بهش میگوییم شاشِ شایان... خیلی اسم شیک و مناسبی شده مخصوصا با آن رنگ کدر و تکههای مخمر شناورش.
و ما، من و رفیقم هر بار که لیوانهای بلند دستهدارمان را میزنیم به هم سلامتش میداریم.
من با شاش شایان بارها زدهام زیر گریه.
یکبارش را به بهانه شکست عشقی، یکبارش را به هوای فشار بیپولی، یکبارش را برای دلتنگی بابا، خشم به بابا، برای بدبختی یکی که میشناختمش یا نمیشناختمش، حتی چند باری هم برای تَرَک دیوار...
خلاصه توی این زندگی کوفتی چیزی که زیاد بوده دلیل که من بابتش با شاش شایان بزنم زیر گریه...زیر نور کم سالن خانهام وقتی رفیقم درِ خانه را پشت سرش بسته و رفته. یا وقتی که از پیش رفیقم برگشتهام و پشت در خانه ولو شدهام کف زمین.
و همینطور که عضلات صورتم از فشار خندههای یکی دو ساعت پیش هنوز ضعف میرفته، مثل کسی که مشقش را خوب بلد باشد توی تاریکی منتظر ماندهام.
منتظر که تمام آن تراژدی که یکی دو ساعت پیش کشانده بودمش به کمدی برگردد سر جاش... به ته ته تراژدی.
چند روز پیش اما نشد. دیدم هر چقدر میزنم به شوخی از شدت تراژدی کم نمیشود. همانجا روبروی رفیقم زدم زیر گریه... آمد و شانههام را مالید. گفتم خیلی غمگینم... آنقدر که نمیتوانم تا خانه صبر کنم...
شد شبیه چند سال پیش وسط شعر الیاس علوی که یارویی نشسته بود آن سر میز و میخواند:
خدا کند انگورها مست شوند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوکش دخترانش را آزاد کند...
و من این سر میز دیدم هیچ راهی نمانده جز این که همان لحظه برای پسران آمو و دختران هندوکش عر بزنم. برای محبوب دور افتاده، برای پلنگها و آهوها...
تا همین دو سه سال پیش هر سال دم عید چیزی مینوشتم، پیامبری بودم که نوید بهار میداد. نویددانمان پر شده دیگر!
و من خیلی غمگینم آنقدر که نمیتوانم تا بهار صبر کنم.
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
و ما، من و رفیقم هر بار که لیوانهای بلند دستهدارمان را میزنیم به هم سلامتش میداریم.
من با شاش شایان بارها زدهام زیر گریه.
یکبارش را به بهانه شکست عشقی، یکبارش را به هوای فشار بیپولی، یکبارش را برای دلتنگی بابا، خشم به بابا، برای بدبختی یکی که میشناختمش یا نمیشناختمش، حتی چند باری هم برای تَرَک دیوار...
خلاصه توی این زندگی کوفتی چیزی که زیاد بوده دلیل که من بابتش با شاش شایان بزنم زیر گریه...زیر نور کم سالن خانهام وقتی رفیقم درِ خانه را پشت سرش بسته و رفته. یا وقتی که از پیش رفیقم برگشتهام و پشت در خانه ولو شدهام کف زمین.
و همینطور که عضلات صورتم از فشار خندههای یکی دو ساعت پیش هنوز ضعف میرفته، مثل کسی که مشقش را خوب بلد باشد توی تاریکی منتظر ماندهام.
منتظر که تمام آن تراژدی که یکی دو ساعت پیش کشانده بودمش به کمدی برگردد سر جاش... به ته ته تراژدی.
چند روز پیش اما نشد. دیدم هر چقدر میزنم به شوخی از شدت تراژدی کم نمیشود. همانجا روبروی رفیقم زدم زیر گریه... آمد و شانههام را مالید. گفتم خیلی غمگینم... آنقدر که نمیتوانم تا خانه صبر کنم...
شد شبیه چند سال پیش وسط شعر الیاس علوی که یارویی نشسته بود آن سر میز و میخواند:
خدا کند انگورها مست شوند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوکش دخترانش را آزاد کند...
و من این سر میز دیدم هیچ راهی نمانده جز این که همان لحظه برای پسران آمو و دختران هندوکش عر بزنم. برای محبوب دور افتاده، برای پلنگها و آهوها...
تا همین دو سه سال پیش هر سال دم عید چیزی مینوشتم، پیامبری بودم که نوید بهار میداد. نویددانمان پر شده دیگر!
و من خیلی غمگینم آنقدر که نمیتوانم تا بهار صبر کنم.
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
.
زن ها ...
لای پیچِ موهایشان
کمی دل شوره دارند...
سوار بلندی پاشنـه هایشان
کمی خیال پردازی...
روی تَرَکِ لب هایشان
ترس و تردید...
در جیرینگ جیرینگِ النگوهایشان
شیطنت های زنانه...
لا به لای چینِ پیراهنشان
سبد سبد مهربانی...
در اخمِ پیشانیشان
وفاداری...
و در دو دویِ مردمکِ چشم هایشان
حرف دل...
می دانی عشق کجای این داستان جا دارد؟
در بوسههایشان ... ♥️
#پریسا_زابلی_پور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
زن ها ...
لای پیچِ موهایشان
کمی دل شوره دارند...
سوار بلندی پاشنـه هایشان
کمی خیال پردازی...
روی تَرَکِ لب هایشان
ترس و تردید...
در جیرینگ جیرینگِ النگوهایشان
شیطنت های زنانه...
لا به لای چینِ پیراهنشان
سبد سبد مهربانی...
در اخمِ پیشانیشان
وفاداری...
و در دو دویِ مردمکِ چشم هایشان
حرف دل...
می دانی عشق کجای این داستان جا دارد؟
در بوسههایشان ... ♥️
#پریسا_زابلی_پور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
جهان پر است از آدمهایی که به زور میخندند و از قضا زیاد میخندند.
جهان پر است از آدمهای معمولی که در تنهایی غیر عادیترین احوالات را دارند.
جهان پر است از روانهای رنجور، قلبهای زخمی و نگاههای بیتاب.
جهان پر است از خستگیِ راههای نرفته و انتخابهای تکراری. راههای رفته و انتخابهای نکرده.
ترسِ از احتمالات هرگز واقع نشده، غافلگیریِ اتفاقات پیشبینی نشده و پشیمانیِ پیشگوییهای شنیده نشده.
جهان پر است از فرار رو به عقب، رو به جلو و بازندگان لحظهی حال.
جهان پر است از توهم عشقهای یک طرفه، دو طرفه حتی...مهری که به ظاهر میدهیم و به واقع طلبیست از سالهای کودکی.
جهان پر است از کودکان بزرگسال و بزرگسالان کودک مانده. غریب و ترسیده و بیپناه.
جهان پر است از صورتهای نقابدار. نقابداران مستاصل.
حرفهای قورت داده، خشمهای فرو خورده و سکوتهای مشت شده.
جهان پر است از جنگ با خود، نبردی با تاریکی، رنجی ممتد و سایههایی که به دنبالمان هستند.
جهان ماییم. مقصرانی بیتقصیر که برای ادامه هیچکس را جز خودمان نداریم.
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
جهان پر است از آدمهای معمولی که در تنهایی غیر عادیترین احوالات را دارند.
جهان پر است از روانهای رنجور، قلبهای زخمی و نگاههای بیتاب.
جهان پر است از خستگیِ راههای نرفته و انتخابهای تکراری. راههای رفته و انتخابهای نکرده.
ترسِ از احتمالات هرگز واقع نشده، غافلگیریِ اتفاقات پیشبینی نشده و پشیمانیِ پیشگوییهای شنیده نشده.
جهان پر است از فرار رو به عقب، رو به جلو و بازندگان لحظهی حال.
جهان پر است از توهم عشقهای یک طرفه، دو طرفه حتی...مهری که به ظاهر میدهیم و به واقع طلبیست از سالهای کودکی.
جهان پر است از کودکان بزرگسال و بزرگسالان کودک مانده. غریب و ترسیده و بیپناه.
جهان پر است از صورتهای نقابدار. نقابداران مستاصل.
حرفهای قورت داده، خشمهای فرو خورده و سکوتهای مشت شده.
جهان پر است از جنگ با خود، نبردی با تاریکی، رنجی ممتد و سایههایی که به دنبالمان هستند.
جهان ماییم. مقصرانی بیتقصیر که برای ادامه هیچکس را جز خودمان نداریم.
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
چقدر دویده باشم خوب است؟ به در بسته خورده باشم؟ چقدر ترسیده باشم خوب است؟ بابا را صدا زده باشم، صدام خورده باشد به دیوار، کشیده شده باشد زیر گوشم. چقدر لرز کرده باشم خوب است؟
چقدر به بابا خوبهای توی فیلمها حسودی کرده باشم خوب است؟ به عمو بامرامها، دایی باحالها، به مردهایی که محکم بغل میکنند. چقدر به خودم پیچیده باشم خوب است؟
چقدر آدمها را با بابا اشتباه گرفته باشم خوب است؟ اشتباهم را توی صورتم زده باشند، گریه کرده باشم، خندیده باشم. چقدر گفته باشم عیبی ندارد و عیب داشته باشد خوب است؟
چقدر خودم مانده باشم و خودم خوب است؟ نپذیرفته باشم و راه افتاده باشم بین بدنها، تنم را چسبانده باشم به تنهها، خراشیده شده باشم. چقدر هر خراش را خراشیده باشم و لیسیده باشم خوب است؟
چقدر خانه را تی و جارو زده باشم خوب است؟ لم داده باشم روی مبل، بوی رایت را کشیده باشم توی بینی و قهوهام را سر کشیده باشم. چقدر نیامده باشد و عادت کرده باشم خوب است؟
چقدر توی سرم نامه نوشته باشم خوب است، کمک خواسته باشم؟ چقدر نامه پاره کرده باشم خوب است؟ بلند شده باشم، راه افتاده باشم و توی راه مدام به خودم گفته باشم درستش میکنی. چقدر در راه برگشت درست که نه اما گذرانده باشمش خوب است؟
چقدر خودم را جمع کرده باشم زیر پتو خوب است؟ تصور کرده باشم که همین امشب تمام شود، چقدر آفتاب صبح فردا را دیده باشم خوب است؟
چقدر ساخته باشم و خراب کرده باشم خوب است؟ روی خرابهها راه رفته باشم، به یاد آورده باشم، باد وزیده باشد، خاکسترها را بلند کرده باشد و نشانده باشد توی چشمهام. چقدر چشمهام سوخته باشد و از یاد برده باشم خوب است؟
چقدر دویده باشم خوب است؟ خورده باشم به خودم، سینه به سینه، چشم در چشم. چقدر پلک زده باشم و از خودم گذشته باشم خوب است؟
از خواب پریده باشم، به یاد آورده باشم و به خودم برگشته باشم خوب است؟
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima
چقدر به بابا خوبهای توی فیلمها حسودی کرده باشم خوب است؟ به عمو بامرامها، دایی باحالها، به مردهایی که محکم بغل میکنند. چقدر به خودم پیچیده باشم خوب است؟
چقدر آدمها را با بابا اشتباه گرفته باشم خوب است؟ اشتباهم را توی صورتم زده باشند، گریه کرده باشم، خندیده باشم. چقدر گفته باشم عیبی ندارد و عیب داشته باشد خوب است؟
چقدر خودم مانده باشم و خودم خوب است؟ نپذیرفته باشم و راه افتاده باشم بین بدنها، تنم را چسبانده باشم به تنهها، خراشیده شده باشم. چقدر هر خراش را خراشیده باشم و لیسیده باشم خوب است؟
چقدر خانه را تی و جارو زده باشم خوب است؟ لم داده باشم روی مبل، بوی رایت را کشیده باشم توی بینی و قهوهام را سر کشیده باشم. چقدر نیامده باشد و عادت کرده باشم خوب است؟
چقدر توی سرم نامه نوشته باشم خوب است، کمک خواسته باشم؟ چقدر نامه پاره کرده باشم خوب است؟ بلند شده باشم، راه افتاده باشم و توی راه مدام به خودم گفته باشم درستش میکنی. چقدر در راه برگشت درست که نه اما گذرانده باشمش خوب است؟
چقدر خودم را جمع کرده باشم زیر پتو خوب است؟ تصور کرده باشم که همین امشب تمام شود، چقدر آفتاب صبح فردا را دیده باشم خوب است؟
چقدر ساخته باشم و خراب کرده باشم خوب است؟ روی خرابهها راه رفته باشم، به یاد آورده باشم، باد وزیده باشد، خاکسترها را بلند کرده باشد و نشانده باشد توی چشمهام. چقدر چشمهام سوخته باشد و از یاد برده باشم خوب است؟
چقدر دویده باشم خوب است؟ خورده باشم به خودم، سینه به سینه، چشم در چشم. چقدر پلک زده باشم و از خودم گذشته باشم خوب است؟
از خواب پریده باشم، به یاد آورده باشم و به خودم برگشته باشم خوب است؟
#پریسا_زابلی_پور
@asheghanehaye_fatima