عاشقانه های فاطیما
784 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



‍ نمی خوام بذارم جداشی ازم
می دونم که این فرصت آخره
بهت پیله کردم بمونی ولی
تو میگی که پروانه شم بهتره

توو چشمام نگا کن ازم دور شو
که آرامشم توو نگاهِ توئه
منو روبرو کن با آینده ای
که رنگِ چشایِ سیاهِ توئه

بدون تو هر روز بی ارزشه
مهم نیس که سرنوشتم چیه
همین که جداشیم و راهی بشی
واسه اینکه نابود شم کافیه

تو بدجوری سرگرم رفتن شدی
حواسم به سرمای توو راهِته
همه فکر تو رفتنه، من هنوز
توو فکرم که بارونی همراهته؟

بشین آخرین خنده هامو ببین
ولی قبلِ بغضِ دوتامون برو
به آرامشِ آسمون دل نبند
هوا ابریه! قبل بارون برو...



#احمد_امير_خليلى
‍ کسی که غماشو گرفتم ازش
کنار کسِ دیگه ای شاد بود
برای من از تُنگ می گفت و رفت
خودش عینِ ماهیِ آزاد بود!

همونی که خورشیدُ از من گرفت
چراغای امیدُ خاموش کرد
یه عمری بهش فکر کردم ولی
منو قبلِ رفتن فراموش کرد

منو با یه دنیا پُر از خاطره
منو تویِ این خونه تنها گذاشت
به عشقم قسم داد ازش دورشم
به چیزی که هیچ اعتقادی نداشت!

ولی من هنوز عاشقم مثل قبل
فقط از تو می گم برای همه
زیادی از این خونه دوری ولی
برای جدایی هنوزم کمه

بدونِ تو حتا برام توو خیال
یه لحظه تو باشی کنارم، بسه
تو هرجایی خوشبخت باشی، برام
همین که
تو رو "دوسْت دارم"
بسه...


@asheghanehaye_fatima


#احمد_امير_خليلى
 
تکانده‌ام‌ سرِ خود را تو ریختی از من
من عاشقت شده بودم، گریختی از من
و عشق مرزِ گریز وُ گریختن‌ها بود
.
چگون باتو بگویم که من دلم تنگ است
برایِ چه بنویسم! که تو دلت سنگ است
همیشه کوهِ غمی پشتِ کوهکن‌ها بود
.
گوزن خسته‌ی شهرم که گرگ برگشتم
وَ با غمی که تو هستی، بزرگ برگشتم
که جنگلی که بزرگ‌ است؛ بیش تنها بود
.
پتویِ یخ زده‌ام من به خوابِ بیداری
که غلت می‌زنم از فکرِ “ دوستم داری؟”
که بی‌تو زندگی‌ام خوابگاهِ زن‌ها بود!
.
تو رودِ رفته به دریا! چگونه مردابی؟
بگو که با چه کسی را چگونه می‌خوابی!
جهان همیشه به کامِ همان لجن‌ها بود
.
چقدر گریه نوشتم به چالِ لبخندت
که من درونِ تو ماندم! تو مانده دربندت
که چالِ خنده‌ی تو دامِ چاه‌کن‌ها بود
.
بریز بر تنم آن مویِ آبشاری را
غرورِ وحشیِ ایلاتِ بختیاری را
اصالتی که در آن اسبِ تُرکمن‌ها بود
.
وَ یوسفم که کشاندم به خود زلیخا را
وَ تنگ می‌شود آغوشِ تو به من سارا
مرا اگر قفسی بوده پیرهن‌ها بود!
.
تو رفته‌ای؟ وَ همیشه “تو” در خیالم بود
تو رفته‌ای‌وُ جوابم همان سوالم بود
منی که این‌همه تنها میانِ تن‌ها بود...

#احمد_امير_خليلى


@asheghanehaye_fatima
.
من معذرت می خوام‌ از حرفام
این عذرخواهی اول دعواست
این قصه از اینجا شروع می شه:
این نسل یا تنهاست ، یا تنهاست!
.
این عذرخواهی‌ درد این نسله
نسلی که از حرفاش می ترسه
نسلی که توو کابوس بیداره
نسلی که از رویاش می ترسه
.
حالش از آینده ش بهم خورده
آینده ای که پشت سر مونده
از هر غمی که ردشه می بینه
از غم دوباره بیشتر مونده
.
از غم که مثل سایه همراشه
از سایه حتا پشت پا خورده
دست برادر، خنجر دشمن
از کی! نمی دونه کجا خورده!
.
داغ زلیخا، خنده ی یعقوب
این یوسف از چاه برگشته
پیغمبری که رفته و حالا
با مردم‌ گمراه برگشته
.
از پشت سر تا روبرو لشگر
اما هنوزم یک تنه مونده
این نسل حرفش گوشه کاغذ
یک عمره زیر منگنه مونده!
.
این نسل کوفه س هیچ تضمینی
رو اعتقادش، عهد سستش نیست
این نسل از اول غلط کرده
تا پای حرفای درستش نیست
.
این قوم بی سردار، بی سرباز
این قوم سرخوش، سرد، سرخورده
از پنجره گفته ولی هربار
تا گفته به دیوار برخورده!
.
این جوجه های آخر پاییز
که لایق حتا شمردن نیست
ما نسل شمعیم، حزبمون باده
آینده ی این نسل روشن نیست
.
ما قوم بغض توو گلو مونده
ما قلبمون خون، چشممون خیسه
باید یکی پیداشه تاریخو
بی ما یه جوره دیگه بنویسه!

من معذرت می خوام از حرفام...



#احمد_امير_خليلى


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میخواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو
تو جان منی ، جان منی ، جان منی تو...

#شعر_خوانی
#احمد_امير_خليلى
@asheghanehaye_fatima
تو ديدي يه عمره اسيرِ شبم
كه از هر دري با چراغ اومدي
بهت گفتم عشق، اتفاقه برام
تو با يك جهان اتفاق اومدي

تو ديدي كه از زندگي دلخورم
نذاشتي كه با مرگ مغلوب شم
مي دونستي حالم خرابه ولي
نرفتي، نشستي يه كم خوب شم

هميشه توو فكر همون لحظه هام
فقط فكرِ تو عاشقم مي كنه
فقط حس اينكه قراره بياي
عذاب نبودت رو كم مي كنه

چقد بي تو با فاصله سر كنم
قرارِ من و تو صبوري نبود
بهت گفته بودم كه حق با توئه
ولي حق من از تو دوري نبود!

يه عمره سؤالم شده: من چرا؟
مني كه به عشقِ بهار اومدم!
چرا با خودم سرد بودم يه عمر؟
چرا با زمستون كنار اومدم؟!

تو ديدي يه عمره اسيرِ شبم
كه از هر دري با چراغ اومدي...



#احمد_امير_خليلى


@asheghanehaye_fatima