@asheghanehaye_fatima
«نظریهی هراس»
در امان نیستم من
نمیتوانم باشم، هیچ کس نمیتواند باشد.
همه گِرداگِرد خود را میپایند
هنگامی که سخن میگویند، زمزمه میکنند، یا میاندیشند.
همه سر بهسوی در میگردانند
هرگاه کسی به درون میآید.
همه لبخندی ساختگی میزنند، از یکدیگر میپرهیزند، و میلرزند.
کموبیش همه، به خاطر جرائم خویش
تقاضای رحم و بخشایش میکنند.
جُرمِ ناس کشیدن
در کوچه قدم زدن
دوباره نان خوردن
و به سال ۱۹۶۱ زیستن!
در این سرزمین
بر پهنهی این خاک، در این مکان، جهان امروز
تنابندهئی نیست که راحت سر بر بالین بتواند نهاد
بیآن که نخست پنجره را ببندد
بیآن که پس و پشت قفسهها را بازرسد
بیآن که دو بار کلید قلبش را بچرخاند
تنابندهئی نیست که بیهراس از ناتمام ماندن بشقابش
بر سفره تواند نشست
چرا که دور نیست
با نخستین لقمه کوبهی در به صدا آید،
که دو مَرد
به طلب رئیس خانواده به خانه درآیند،
که او را با خود به کوچه کشند
همچنان که کودکان به نگاهی ممنوع در حادثه مینگرند
همچنان که مادر به اقناع آنان میکوشد
که «چیز مهمی نیست،
پدر، با دوستان خویش
انجام کاری فوری را از خانه بیرون رفته است».
اما پدر هیچ گاه بازنمیگردد،
و چنانچه بازگردد، با دیدگان آسیبدیده باز خواهد گشت
خسته از گریستن بسیار باز خواهد گشت
پریدهرنگ باز خواهد گشت و خمیده، همچون میمونی هراسان،
با قدمهای لرزان و دندههای شکسته
با دندانهای فروریخته باز خواهد گشت
با تبسم ساختگیِ خونآلودهئی بر لبانش.
در بازگشت از زمانی سخن خواهد گفت که در «دستور زبان» نیست،
از «گذشته ــ آینده»، و از «آیندهی درونی» سخن خواهد گفت،
و از زمان حالی که تا ابدالآباد باقی میماند.
آن که منم، که توئی، که آن فلان و بهمان کسی است
که کتابهایش را عاشقانه ورق میزد
که جادّه میساخت
و حلزونها را خوراک میداد،
بازمیگردد تا زندگیش را به دنبال خود بکشد ــ
و بدین خاطر است که مَردم، امروز میلرزند
هنگامی که سخن میگویند یا به سخنی گوش میدهند،
هنگامی که زنگ تلفن به صدا درمیآید،
وقتی کسی ساعت را از تو می پرسد،
وقتی کسی در کوچه به دنبالت راه میآید،
و این که محال است بر حیات خود دلیلی قانعکننده بیاوری.
#گابینو_آلخاندرو_کاریدو
ترجمه #احمدرضا_روانبخش
«نظریهی هراس»
در امان نیستم من
نمیتوانم باشم، هیچ کس نمیتواند باشد.
همه گِرداگِرد خود را میپایند
هنگامی که سخن میگویند، زمزمه میکنند، یا میاندیشند.
همه سر بهسوی در میگردانند
هرگاه کسی به درون میآید.
همه لبخندی ساختگی میزنند، از یکدیگر میپرهیزند، و میلرزند.
کموبیش همه، به خاطر جرائم خویش
تقاضای رحم و بخشایش میکنند.
جُرمِ ناس کشیدن
در کوچه قدم زدن
دوباره نان خوردن
و به سال ۱۹۶۱ زیستن!
در این سرزمین
بر پهنهی این خاک، در این مکان، جهان امروز
تنابندهئی نیست که راحت سر بر بالین بتواند نهاد
بیآن که نخست پنجره را ببندد
بیآن که پس و پشت قفسهها را بازرسد
بیآن که دو بار کلید قلبش را بچرخاند
تنابندهئی نیست که بیهراس از ناتمام ماندن بشقابش
بر سفره تواند نشست
چرا که دور نیست
با نخستین لقمه کوبهی در به صدا آید،
که دو مَرد
به طلب رئیس خانواده به خانه درآیند،
که او را با خود به کوچه کشند
همچنان که کودکان به نگاهی ممنوع در حادثه مینگرند
همچنان که مادر به اقناع آنان میکوشد
که «چیز مهمی نیست،
پدر، با دوستان خویش
انجام کاری فوری را از خانه بیرون رفته است».
اما پدر هیچ گاه بازنمیگردد،
و چنانچه بازگردد، با دیدگان آسیبدیده باز خواهد گشت
خسته از گریستن بسیار باز خواهد گشت
پریدهرنگ باز خواهد گشت و خمیده، همچون میمونی هراسان،
با قدمهای لرزان و دندههای شکسته
با دندانهای فروریخته باز خواهد گشت
با تبسم ساختگیِ خونآلودهئی بر لبانش.
در بازگشت از زمانی سخن خواهد گفت که در «دستور زبان» نیست،
از «گذشته ــ آینده»، و از «آیندهی درونی» سخن خواهد گفت،
و از زمان حالی که تا ابدالآباد باقی میماند.
آن که منم، که توئی، که آن فلان و بهمان کسی است
که کتابهایش را عاشقانه ورق میزد
که جادّه میساخت
و حلزونها را خوراک میداد،
بازمیگردد تا زندگیش را به دنبال خود بکشد ــ
و بدین خاطر است که مَردم، امروز میلرزند
هنگامی که سخن میگویند یا به سخنی گوش میدهند،
هنگامی که زنگ تلفن به صدا درمیآید،
وقتی کسی ساعت را از تو می پرسد،
وقتی کسی در کوچه به دنبالت راه میآید،
و این که محال است بر حیات خود دلیلی قانعکننده بیاوری.
#گابینو_آلخاندرو_کاریدو
ترجمه #احمدرضا_روانبخش