عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




مرگ یک وحشت لاینحل است
نه برای اینکه اذیتت می کند بلکه به این دلیل که پر از رویاهای وحشی است که نمیتوانی از آن بیدار شوی


#اینگمار_برگمان
#رویاهای وحشی....
#دیالوگ
ایمان داشتن یه شکنجه ست. مثل اینه که کسی رو در تاریکی دوست داشته باشی ولی اون هیچوقت خودشو نشون نده...هر چقدر هم که بلند صداش بزنی...

مهر هفتم شاهکاری از #اینگمار_برگمان

@asheghsnehaye_fatima
🎬 فیلم توت فرنگی های وحشی 1957 اثر درخشان و بیاد ماندنی #اینگمار_برگمان

(Wild Strawberries)

🏆 جوایز

● برندهٔ جایزه خرس طلایی جشنواره
فیلم برلین
● جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلم خارجی
● اولین نمونه برجسته استفاده از جریان سیال ذهن در سینما

■ "توت فرنگی های وحشی" از آثاری است كه بیش از هر فیلمی افكار ،اندیشه ها وعقاید فلسفی برگمان را بازگو می كند. این فیلم، داستان زندگی پروفسور ایزاك بورگ است (نقش او را "ویكتور شوستروم" استاد سینمای كلاسیك سوئد ایفا می كند) كه در پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلی اش از دانشگاه، كاندیدای دریافت دكترای افتخاری شده و برای دریافت جایزه به همراه عروسش ماریانه كه او هم در زندگی زناشویی دچار مشكل است سفری از استكهلم به مقصد لوند را با اتومبیل آغاز می كنند. سفر ایزاك بورگ، سفری نمادین از بیرون به درون است. او در این سفر در بیداری و رویا فرصت سیر در گذشته اش را می باید و سعی می كند با كنار هم چیدن پازل گذشته و یادآوری خاطرات، هویت از دست رفته اش را بازیاید. برگمان در این فیلم به یكی از درونمایه های همیشگی وموردعلاقه اش می پردازد، پیری ومرگ ، كه درعین حال ازخصوصیات دیگرآثارش مثل مذهب به دور نیست. طرح اصلی داستان، بازگوكننده احوال پیرمردی است كه براثراحساس نزدیكی به مرگ و اینكه به عقوبت تنهایی دچار شده، به یاد گذشته و آنچه از دست داده می افتد و می كوشد در گریز از تنهایی به رویاها و خاطرات خود پناه ببرد. داستان فیلم درباره تــنــهــایــی، نـوسـان بین رویاهای اكسپرسیونیستی و ناتورالیسم روزمره است كه برگمان با تبعیت از منطق رفرمیستی خود ادغام زمانی گذشته و حال را به نمایش در می آورد. یكی از شگردهای آشنای او، عبور آزاد و متهورانه از مرزهای آشنای روایت سنتی است: عرصه خواب و بیداری، دنیای واقعی و خیالی، زمان گذشته و آینده، دنیای آگاهی و ضمیر ناخودآگاه.




@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇
TootFarangihaye Vahshi-Ingmar Bergman.pdf
13.3 MB
📗 فیلمنامه توت فرنگی‌های وحشی
#اینگمار_برگمان

@asheghanehaye_fatima
👇👇👇👇👇👇
چرا نمی‌تونم خدا رو در درونم نابود کنم؟... چرا با وجود اینکه هنوز نفرینش می‌کنم در وجودم زندگی می‌کنه؟... می‌خوام از قلبم بیرونش کنم، اما اون با این واقعیت ساختگی باقی مونده. از چنگش خلاصی ندارم... می‌خوام اطمینان داشته باشم، نه اعتقاد، نه حدسیات. می‌خوام که خداوند دستش را به طرف من دراز کنه. از چهره‌اش پرده برداره و با من حرف بزنه..

مهر هفتم 1957
#اینگمار_برگمان

@asheghanehaye_fatima
Forwarded from اتچ بات
.

#دیالوگ :

‍ ⁠🔻 فیلم #مهر_هفتم در سکانس اعتراف آنتونیوس، که مرگ به شکل راهبی در جایگاه، برای شنیدن اعتراف قرار گرفته است.



■ آنتیوس: می خواهم تا جایی که برایم ممکن است با شما صادقانه سخن بگویم، اما قلب من تهی است.

▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.

■ آنتونیوس: این خلأ، چون آیینه ای در برابر من است. میتوانم خود را در آن بنگرم، حس می کنم از تنفر و ترس لبریزم.

▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.

■ آنتونیوس: به خاطر بی تفاوتی ام در برابر دیگران، منزوی شده ام. حال در دنیای ارواح زندگی می کنم، اسیر رویاها و تخیلات شده ام.

▫️ مرگ: و هنوز هم قصد مردن نداری؟

■ آنتونیوس: آری دارم.

▫️ مرگ: و منتظر چه هستی!؟

■ آنتونیوس: آگاهی، می خواهم آگاه شوم...

▫️ مرگ: در جستجوی یقین و اطمینان می باشی.

■ آنتونیوس: هر چه می خواهید آن را بنامید. این واقعأ ناممکن و باورنکردنی است که خدا را بتوانیم با حواسمان درک کنیم؟
چرا او باید در هاله ای از وعده های ناقص و معجزاتی نامعلوم، پنهان شده باشد؟

▫️ مرگ: پاسخی نمی دهد.

■ آنتونیوس:چگونه می توانیم آنهایی را که ایمان دارند باور کنیم در حالی که خود را باور نداریم. بر آن دسته از مردم که مایلند باور داشته باشند اما نمیتوانند ، چه خواهد رفت و بر آن دسته که میخواهند باور داشته باشند و نه میتوانند چه ؟؟!

شوالیه با سکوت منتظر پاسخ میماند ، اما کسی سخنی نمیگوید .
سکوتی کامل برقرار میشود ...

▪️آنتونیوس : چرا نمیتوانم خدای درون را بکشم؟
چرا او به حضور در این دنیای محنت بارو حقیر ادامه میدهد ؟
کفر میگویم و میخواهم او را قطعه قطعه از قلبم بیرون بکشم .
چرا علیرغم همه اینها ، او وهمی واقعی است که من قادر نیستم خود را از او برهانم ؟
به من گوش میدهی ؟

▫️مرگ : گوش میکنم .

▪️آنتونیوس : من معرفت میخواهم نه ایمان ، نه انگاشت ؛
معرفت ...!
میخواهم خدا دستش را بر من بگشاید ، خود را بر من آشکار کند و با من سخن بگوید .

▫️ مرگ: اما او خاموش است.

■ آنتونیوس: من او را در تاریکی صدا کرده ام ، اما به نظر کسی آنجا نیست...

▫️ مرگ: شاید کسی آنجا نیست!

■ آنتونیوس: پس زندگی خوفناک است، هیچ کس نمیتواند در انتظار مرگ زندگی کند و بداند که همه چیز هیچ است…

▫️ مرگ: بیشتر مردم هرگز به فراسوی مرگ و پوچی نمی اندیشند…!

■ آنتونیوس: اما روزی نوبت آنها نیز خواهد رسید و در مقابل تاریکی قرار خواهند گرفت.

▫️ مرگ: حال تا آن روز برسد…

👈 ■ آنتونیوس : در بطن ترسهایمان تصویری می سازیم و آن را خدا می نامیم…




🎬 مهر هفتم 1957
👤 #اینگمار_برگمان
#دیالوگ


@asheghanehaye_fatima
زندگی تو این دنیا وحشتناکه و وحشتناک‌تر از اون اینه که کسی رو به وجود بیاریم و فکر کنیم که اون خوشبخت تر از ما میشه...!


#اینگمار_برگمان | توت‌فرنگی‌های وحشی | جایگاه سرد و رو به زوال انسان در جامعه مدرن را یادآوری میکند.


@asheghanehaye_fatima
بوسه حیله‌ای است برای توقف کلام، آن هنگام که قدرت خود را از دست داده‌ است ‌...

#اینگمار_برگمان

@asheghanehaye_fatima