عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
.
.
اين روز ها باورم نميشود كه ميتوانيم حرفهايى كه بِهم زده ايم را توى تلگرام اديت كنيم. تمام اين سالها خواستم كه از جنبه مفيد دنياى مجازى استفاده كنم اما كم كم دارم ميترسم. آخر مگر ميشود كه بروى و جمله صد سال پيشت را كه نوشته اى دوستت دارم عوض كنى و بنويسى دوستت ندارم؟ مگر ميشود كه يك روز چت هاى كهنه اش را باز كنى و ببينى تمام حرفايش برعكس شده و جاى همه قول هايش سه نقطه نا تمام گذاشته. باورتان بشود يا نه ديگر به هيچ حرفى اعتمادى نيست، خيلى راحت برويد براى كسى كه مقدس است برايتان بنويسيد دوستش داريد. نهايتا اگر ديديد كار به جاى باريك كشيد جمله تان را عوض كنيد و بنويسيد فقط ميخواستم حالت را بپرسم. ديگر هيچ سند و مدركى وجود نخواهد داشت، هيچ خاطره اى، هيچ جمله ى ابدى اى. ابديت را ما انسانهاى قرن بيست و يك نابود كرده ايم. حتى ديگر توى تاريخ هم اين جنايتمان ثبت نخواهد شد، تاريخى وجود نخواهد داشت. دنياى مجازى همان آخرالزمان بود كه دانه دانه مان را در خودش بلعيد و فرو داد. 😔😔😔
#دلارام_انگورانی

پ.ن: اصلاحیه...در حال حاضر امکان ادیت پیام های تا دو روز گذشته امکان پذیره...اما به همین اندازه هم وحشتناکه...وقتی که نوشته های عاشقانه ی ما، مثل "دوستت دارم" گفتن هامون، انکار بشن...
فراموش کردن خیلی بده...فراموش شدن خیلی بده....

#مریم_سوادکوهیان

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_Fatima


عطر يك مايع خطرناك است. توى شيشه هاى فانتزى خوش رنگ فقط يك
كار ميكند، گولت ميزند.عطر ها حتى از سيانور و مرگ موش و آب و آهك خطرناك ترند. كافيست يك بار توى يك خاطره مشترك آنرا به گردنت پاشيده باشى. و روز ديگرى جايى كه اصلا توان يادآورى خاطراتت را ندارى دوباره چند قطره اش زير بينى ات بپيچد ، تو را درست پرتاب ميكند وسط آن خاطره مشترك لعنتى. من تازگى ها وقتى كسى را توى عطر فروشى ميبينم كه در به در دنبال عطر با ماندگارى بالاتر است باورم نميشود. ميدانى، ما آدمها اصولا درد كشيدن را دوست داريم. يك ساعت شكنجه برايمان بس نيست، ما ميخواهيم يك مدت طولانى آوار شويم توى گذشته مان. توى روزى كه آن عطر را زده بوديم و وجودمان از هجوم آن همه خوشبختى داشت ميتركيد. شايد اصلا عطر، حاصل انتقام بى رحمانه يك مرد از معشوقه بى وفايش بوده است.

#دلارام_انگورانی
@asheghanehaye_fatima



يك روز به خودت مى آيى و ميبينى از آن آدم سابق يك تكه سنگ باقى مانده است. نشسته اى پشت ميز صبحانه و هزار قرن است كه قاشق توى فنجان چاى ميچرخانى.

با خودت فكر ميكنى چه شده كه ديگر گريه هم نميتوانى بكنى؟ حتى ديگر شب ها زود خوابت ميبرد.
توى خيابانهاى خاطرات مشتركتان راه ميروى و توى كافه ها با ديوار هاى مملو از يادگارى نوشتن هايتان پاى سيب ميخورى.
عكسش را توى بيمارستان كه تازه بچه دار شده لايك ميكنى و حتى اگر حالش را داشته باشى دسته گل و بادكنكى هم كامنت ميگذارى.
بعد هم ميروى پاى سيستم و قطعه صنعتى ات را طراحى ميكنى.
ميدانى، خيابان و كافه و بيمارستان، چه عشق ها كه نديده اند، چه رفتن ها. تقصيرى ندارند، رسالتشان تكرار است.
آدمها یکهو سنگ میشوند. از یک جایی به بعد..از یک حادثه به بعد


#دلارام_انگورانی
@asheghanehaye_fatima


حال زن ها
از دستهایشان پیداست
زنی که
انگشتهایش را سوهان میکشد
رنگ میزند
و روزی هزار بار توی نور خورشید نگاهش میکند
حال دلش فرق دارد
با زنی که ناخنهایش یکی در میان
کوتاه و بلند است
زنی که با شکستن یک ناخن
هر ٩ تای دیگر را کوتاه میکند
ببین اگر دلش بشکند
با دنیا چه میکند..
حال زن ها را
از دستهایشان میتوان فهمید...


#دلارام_انگورانی
@asheghanehaye_fatima



يك روز به خودت مى آيى و ميبينى از آن آدم سابق يك تكه سنگ باقى مانده است. نشسته اى پشت ميز صبحانه و هزار قرن است كه قاشق توى فنجان چاى ميچرخانى. با خودت فكر ميكنى چه شده كه ديگر گريه هم نميتوانى بكنى؟ حتى ديگر شب ها زود خوابت ميبرد. توى خيابانهاى خاطرات مشتركتان راه ميروى و توى كافه ها با ديوار هاى مملو از يادگارى نوشتن هايتان پاى سيب ميخورى. عكسش را توى بيمارستان كه تازه بچه دار شده لايك ميكنى و حتى اگر حالش را داشته باشى دسته گل و بادكنكى هم كامنت ميگذارى. بعد هم ميروى پاى سيستم و قطعه صنعتى ات را طراحى ميكنى. ميدانى، خيابان و كافه و بيمارستان، چه عشق ها كه نديده اند، چه رفتن ها. تقصيرى ندارند، رسالتشان تكرار است.




#دلارام_انگورانی
@asheghanehaye_fatima



ميگويد موهايت را پركلاغى كن،
نگاهش ميكنم: از جان موهايم چه ميخواهى؟ اصلا ديگر رويم نميشود
بروم پيش نرگس خانم و بگويم اين دفعه پركلاغى اش كن،
آخر همين سه هفته پيش موهايم را از زير كراتين و دكلره درآورده است
و كلى نق به جانم زده كه موهايت دارد ميسوزد . اصلا چرا نميفهمى
اين مشكل از موهاى من و تنوع طلبى تو نيست كه هر روز يك ساز ميزنى.
مشكل جاى ديگريست جانم.
ميخواهى مرا شبيه كدام گذشته ى پر تب و تابت كنى؟
كاش بگويى و هردويمان را از اين برزخ شيميايى رنگ و ريشه و ساقه نجات بدهى.
اصلا من شبها دارم خواب رنگساژ دودى و كرم ميبينم و
صبح با نفس تنگ بيدار ميشوم.
اينكه توى موهاى من خاطره ى آن شب كذايى نامعلومت زنده نميشود
چاره اش اين نيست.
اصلا خيالت را راحت كنم،
ديگر آن چنگ و جعد و رنگ و بو را كه تجربه كرده لاى موهاى هيچ زنى پيدا نميكنى،
براى همين است كه آدمها غمگينند.
از بعضى خاطرات ميشود گذشت
و سرپا شد اما بعضى ها را نميشود ،
هيچ جوره نميشود.




#دلارام_انگورانی