@asheghanehaye_fatima
بانوی من
شیرین کن شراب تلخ وجودم را
با شهد لبانت ...
میهمانم کن با غزل های نگاهت
به سرخی گلبرگ های لبانت
در عطر سبزه زار آغوشت
بگذار لمس کنند با همه ی جرم و گناهش
این انگشتان سرد ،
گرمای مستانه ی تنت را
معشوقه ی ممنوعه ی من ...
#رضا_صفائی
بانوی من
شیرین کن شراب تلخ وجودم را
با شهد لبانت ...
میهمانم کن با غزل های نگاهت
به سرخی گلبرگ های لبانت
در عطر سبزه زار آغوشت
بگذار لمس کنند با همه ی جرم و گناهش
این انگشتان سرد ،
گرمای مستانه ی تنت را
معشوقه ی ممنوعه ی من ...
#رضا_صفائی
@asheghanehaye_fatima
معتاد شده اند به تو
تمامی عاشقانه هایم ..
قلم و دفتر شعرم
تنها در توصیف توست ..
می نشینم در باغ
تصور میکنم بیت بیت تنت را
چه رقص دلنشینیست در باد
گیسوان تو با گلبرگ های عاشق
حسود شده اند شاخه های انار
بر سرخی غنچه ی لبانت ..
به خواب می کشاند چشمانم را
سیاهی شب گونه ی موهایت
و غرق می کند مرا
آبی بیکران چشمانت ..
پرت شده ام مسخ به گوشه ای
در انتهای این شب عاشقی
به انحنای ساحل آغوشت تاطلوع فجر ..
صبح و دستان سرد و نوازشگر باد
چه بیرحمانه می کشاند مرا به بیداری
از رویای شیرین با تو بودن ..
آری بانوی من
این منم شاعری مجنون
که هر روز مینویسم عاشقانه ای
تنها برای لمس آغوشت در خواب .....
#رضا_صفائی
معتاد شده اند به تو
تمامی عاشقانه هایم ..
قلم و دفتر شعرم
تنها در توصیف توست ..
می نشینم در باغ
تصور میکنم بیت بیت تنت را
چه رقص دلنشینیست در باد
گیسوان تو با گلبرگ های عاشق
حسود شده اند شاخه های انار
بر سرخی غنچه ی لبانت ..
به خواب می کشاند چشمانم را
سیاهی شب گونه ی موهایت
و غرق می کند مرا
آبی بیکران چشمانت ..
پرت شده ام مسخ به گوشه ای
در انتهای این شب عاشقی
به انحنای ساحل آغوشت تاطلوع فجر ..
صبح و دستان سرد و نوازشگر باد
چه بیرحمانه می کشاند مرا به بیداری
از رویای شیرین با تو بودن ..
آری بانوی من
این منم شاعری مجنون
که هر روز مینویسم عاشقانه ای
تنها برای لمس آغوشت در خواب .....
#رضا_صفائی
@asheghanehaye_fatima
بانوی من
ای که چشمانت معنا کرده اند برایم عشق را
و راه داده مرا ناز نگاهت به حریم قلبت
حس میکنم تو را
میبویمت از کنار دریچه ی باز پنجره
تا مست گردم در خلوت خیالم از هوای تو
آری بانوی من
حسادت میکنم به باد
آن زمان که به جای انگشتان من
به رقص در می آید
میان گیسوان طلائیت
و به قطرات باران
که جای بوسه های من
می نشینند بر لبانت
پیوند زده ام پائیز را به خیالت
تجسم میکنم خود را در این فصل سرد
میان گرمای آغوشت
من زاده شده ام برای از تو نوشتن
بیش از این منتظرم مگذار
سالهاست تشنه اند انگشتانم
برای لمس لبانت
و لبانم برای پیمودن اندامت
و من
برای بوییدن تو بیزارم از بیداری
بانوی من
ای حوری زاد بهشتی
شبی تا صبح در آغوش بگیر مرا
در خواب و خیال
تا آرام گیرد در بهشت خدا
" آغوش تو "
این روح آشفته ام
در این فصل بی برگی #پائیز
#رضا_صفائی
بانوی من
ای که چشمانت معنا کرده اند برایم عشق را
و راه داده مرا ناز نگاهت به حریم قلبت
حس میکنم تو را
میبویمت از کنار دریچه ی باز پنجره
تا مست گردم در خلوت خیالم از هوای تو
آری بانوی من
حسادت میکنم به باد
آن زمان که به جای انگشتان من
به رقص در می آید
میان گیسوان طلائیت
و به قطرات باران
که جای بوسه های من
می نشینند بر لبانت
پیوند زده ام پائیز را به خیالت
تجسم میکنم خود را در این فصل سرد
میان گرمای آغوشت
من زاده شده ام برای از تو نوشتن
بیش از این منتظرم مگذار
سالهاست تشنه اند انگشتانم
برای لمس لبانت
و لبانم برای پیمودن اندامت
و من
برای بوییدن تو بیزارم از بیداری
بانوی من
ای حوری زاد بهشتی
شبی تا صبح در آغوش بگیر مرا
در خواب و خیال
تا آرام گیرد در بهشت خدا
" آغوش تو "
این روح آشفته ام
در این فصل بی برگی #پائیز
#رضا_صفائی
کاش میدانستم از افکار چه کسی
و با جوهر قلم های کِ جاری می شوی
بر آشفتگی خواب های شبانه ام
تا گم نمی کردم خود را
در میان انبوه رُمان های عاشقانه
به امید یافتنِ نشانی از تو
#رضا_صفائی
و با جوهر قلم های کِ جاری می شوی
بر آشفتگی خواب های شبانه ام
تا گم نمی کردم خود را
در میان انبوه رُمان های عاشقانه
به امید یافتنِ نشانی از تو
#رضا_صفائی
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
بانوی من
کاش تنیده شوم چو پیچک به دور تنهاییت
با دستانی گره زده سبز شوم میان آغوشت
و بنشانم بر گلبرگ های اندامت
عطش داغ سرخی لبانم را
تا پیوند خورَد ریشه های عشق
از انحنای سینه ات به قلب عاشقم
میخواهم مست گردد جهانی از عشق بازی ما
#رضا_صفائی
@asheghanehaye_fatima
کاش تنیده شوم چو پیچک به دور تنهاییت
با دستانی گره زده سبز شوم میان آغوشت
و بنشانم بر گلبرگ های اندامت
عطش داغ سرخی لبانم را
تا پیوند خورَد ریشه های عشق
از انحنای سینه ات به قلب عاشقم
میخواهم مست گردد جهانی از عشق بازی ما
#رضا_صفائی
@asheghanehaye_fatima