عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



سفر سودی ندارد من پرستویی گرفتارم
نه با تور وقفس، با تار گیسویی گرفتارم

کسی حرف مرا باور نخواهد کرد اگر روزی
بگویم شیرم و درچنگ آهویی گرفتارم

سرمویی کسی هرگز پریشانم نکرد اما
ببین حالا چه آسان با سرمویی گرفتارم!

منم شاهی که ماتش کرده اند و خوب میدانم
قدم بردارم ازاین خانه هرسویی، گرفتارم

شبیه کشتی بی لنگری بازیچه ی موجم
چنان بدخوابم و هرشب به پهلویی گرفتارم!

منی که خون بت های زیادی بر تبر دارم!
ببین فرزند، حالا کرده چاقویی گرفتارم...



#حسین_زحمتکش
@asheghanehaye_fatima



چیزی که از من خواستی جُز دل بریدن نیست
چیزی مخواه از من که در اندازه‌ی من نیست!

دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان
چیزی که در دریا نباشد، در تو قطعا نیست

گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی
جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست...

پیراهنم روزی گواهی می‌دهد پاکم
ای عشق خیلی وقت‌ها پاکی به دامن نیست

در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش
پروانه گشتن چاره‌اش جز پیله کردن نیست



#حسین_زحمتکش
@asheghanehaye_fatima




حالِ من را کسی نمی‌فهمد
جز همین چند پاکت سیگار
مانده‌ام با جنازهٔ فکرت
در اتاقی به وسعت سیگار

بعدِ تو؛ توبه کرده‌ام از عشق
از تویی که نبوده‌ای در من
چقَدَر سخت می‌شود گاهی
از مسیر نرفته... برگشتن

در منِ بعد تو، تفنگ به دست...
چیزی از روح و عشق باقی نیست
تا که من زنده‌ام بدان دیگر
هیچ‌کس مرگش اتفاقی نیست

لشکرت را بخواه جمع شوند
در سرم فکر جنگ افتاده
کاری از عقل بر نمی‌آید
توی این چاه سنگ افتاده!

من شریکت نبوده‌ام هرگز
آجر خانه‌سازی‌ات بودم
بعد یک عمر تازه فهمیدم
فقط اسباب‌بازی‌ات بودم

نخ به نخ رشته‌ی وجودم را
پیش چشمم کشیده‌ای در خون
چشم‌بندی بس است شعبده‌باز،
از کلاهت مرا بکش بیرون!

من که می‌دانم آخر این راه
می‌خورد تیشه بر سر فرهاد
شعله‌هایی که در نگاهت هست
جفتمان را به «عشق» خواهد داد




#حسین_زحمتکش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بـیــن بهـــشـت و #لـمـــس تــــو ،
ترجیــــــحِ مــن تـــویی

از دیـن خویـــــش و بر #تـن تــو،
دســت می کــــشم...


#حسین_زحمتکش


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



شعله دارم می کشم در تب، نمی فهمی چرا
تاب بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا
اهل آه و ناله کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم می رسد برلب، نمی فهمی چرا


#حسین_زحمتکش
‌‌‌‌‌

‌‌
کمی دیر آمدی ای عِشق ...
اما باز با این حال...

اَگر چیزی از این ...
غارت زَده باقی ست،
غارت کن...!

#حسین_زحمتکش


@asheghanehaye_fatima
بین بهشت و لمس تو، ترجیحِ من تویی ...

#حسین_زحمتکش
Forwarded from شعرنوش
گَرد دوری تو را
بَر روزها پاشیده اَند...
وَر نه،
قبلاً کی،
هوا...
اینجا چنین آلوده بود؟!

#حسین_زحمتکش
@shernosh
مجال خلوتی پیدا شود از حرف لبریزم
منی که در خودم عمریست اشک و بغض میریزم


شبیه کودکی در حسرت یک "بستنی چوبی"
-که میبیند به دست این و آن- با خود گلآویزم


اگر شاعر نمی بودم دلم می خواست برگردم
گلوبندی شوم از گردنت خود را بیآویزم!


نمی ارزد به حسرت خوردن و افسوس فرداها
اگر یک لحظه امروز از تماشایت بپرهیزم


برای مردم دنیا از آن چشم تو خواهم گفت
اگر بگذارد -این سنگ لحد- از خاک برخیزم..!


@asheghanehaye_fatima


#حسین_زحمتکش
@asheghanehaye_fatima



قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت!
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت!
شبیه نوح اگر هیچکس به دين تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت!
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت!
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شده ای بین عکس های خودت...

#حسین_زحمتکش
برابر نیست این جنگی که
برپا کرده ای ای عشق!

که تو با من گلاویزی
و من با خویش درگیرم



#حسین_زحمتکش

@asheghanehaye_fatima
دلخوش به خنده‌هایِ منِ خیره سر نباش
دیوانه‌ها به لطفِ خدا غالبا خوشند

#حسین_زحمتکش

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



تو هیچ وقت به فکرم نبوده ای اما

همین که فکر کنم دوست داری ام عشق است..


#حسین_زحمتکش
تابِ بی‌ماهی ندارد شب، نمی‌فهمی چرا!

#حسین_زحمتکش


@asheghanehaye_fatima
تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی، آری

که پل ها خوب می فهمند معنای "گذشتن" را..


#حسین_زحمتکش


@asheghanehaye_fatima

شیشۀ عطریم و در افسوس، بوی رفته را
عشق، برگردان به ما این آب جوی رفته را

یوسفم را گرگ برد و حسرت پیراهنش
پس نخواهد داد نور چشم و سوی رفته را

منّت رسوایی‌ات را بر سرم نگذار عشق
تا به سر خاکی بریزم، آبروی رفته را

بی حساب امروز دل بازیچه کن اما بدان
میکشد روزی خدا از ماست موی رفته را

هرچه در دنیا دلم پوسید دیگر کافی است
تا نپوسیدم صدا کن مرده شوی رفته را


#حسین_زحمتکش
@asheghanehaye_fatima
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند
چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟!

بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما
تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی ماند

برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست
برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند

همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری
برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند

اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم!
برای دستهای تنگ، ایمانی نمی ماند…

اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت
به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی ماند

بخوان از چشم های لال من، امروز شعرم را …
که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند

#حسین_زحمتکش


@asheghanehaye_fatima
به اقیانوس آغوشت خودم را میزنم شاید
مرا یکبار دیگر غرق آرامش کنی مادر

پَرم را می‌کَنم امشب، مگر یکبار بالم را
برای خستگی های خودت بالش کنی مادر...

#حسین_زحمتکش
#عزیز_روزهام



@asheghanehaye_fatima
کمی دیر آمدی ای عشق!
اما باز با این حال،

اگر چیزی
از این غارت‌زده باقی است،
غارت کن...




#حسین_زحمتکش
@asheghanehaye_fatima
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی‌ماند
چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند؟!



#حسین_زحمتکش

@asheghanehaye_fatima