عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



با خودم در اتاق می خوابم
با خودم توی هال می رقصم
میخ هی می خورم و گهگاهی
روی سطحِ زغال می رقصم!
[ تو به مرتاض فکر می کنی و
من ولی بی خیال می رقصم! ]
دکتر امشب چقدر تب دارم؟


ماه را می برم به خوابی که
قِژ قِژ تختخواب را کم داشت
می پرم توی حوض نقاشی
زندگی منجلاب را کم داشت!
دست و پا می زنم، کسی از دوور
آمد اما طناب را کم داشت!
خواب دیدم که بر سرِ دارم!


خواب دیدم که حوض یخ بسته
آسمان جای ماه را گم کرد!
هند بی مزه شد وَ ادویه اش
بوی فلفل سیاه را گم کرد!
بعد، خرگوشِ قصه موش شد و
روی صحنه کلاه را گم کرد!
داد زد که:کجاست سیگارم؟


رفتم از هال توی حالی که
خواستم از خودم فرار کنم
مردِ خود بودم و زن قصه
تا که هی نقش اختیار کنم
گریه کردم به روی شانه ی خود
تو بگو لعنتی! چکار کنم؟
شاعرم! احمقم! خودآزارم!


باید از شعر دست بردارم
بروم هند در پی فلفل!
باید از شعر دست بردارم
چای خوشمزه می شود با هِل!!
باید از شعر دست بردارم
مرد باشم بزور قرص و ژل!
باید از شعر دست بردارم
باید از شعر دست بردارم!


#آرش_سیفی
@asheghanehaye_fatima



...کسی نبود و از اول شبیه 《رفتن》 بود
چه فعل های کثیفی که توی یک زن بود

کسی نبود به جز دست های بی حالی
که توی آینه در دست خالی من بود

کسی نبود ولی توی اوج خاموشی
تو رفته بودی و تکلیف عشق روشن بود...



#آرش_سیفی
#هوای_بی_سرنگ
#فصل_پنجم
@asheghanehaye_fatima




وا شدم چشم و به دنیای شما بَرخوردم
تنه لش بودم و هی لاشه ی خود را بُردم!

گور کندم بغلِ خانه ی تنهایی خود
زل زدم در وسط سینی بی چایی خود

جا شدم داخل یک قبر که تختم بشود
اشک هی ریختم از بار غمم کم بشود

توی یک قاب به دیوار کسی میخ شدم
جوجه بودم که برای هوسی سیخ شدم

جعبه کبریت بزرگی ست جهان خفه ام
سوختم داخل تب در بغلِ ملحفه ام

دوستان تخمه شکستند و شکستم دادند
وسط درد دلم تیغ به دستم دادند!

لای پیچ و خم پیشانی خود پیر شدم
وحشت انگیزترین ناله ی آژیر شدم

بید بودم که فقط کودِ زیادم بدهید
دوست دارید مرا، تا که به بادم بدهید!

تا بیایید و مرا میخِ به دیوار کنید
تا بیایید و مرا طعمه ی کفتار کنید

تا مرا جای کس بی شرفی جا بزنید
تا بیایید و به من تهمت بیجا بزنید

تا بیایید و مرا جوجه ی بر سیخ کنید
تا بیایید و کمی توی سرم میخ کنید

مثل کبریتِ بدون خطرِ سوخته ام
دود مانده ست فقط توی سرِ سوخته ام

عشق، بیمزه ترین بازی کشدار شماست
زخم خشکیده به روی بدنم کارِ شماست!

می روم تا که دلی بلکه هوایم بکند
قبر کندم که کمی شهر دعایم بکند

قبر کندم که کسی آب و گلابم بدهد
مُرده بودم که جهان قرص به خوابم بدهد

ریشه ی خشک درختم که مرا خاک کنید
لکّه ی ننگ مرا از تنه ام پاک کنید

خودکشی کردن با گاز و اتاقی خفه ام
من خطرناک ترین وسوسه ی فلسفه ام

هوس پنجره ام تا به خیابان برسم
تهِ یک کوچه ی بن بست به پایان برسم

بیست و شش شعله ی بی دغدغه ی شمع شوم
حس تنهایی و پوچی وسط جمع شوم

بیست شش میله شوم داخل زندان تنم
چوب خط هی بکشم روی تمام بدنم

شمعِ روشن شده و کیک تولد بشوم
اشک ماسیده و خندیدن بیخود بشوم

وسط جمع به تنهایی خود زل بزنم
گوشه ی فرش به دمپایی خود زل بزنم

حال بد باشم و از حوصله ام سر بروم
کیک خود را ببُرم، بعد به بستر بروم

بیست و شش مرتبه جان کَندم و بیهوش شدم
بیست و شش سال تمام است فراموش شدم

بیست و شش سال تمام است پُر از باروتم
بیست و شش شمع... فقط منتظر یک فوتم!

#آرش_سیفی
@asheghanehaye_fatima



مثل غصه حوالیِ من باش
گریه ی دستمالیِ من باش
شانه ام باش و موی بر گردن
دلخوشی های شب سحر کردن

سعدیِ توی شعرهایم باش
بغض خوابیده در صدایم باش
مزرعه باش و بی ملخ بودن
از دلِ داغ دیده یخ بودن!

غصه های ادامه دارم باش
گریه ی قولنامه دارم باش
روی لب های خود صدایم کن
وسط زندگیت جایم کن

دور اگر می شوی به یادم باش
علت گریه ی زیادم باش
انحنای امیدواریِ من!
نوشدارو و زخم کاریِ من!

کِشت من باش و برکتِ خرمن
دست من باش و خواهش دامن
به تنِ خستگیم خانه بده
دست من چندتا بهانه بده

خارِ در چشمِ دیگرانم باش
علت خشم دیگرانم باش
چشم من را ببند و خواب بکن
پیک آخر! مرا خراب بکن

درد را از سرم عبور بده
بوسه ام باش و راهِ دور بده!
تا که از زندگی فرار کنم
پیک آخر! بگو چکار کنم؟

مثل سردردِ در جنونم باش
شعر من باش! توی خونم باش!

#آرش_سیفی