@asheghanehaye_fatima
خوب گاهی اوقات شیطون میره توی جلد آدم!!
داشتم نگاهش می کردم.سرگرم حساب وکتاب های آخرهفته اش بود.هرچیم ازش سؤال می کردم تابرگرده طرفم،با چندتا "آره،اهوووم،تاببینیم!"دست به سرم می کرد!خوب شیطونم فرشته بوده یه زمانى☺️منم یواشکی گوشیشوبرداشتم. رفتم "جدولانه"اش!پرسیدم:مجنون بی دوا؟گفت:عاشق!گفتم نه بابا!میشه من دیگه!
یه لبخندریزکرد و دوباره سرش رفت توی دفتردستکش!! ولی مگه من ول کن بودم!!
گفتم:سینه پهلو!گفت:ذات الجنب!! گفتم نه بابا!فک کنم میشه من وتو دیگه!فقط چراهرچی می زنم ،هنوز خونه هاش سفید نمیشه؟گفت: مگه داری جدول حل می کنی؟گفتم:آره دیگه 😅
یک دفعه نگاه کرد کنارش دید گوشیش نیست!گفت:نگو که داری سکه های منو میسوزونی!!!گفتم:چرادیگه برای جداکردن جناب...دوید سمتم!منم ازجاپریدم که فرارکنم!اما من که جز بغل خودش جایی نمی تونم برم آخه!!حالا صدای خنده هاو گرگم به هوای ما از پرده وپنجره گذشته بود!!زندگی جریان تندی گرفته بود!که یکهو زنگ خونمون وزدن!من هاج وساکت زندونی بغلش بودم!آروم دستاشوباز کردوگفت هنوز زندونی هستی اا!فقط یه لحظه آزاد!!
همسایه طبقه ی پایین بود!کلی دادو بی دادکردکه آخر هفته ای می خوایم آسایش داشته باشیم چراسرجنگ دارید باهمدیگه!!خوبه دونفرین!والا
باببخشید وچشم،شرمنده !در وبست!! ملحفه ی روی کاناپه روبرداشت و پیچوند دور خودش ومن!!گفت:یواااش ،آروم !هنوز ده تا بوسه ی داغ بدهکاری به ازای سکه هام!!اما اولش بریم یه شکلات داغ بزنیم و بپرسیم چرا شیطووون اینقدمی ره جلد خانوم که من نتونم به کارام برسم...قبول؟! جوابش خیلی واضح بود خوب😊
الان آخرهفته است!!"جدولانه"حل می کنم!همه روغلط می زنم!!😒کسیم نیست شاکی بشه که چرا؟آهنگم بالاست! همسایه ام اعتراضی نداره...
زمان همه چیزو عوض میکنه رفیق!!
هرجایی هستی ،شبت آروم!فقط گوشیتو دستش نده لطفا...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
#داستانک
#جدولانه
خوب گاهی اوقات شیطون میره توی جلد آدم!!
داشتم نگاهش می کردم.سرگرم حساب وکتاب های آخرهفته اش بود.هرچیم ازش سؤال می کردم تابرگرده طرفم،با چندتا "آره،اهوووم،تاببینیم!"دست به سرم می کرد!خوب شیطونم فرشته بوده یه زمانى☺️منم یواشکی گوشیشوبرداشتم. رفتم "جدولانه"اش!پرسیدم:مجنون بی دوا؟گفت:عاشق!گفتم نه بابا!میشه من دیگه!
یه لبخندریزکرد و دوباره سرش رفت توی دفتردستکش!! ولی مگه من ول کن بودم!!
گفتم:سینه پهلو!گفت:ذات الجنب!! گفتم نه بابا!فک کنم میشه من وتو دیگه!فقط چراهرچی می زنم ،هنوز خونه هاش سفید نمیشه؟گفت: مگه داری جدول حل می کنی؟گفتم:آره دیگه 😅
یک دفعه نگاه کرد کنارش دید گوشیش نیست!گفت:نگو که داری سکه های منو میسوزونی!!!گفتم:چرادیگه برای جداکردن جناب...دوید سمتم!منم ازجاپریدم که فرارکنم!اما من که جز بغل خودش جایی نمی تونم برم آخه!!حالا صدای خنده هاو گرگم به هوای ما از پرده وپنجره گذشته بود!!زندگی جریان تندی گرفته بود!که یکهو زنگ خونمون وزدن!من هاج وساکت زندونی بغلش بودم!آروم دستاشوباز کردوگفت هنوز زندونی هستی اا!فقط یه لحظه آزاد!!
همسایه طبقه ی پایین بود!کلی دادو بی دادکردکه آخر هفته ای می خوایم آسایش داشته باشیم چراسرجنگ دارید باهمدیگه!!خوبه دونفرین!والا
باببخشید وچشم،شرمنده !در وبست!! ملحفه ی روی کاناپه روبرداشت و پیچوند دور خودش ومن!!گفت:یواااش ،آروم !هنوز ده تا بوسه ی داغ بدهکاری به ازای سکه هام!!اما اولش بریم یه شکلات داغ بزنیم و بپرسیم چرا شیطووون اینقدمی ره جلد خانوم که من نتونم به کارام برسم...قبول؟! جوابش خیلی واضح بود خوب😊
الان آخرهفته است!!"جدولانه"حل می کنم!همه روغلط می زنم!!😒کسیم نیست شاکی بشه که چرا؟آهنگم بالاست! همسایه ام اعتراضی نداره...
زمان همه چیزو عوض میکنه رفیق!!
هرجایی هستی ،شبت آروم!فقط گوشیتو دستش نده لطفا...
#آرزویزدانی_ر_ه_ا
#داستانک
#جدولانه