@asheghanehaye_fatima
ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻐﺰ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﻮﺩ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﮔﺮﻡ ﺗﻮ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﺧﻀﺮ ﺳﺒﺰ ﭘﻮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ
ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺗﺎﺑﻨﺎﮎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﭼﻤﻦ
ﻭﺁﺑﺸﺎﺭﺳﺒﺰﺭﯾﺶ ﺍﻭ ﺯﺷﯿﺐ ﺳﺮﺥ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﺵ
ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﻭ ﮐﺎﺳﻪ ﺍﯼ ﺯ ﺁﺏ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ .
ﺑﯿﺎ ﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺣﻠﻖ ﻣﻦ ﻓﺮﻭ ﭼﮑﺎﻥ
ﻭﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﻟﻤﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺒﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﻭﺯﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻔﯿﻒ ﻭ ﻧﺮﻡ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯿﺎ ﻧﻤﯽ ﻭﺯﺩ .
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﺟﻮﺍﻧﯿﻢ ﺭﺟﻮﻉ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﻮﻡ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﻋﻄﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ، ﻋﻄﺶ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻗﺪ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﯿﺮﺳﺎﻥ ﻣﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺳﺮﻭ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻤﻦ ﭼﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ .
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺭﺍﻫﻬﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﭼﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻫﻼﻝ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﺯ ﺑﺪﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﺧﺸﮑﺴﺎﻝ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﺟﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﮏ ﻣﻦ ﺯ ﯾﺄﺱ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻮﺭﯾﺎ ﺷﻮﺩ ﻧﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻦ
ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺮﺍﺵ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺘﺎﻥ ﻣﻦ
ﭼﻮ ﺧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﮔﯽ ﺵ
ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺑﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ .
ﻧﮕﺎﻩ ﺁﺧﺮ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ، ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ
ﺑﻬﺎﺭ ﻣﻨﻈﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺁﻧﮑﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ
ﻭﻋﻤﺮ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ
ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﺁﻥ ﻣﺤﺎﻝ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ
#رضا_براهني
ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻐﺰ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﻮﺩ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﮔﺮﻡ ﺗﻮ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﺧﻀﺮ ﺳﺒﺰ ﭘﻮﺵ ﺭﺍ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ
ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺗﺎﺑﻨﺎﮎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﭼﻤﻦ
ﻭﺁﺑﺸﺎﺭﺳﺒﺰﺭﯾﺶ ﺍﻭ ﺯﺷﯿﺐ ﺳﺮﺥ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﺵ
ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﻭ ﮐﺎﺳﻪ ﺍﯼ ﺯ ﺁﺏ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ .
ﺑﯿﺎ ﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺣﻠﻖ ﻣﻦ ﻓﺮﻭ ﭼﮑﺎﻥ
ﻭﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﻟﻤﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺒﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ
ﻧﺴﯿﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﻭﺯﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻔﯿﻒ ﻭ ﻧﺮﻡ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯿﺎ ﻧﻤﯽ ﻭﺯﺩ .
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﺟﻮﺍﻧﯿﻢ ﺭﺟﻮﻉ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﻮﻡ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﻋﻄﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻦ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ، ﻋﻄﺶ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻗﺪ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﯿﺮﺳﺎﻥ ﻣﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺳﺮﻭ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼﻤﻦ ﭼﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ .
ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺭﺍﻫﻬﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﮐﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﭼﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﻫﻼﻝ ﺍﺑﺮﻭﺍﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﺯ ﺑﺪﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﺑﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ
ﮐﻪ ﺧﺸﮑﺴﺎﻝ ﺷﻌﺮ ﻣﻦ ﺷﮑﻔﺘﻪ ﭼﻮﻥ ﺟﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻠﮏ ﻣﻦ ﺯ ﯾﺄﺱ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﺠﺎﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻮﺭﯾﺎ ﺷﻮﺩ ﻧﯽ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻦ
ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺮﺍﺵ ﻋﺸﻖ ﻧﯿﺴﺘﺎﻥ ﻣﻦ
ﭼﻮ ﺧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﮔﯽ ﺵ
ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺑﻨﺎﻥ ﺷﻮﺩ .
ﻧﮕﺎﻩ ﺁﺧﺮ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ، ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ
ﺑﻬﺎﺭ ﻣﻨﻈﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ
ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﺁﻧﮑﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ
ﻭﻋﻤﺮ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﮕﯽ
ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﺁﻥ ﻣﺤﺎﻝ ﺗﯿﺮﮔﯽ ﻧﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﯿﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ
ﮐﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﻋﯿﺎﻥ ﺷﻮﺩ
#رضا_براهني
@asheghanehaye_fatima
حالا فضا فضای رفتن تو نیست
تنها گذاشتنم در بهار را غربت فروردین را
با صورتی به قامت حوا
و قامتی به صورت مریم
و یادگاری مخدوش مثل چشم شناور در آب یا خواب
و نحو آینه را پشت و رو به سینه ی دنیا نگاشتن
من زورم این است که در برابر زیبایی تو هیچ منظوری
نداشتم
دیگر هرگز زبان به آن جا نمی رسد که رویای بودن باتو
زیر زمین جهان حالا کسی می بوسدت
حالا فضا فضای رفتن تو نیست
و آب از گلویم در این بهارپایین نرفته
خواب تورا
می بینم.
دکتر #رضا_براهني
آزاده خانم ونویسنده اش
ص494
حالا فضا فضای رفتن تو نیست
تنها گذاشتنم در بهار را غربت فروردین را
با صورتی به قامت حوا
و قامتی به صورت مریم
و یادگاری مخدوش مثل چشم شناور در آب یا خواب
و نحو آینه را پشت و رو به سینه ی دنیا نگاشتن
من زورم این است که در برابر زیبایی تو هیچ منظوری
نداشتم
دیگر هرگز زبان به آن جا نمی رسد که رویای بودن باتو
زیر زمین جهان حالا کسی می بوسدت
حالا فضا فضای رفتن تو نیست
و آب از گلویم در این بهارپایین نرفته
خواب تورا
می بینم.
دکتر #رضا_براهني
آزاده خانم ونویسنده اش
ص494
@asheghanehaye_fatima
با من حرف بزن، بگو من چه جوری ام، اگر خوب هستم به من بگو… و تو می گفتی ای بابا، دنبال تعارف می گردی دنبال کلمات عاشقانه می گردی، و بعد من به تو می گفتم آره، تو اینطور فرض کن که من به دنبال تعارف عاشقانه می گردم! ولی من دنبال کلمات واقعا عاشقانه می گردم. دنبال تعارف نیستم. دنبال حرفهای واقعی هستم و یادت هست تو می گفتی که بلد نیستی کلمات عاشقانه بکار ببری و همیشه می گفتی بهتر است درباره عشقم به تو سکوت کنم و من می گفتم، نه باید حرف بزنی، و تو یک شعر می خواندی؟ یادت هست؟…
تو خودت یادت نیست, ولی من یادم است:
عاشقان کشتگان معشوقند_بر نیاید ز کشتگان آواز.
این شعر را می خواندی
مقصود من یک چیز دیگری است... برای من قسمت دومش مهم است:بر نیاید ز کشتگان آواز. این درست نیست! آنهمه شکنجه شده، تیر باران شده، سر به نیست شده،مایوس، بدبخت، ساکت، یک آواز می خواستند. تو آواز آنها شدی. تو آواز کشتگان شدی
#آواز_کشتگان
#رضا_براهني
ص246
با من حرف بزن، بگو من چه جوری ام، اگر خوب هستم به من بگو… و تو می گفتی ای بابا، دنبال تعارف می گردی دنبال کلمات عاشقانه می گردی، و بعد من به تو می گفتم آره، تو اینطور فرض کن که من به دنبال تعارف عاشقانه می گردم! ولی من دنبال کلمات واقعا عاشقانه می گردم. دنبال تعارف نیستم. دنبال حرفهای واقعی هستم و یادت هست تو می گفتی که بلد نیستی کلمات عاشقانه بکار ببری و همیشه می گفتی بهتر است درباره عشقم به تو سکوت کنم و من می گفتم، نه باید حرف بزنی، و تو یک شعر می خواندی؟ یادت هست؟…
تو خودت یادت نیست, ولی من یادم است:
عاشقان کشتگان معشوقند_بر نیاید ز کشتگان آواز.
این شعر را می خواندی
مقصود من یک چیز دیگری است... برای من قسمت دومش مهم است:بر نیاید ز کشتگان آواز. این درست نیست! آنهمه شکنجه شده، تیر باران شده، سر به نیست شده،مایوس، بدبخت، ساکت، یک آواز می خواستند. تو آواز آنها شدی. تو آواز کشتگان شدی
#آواز_کشتگان
#رضا_براهني
ص246
@asheghanehaye_fatima
به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من
به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که من مکیده ام ز قلب او، هزار آرزوی او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که این درخت خشک را
من آفریده ام
کس از کسان شهر را خبر نشد
که آبشار شیشه ها فرو شکست و ریخت
و یک زن از خرابه های قلب من رمید
و مردی از خرابه های قلب او گریخت
به جز دو قلب ما، درون خانه ای ز خانه های شهر،
کس از کسان شهر را خبر نشد
که کشتن است عشق، عشق کشتن است
کس از کسان شهر را خبر نشد
که مردن است عشق، عشق مردم است
کنون برهنه ایستاده ام میان چار راه شهر
شفای من،
درون خانه ای ز خانه های شهر نیست
شفای من
درون قلب عابران چار راه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوه هاست
شفای من درون برف هاست
برهنه ایستاده ام میان چار راه شهر
ببار! هان ببار! هان ببار، ابر! »: و نعره می زنم
که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من
«! ببار! هان ببار! هان ببار، ابر
#رضا_براهني
به جز دو دست من، دو چشم من، لبان من
به جز دو دست او، دو چشم او، لبان او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که من مکیده ام ز قلب او، هزار آرزوی او
کس از کسان شهر را خبر نشد
که این درخت خشک را
من آفریده ام
کس از کسان شهر را خبر نشد
که آبشار شیشه ها فرو شکست و ریخت
و یک زن از خرابه های قلب من رمید
و مردی از خرابه های قلب او گریخت
به جز دو قلب ما، درون خانه ای ز خانه های شهر،
کس از کسان شهر را خبر نشد
که کشتن است عشق، عشق کشتن است
کس از کسان شهر را خبر نشد
که مردن است عشق، عشق مردم است
کنون برهنه ایستاده ام میان چار راه شهر
شفای من،
درون خانه ای ز خانه های شهر نیست
شفای من
درون قلب عابران چار راه نیست
شفای من درون ابرهای روی کوه هاست
شفای من درون برف هاست
برهنه ایستاده ام میان چار راه شهر
ببار! هان ببار! هان ببار، ابر! »: و نعره می زنم
که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من
«! ببار! هان ببار! هان ببار، ابر
#رضا_براهني
@asheghanehaye_fatima
و یک زن از خرابـه هـای قلب من رمیـد
و مردی از خرابـه های قلب او گـریخت
به جز دو قلب ما، درون خانـه ای ز خانـه هـای شهر،
کس از کسـان شهر را خبر نشـد
که کشتن است عشق، عشق کشتـن است
کس از کسـان شهر را خبر نشـد...
#رضا_براهني
و یک زن از خرابـه هـای قلب من رمیـد
و مردی از خرابـه های قلب او گـریخت
به جز دو قلب ما، درون خانـه ای ز خانـه هـای شهر،
کس از کسـان شهر را خبر نشـد
که کشتن است عشق، عشق کشتـن است
کس از کسـان شهر را خبر نشـد...
#رضا_براهني
@asheghanehaye_fatima
هميشه از خود ميپرسم
چرا لحظاتي را كه با تو نبودم با تو نبودم؟
و در فاصله دو شكنجه
اين پرسش پيوسته در برابرم مثل نگاه مرموزي
مي ايستد.
آيا زماني خواهد رسيد
كه من باز به اختيار خود در كنار تو باشم
يا در كنار تو نباشم؟
آنگاه چگونه ممكن است فكر كنم كه نخواهم
كه حتي لحظه اي در كنار تو نباشم؟
#رضا_براهني
هميشه از خود ميپرسم
چرا لحظاتي را كه با تو نبودم با تو نبودم؟
و در فاصله دو شكنجه
اين پرسش پيوسته در برابرم مثل نگاه مرموزي
مي ايستد.
آيا زماني خواهد رسيد
كه من باز به اختيار خود در كنار تو باشم
يا در كنار تو نباشم؟
آنگاه چگونه ممكن است فكر كنم كه نخواهم
كه حتي لحظه اي در كنار تو نباشم؟
#رضا_براهني
در اين زمين زيباي بيگانه
بي تو
روحم
مثل مزار سرباز گمنامي خالي بود خالي و تشريفاتي بود
حرمتگذاري بيگانگان چه فايده دارد؟
گيرم خداي خويش به پايم فدا كنند!
آخر چه فايده؟
ميمُردم
ميخواستم تو ببيني چه ميكنم
انگار ميكروفوني مخفي در روح من نام تو را مدام نجوا ميكرد
#رضا_براهني
#خطاب_به_پروانهها
@asheghanehaye_fatima
بي تو
روحم
مثل مزار سرباز گمنامي خالي بود خالي و تشريفاتي بود
حرمتگذاري بيگانگان چه فايده دارد؟
گيرم خداي خويش به پايم فدا كنند!
آخر چه فايده؟
ميمُردم
ميخواستم تو ببيني چه ميكنم
انگار ميكروفوني مخفي در روح من نام تو را مدام نجوا ميكرد
#رضا_براهني
#خطاب_به_پروانهها
@asheghanehaye_fatima