@asheghanehaye_fatima
دمدمه های غروب
جایی درست پشت همین پنجره !
که تنها دلخوشی من است
خاطرات تو
به یکباره سرازیر می شود ....
آخر مگر می شود ؟
به رگبار تند بهاری
گفت ؛ که نبار !
به شبهای گرم و دلکش تابستان
گفت ؛ که نیا !
به برگ های رنگین خزان زده
گفت ؛ که نریز !
به یلدای بلند انتظار زمستان
گفت ؛ که نباش !
و به تو
به تو !
گفت ؛ که .........
بیا
بیا
بیا
بیا
خسته ام
بی تو !
اندوه چهار فصل با من است ....
#تابان_رضازاده_اوّل
دمدمه های غروب
جایی درست پشت همین پنجره !
که تنها دلخوشی من است
خاطرات تو
به یکباره سرازیر می شود ....
آخر مگر می شود ؟
به رگبار تند بهاری
گفت ؛ که نبار !
به شبهای گرم و دلکش تابستان
گفت ؛ که نیا !
به برگ های رنگین خزان زده
گفت ؛ که نریز !
به یلدای بلند انتظار زمستان
گفت ؛ که نباش !
و به تو
به تو !
گفت ؛ که .........
بیا
بیا
بیا
بیا
خسته ام
بی تو !
اندوه چهار فصل با من است ....
#تابان_رضازاده_اوّل
@asheghanehaye_fatima
شوق رسیدن
به جهان ناشناخته ی - او
که با دنیای کوچکِ - تو
قرن ها فاصله دارد !
مرثیه ی شومِ نهنگ هایی ست
که در تنِ مهتابی ساحل
مرگ را
به غم انگیز ترین شکل خود !
آواز خواندند ..
#تابان_رضازاده_اول
🍀🍀
شوق رسیدن
به جهان ناشناخته ی - او
که با دنیای کوچکِ - تو
قرن ها فاصله دارد !
مرثیه ی شومِ نهنگ هایی ست
که در تنِ مهتابی ساحل
مرگ را
به غم انگیز ترین شکل خود !
آواز خواندند ..
#تابان_رضازاده_اول
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
آرام
با وقار
با پیراهنی از آرامش
میان هیاهوی آشپزخانه !
ایستاده ای
میان درخشندگی لیوان ها
کاسه ها ، بشقاب ها ......
تلألوی حضور تو
درخشندگی
تمام شکستنی های آشپزخانه را
مات می کند !
تو اما
آرام
باوقار
میان هیاهوی آشپزخانه ایستاده ای !
کسی
از صدای شکسته شدن احساس تو
چه خبر دارد ؟
وقتی که رنگ خیس دلتنگی های تو
گم می شود
میان طعم ادویه ها !
و سرخی گونه هایت
در التهاب نفس های آشپزخانه
رنگ می بازد !
و دلتنگی های زنانه ات
پشت پیراهن آرامش تو
محو می شود ...
آشپز خانه
گاهی جایی می شود
برای گریه های بی صدای تو !
وقتی که
چشمان خانه
در دامن آرامش تو !
به خواب رفته است ....
#تابان_رضازاده_اول
🍀🍀
آرام
با وقار
با پیراهنی از آرامش
میان هیاهوی آشپزخانه !
ایستاده ای
میان درخشندگی لیوان ها
کاسه ها ، بشقاب ها ......
تلألوی حضور تو
درخشندگی
تمام شکستنی های آشپزخانه را
مات می کند !
تو اما
آرام
باوقار
میان هیاهوی آشپزخانه ایستاده ای !
کسی
از صدای شکسته شدن احساس تو
چه خبر دارد ؟
وقتی که رنگ خیس دلتنگی های تو
گم می شود
میان طعم ادویه ها !
و سرخی گونه هایت
در التهاب نفس های آشپزخانه
رنگ می بازد !
و دلتنگی های زنانه ات
پشت پیراهن آرامش تو
محو می شود ...
آشپز خانه
گاهی جایی می شود
برای گریه های بی صدای تو !
وقتی که
چشمان خانه
در دامن آرامش تو !
به خواب رفته است ....
#تابان_رضازاده_اول
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima
با آمدن بهار
زبان سرخ واژه های من !
که به اندازه ی یک زمستان
میان ما جدایی آورده بود
دوباره سبز شد
و خاطرات آن زمستان سرد
در دستان من !
جوانه زد
بارور شد
شعر شد
و دل تو را هم به دست آورد ...
اما
نه این نسیم موافق
نه این عطر اقاقی
نه این رگبار تندِ بهاری
و نه این لهجه ی اردیبهشتی شعر من !
هیچ کدام نتوانستند
رد پای عمیق دلتنگی های تو را
از قلب من !
پاک کنند ...
#تابان_رضازاده_اول
🍀🍀
با آمدن بهار
زبان سرخ واژه های من !
که به اندازه ی یک زمستان
میان ما جدایی آورده بود
دوباره سبز شد
و خاطرات آن زمستان سرد
در دستان من !
جوانه زد
بارور شد
شعر شد
و دل تو را هم به دست آورد ...
اما
نه این نسیم موافق
نه این عطر اقاقی
نه این رگبار تندِ بهاری
و نه این لهجه ی اردیبهشتی شعر من !
هیچ کدام نتوانستند
رد پای عمیق دلتنگی های تو را
از قلب من !
پاک کنند ...
#تابان_رضازاده_اول
🍀🍀