عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوسیدمش در جاده‌های مُرده‌ی بی‌روح
بوسیدمش در کوچه‌های پشتِ لیلاکوه
بوسیدمش هی زیر هر ابرِ کبودی که
توی خیابان‌های خیسِ لنگرودی که
بارید از من، مثل ابر خسته از باران
بارید از من، تا خودِ استخر لاهیجان
خندید با من، در جدال گرم بازی‌ها
خندید با من، به تمام حال و ماضی‌ها
خندید با من، در مسیر رفت تا برگشت
خندید با من، در تمامِ پارک‌های رشت


بوسیدمش در کافه‌های خسته‌ی در راه
بوسیدمش از غم جلویِ درب دانشگاه
بوسیدمش در رودسر، بر ماسه‌های داغ
بوسیدمش در شهر، بعد از خوردنِ شلاق
 

آغوش وا کردیم، اگر چه ترس هر سو بود
در سینما، که شاهدِ عشقِ من و او بود
بوسیدمش هر شب سرِ پل‌های صدساله
بوسیدمش تا ساحلِ دریای چَمخاله
بوسیدمش در روزهای تلخ و سختی که
بوسیدمش بر کُنده‌ی خشکِ درختی که
سخت و غریبانه گذر کردیم شب‌ها را
شامِ غریبان بود و می‌خوردیم لب‌ها را
با قلب‌های خسته‌ی حالی به حالی‌مان
با آن نگاه و لهجه‌یِ بغضِ شمالی‌مان
 

بوسیدمش در کافه‌های خسته‌ی در راه
بوسیدمش از غم جلویِ درب دانشگاه
بوسیدمش در رودسر، بر ماسه‌های داغ
بوسیدمش در شهر، بعد از خوردنِ شلاق

#شاهین_نجفی
#بابک_امینی
آخرین بوسه



@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوسیدمش در جاده‌های مُرده‌ی بی‌روح
بوسیدمش در کوچه‌های پشتِ لیلاکوه
بوسیدمش هی زیر هر ابرِ کبودی که
توی خیابان‌های خیسِ لنگرودی که
بارید از من، مثل ابر خسته از باران
بارید از من، تا خودِ استخر لاهیجان
خندید با من، در جدال گرم بازی‌ها
خندید با من، به تمام حال و ماضی‌ها
خندید با من، در مسیر رفت تا برگشت
خندید با من، در تمامِ پارک‌های رشت


بوسیدمش در کافه‌های خسته‌ی در راه
بوسیدمش از غم جلویِ درب دانشگاه
بوسیدمش در رودسر، بر ماسه‌های داغ
بوسیدمش در شهر، بعد از خوردنِ شلاق
 

آغوش وا کردیم، اگر چه ترس هر سو بود
در سینما، که شاهدِ عشقِ من و او بود
بوسیدمش هر شب سرِ پل‌های صدساله
بوسیدمش تا ساحلِ دریای چَمخاله
بوسیدمش در روزهای تلخ و سختی که
بوسیدمش بر کُنده‌ی خشکِ درختی که
سخت و غریبانه گذر کردیم شب‌ها را
شامِ غریبان بود و می‌خوردیم لب‌ها را
با قلب‌های خسته‌ی حالی به حالی‌مان
با آن نگاه و لهجه‌یِ بغضِ شمالی‌مان
 

بوسیدمش در کافه‌های خسته‌ی در راه
بوسیدمش از غم جلویِ درب دانشگاه
بوسیدمش در رودسر، بر ماسه‌های داغ
بوسیدمش در شهر، بعد از خوردنِ شلاق

#شاهین_نجفی
#بابک_امینی
آخرین بوسه
@asheghanehaye_fatima