عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




#تنهایی_دونفر

_تو سیگار روشن کردی؟

_از کانالِ کولر میاد....مال پسر همسایه بالاییه

_چند سالشه؟

_هیفده هیژده سالشه...هر شب این ساعت میره تکیه میده به خرپشته دقیقنم بغل کولر ما...گوشیشو میذاره رو زمین، همیشه ام یه موسیقی تکراری گوش میده...بعد خیره میشه به ماه کام میگیره

_میرفتی باهاش حرف میزدی خب

_رفتم...یه سیگارم باهاش کشیدم

_خب؟

_هیچی دیگه...حرف نمیزد که...آخر گفتم ببین پسر تو افسردگی داری

_قبول کرد؟

_گفت من فقط حوصله هیشکیو ندارم

_حوصله هیشکی؟

_چرا گفت یه نفر هست که تا مخاطبم میشه حرفم میاد

_میخواستی بگی برو باهاش حرف بزن هِی

_گفتم...ولی گفت من که نمیدونم شاید اون با من حرفش نیاد

_خب دو تا افسرده با هم بهتر از یه افسرده ی تنهاعه دیگه

_حوصلش باهاش نبود...منم تنهاش گذاشتم اومدم

_کجا بود حوصلش؟

_جا گذاشته بود دیگه

_میرم پیشش

_نرو...داره باد میاد

_خب بیاد...خُنَکه هوا

_نه...از این بادای بهاره که میپیچه لای شاخه های درخت...دلشوره میاره...دلتنگت میکنه

_دلم دلتنگی میخواد

_نمیشه اردیبهشتو معطلش کرد؟

_چرا؟

_هیچی نشد که...اردیبهشت که اینجوری نمیشه...کجا حالمون خوب بود؟

_میرم پشت بوم

_بو بکش...بو سیگارش نمیاد دیگه....رفت خونه

_شایدم زل زده به ماه داره موسیقی گوش میده

_موسیقی با چشمای بسته...
.

👤 #علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima



#تنهایی_دونفر

_کجایی؟

_دلم یه اتاق سرد و آبی میخواد

_این چه وضعیه ما توش گیر کردیم؟

_یه پیرمرد بود جلو دانشگامون کتابای قدیمی و بی مجوز میفروخت، تابستونا بعد از آخرین کلاس که هوا رو به تاریکی میرفت، میرفتم مینشستم پیشش حرف میزدیم

_خب؟

_میگفت واسه اینکه هیچ وقت زندگیت از حالت نرمال خارج نشه یه کاری کن

_چیکار؟

_از اتفاقای خوب تو زندگیت ذوق زده نشو با اتفاقای بد تو زندگیتم به هم نریز

_ریختی؟

_دم نکشیده هنوز

_به هم ریختی؟

_اون موقع ها عاشق یه دختر مو بلنده چشم درشت بد اخلاق بودم تو دانشگامون که هر وقت میدیدمش یاد شعرای شاملو می افتادم

_کدوم شعرش؟

_همون که میگه طرف ما شب نیست، چخماق ها کنار فتیله بی طاقت اند

_بی طاقت بودی؟

_اره ولی هیچ وقت این بی طاقتی رو نگفتم بهش

_چرا؟

_میدونی من اینجوری ام که باید هر روز صد دفه قربون صدقش میرفتم...غرورمو میشکستم...ذوق میکردم واسه داشتنش

_اینکه بد نیست

_چرا بده...اگه طرف ببینه تو داری از خودت میگذری اونم از تو میگذره

_عشق چیز خِرَد سوزیه...واسه اینکه حفظش کنی باید با حساب کتاب رفتار کنی...تو قیافه باشی،طرف سخت میفهمه بابا یارو جلو تو از غرورش زده چون دوسِت داره، حالا که فهمیدی چرا اذیتش میکنی؟

_حساب کتاب؟ میخوام نباشه این رابطه، با این همه آدم تو زندگیت با حساب کتاب رفتار میکنی اگه با آدمی که هوشتو برده ام این مدلی باشه که دیگه اسمش عشق نیست که،اسمش بازیه، داری واسش نقش بازی میکنی ، پس آدم کجا خودش باشه؟ عقل و عشق با هم نمیشه....بخدا که نمیشه

_سخت نبود هیچ وقت حرفتو بهش نگفتی؟

_اگه میگفتم سخت تر نمیشد؟

_این چه حالیه ما توش گیر کردیم؟

_دلم یه اتاق سرد و آبی میخواد!

_هر وقت دم کشید دو تا استکان بریز بیا تو بالکن...ستاره های امشب یه حالی ان




👤 #علی_سلطانی
@asheghanehaye_fatima



"تنهایی💫ِ دونفر"

_چی گوش میدی؟

_ها؟

_درار اونو از گوشِ‌ت

_چی میگی؟

_چی گوش میدی؟

_تو خیلی دوری...خیلی دوری

_منکه دور نیستم که...همینجام

_نه...من نمی‌گم که...آهنگ میگه تو خیلی دوری

_خب آدرس بده بگو بیاد ببینمش...یا آدرسشو بگیر من برم پیشش...چه می‌دونم

_مگه هرکی آدرس هر کیو داشته باشه بهش سر می‌زنه؟

_می‌زنه دیگه...نمی‌زنه؟

_پارسال یادته گفتی از این خونه بلند شیم گفتم نه بمونیم

_آره یادمه...گفتی اجارش با من...چی شده می‌خوای بزنی زیرش؟ من نمیدما

_نه..گوش کن...گفتم بمونیم چون آدرسمو داره...شاید بیاد حداقل بهم سر بزنه...ببینه زندم...مُردَم

_اومد؟

_نه دیگه...نیومد...واسه همین می‌گم غلطه حرفت... آدرسمو داره ولی نمیاد

_خب شاید روزا که ما نیستیم میاد بهت سر بزنه...می‌بینه نیستیم...میره

_نوچ...نمیاد

_از کجا معلوم؟

_من هر شب که میام خونه یه تیکه چسب شیشه‌ای می‌زنم رو زنگ بعد میکَنَم...هیچ اثر انگشتی رو زنگ نیست!

_هیچی؟؟

_هیچی...

_یعنی هیشکی زنگِ خونه‌ی مارو نمی‌زنه؟

_حتما نمی‌زنه دیگه

_خب تو چرا نمی‌ری بهش سر بزنی؟

_عوض شده...تلفن، آدرس...خودش!

_رفتی سر بزنی ؟

_اره بابا...هر هفته میرم اونجا

_دیگه چرا هر هفته؟

_جاش یه پیرمرد پیرزن اومدن...اونام فقط رو زنگشون اثر انگشت من هست

_هفته‌ی بعد منم ببر...می‌خوام دوتا اثر انگشت رو زنگشون بیفته

_باشه...ایستگاه آخره...باید پیاده شیم

_اون آقارم بیدار کن

_ولش کن...دیدمش قبلا، توی بی‌آر‌تی میخوابه میمونه شبا

_نه بابا؟...اینکه دیگه هیچ آدرسی نداره

_از یه جایی به بعد آدم دیگه نه حوصله داره کسی بهش سر بزنه نه حوصله داره سر بزنه به کسی...

_آدما چجوری انقدر تنها میشن ؟

_به مرور...




#علی_سلطانی
#تنهایی_دونفر