عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
March 1, 2020
تو در من
- از کدام آوندِ زخم‌خورده می‌نوشی ؟!
این‌گونه که تو را تشنه‌ترم...
عشق؛
ای «ریشه در گمِ» هماره
- من در تو
از کدام لبانِ حیا خشکیدم؟!
که بوی بوسه‌های نچیده‌ام
عطرِ سرخیِ سیبِ باغِ نامعلوم دارد.‌‌..

#گویا_فیروزکوهی


@asheghanehaye_fatima
March 11, 2020
May 6, 2020
سه نیم دور به چپ
دو دورِ کامل به راست!
یک نیم دور برگشت از چپ
یک دور دیگر برگشت از راست!
قفل‌های سنگی قدیم
-چه رازنگه‌دار بودند...
و کلیدها که حق‌به‌گردن داشتند...

صندوق‌چه‌ی چوبی که دهان باز می‌کرد
- یک سینه خاطره داشت!
سجل‌ها وُ قباله‌ها
با عطر آمیخته‌ی صابون عروس!
و طعم ِ شکلات‌های رنگی
نُقل و نبات زعفرانی
نیم کیسه نخود و کشمش متبرّک شده
و آلبوم عکسی
که تداعی روزهای تلخ و شیرین بود...
بوی سکّه‌های، دو، پنج، ده ریالی
رنگ اسکناس‌های تا شده
سبز، نارنجی و...
که حس زیارت را
در نگاه منتظر مادر تازه می‌کرد...
نیز، سدر و یک کیسه حنا
که حکایت از موهای سپید داشت...

تا خاطرات پنجاه سالِ پیش از این
زمان زیادی نیست!
سوگند به آخرین نگاه ریخته
در کوچه‌ی غروب،
که دل‌ام را چفتِ با غم می‌کند.
کلید‌های امروزی
گم کرده‌اند خود را
در جوی آب
زیر سایه‌ی درخت‌ها
کنار پیاده‌روها
در دهان باز خیابان
لابه‌لای سبزه‌های گره نخورده‌ی پارک‌های از پار...
و صندوق‌های خالی از خاطره‌ی اکنون
- لال وُ لولا شکسته
از تهی بودن‌اند....

با تو این من‌ام
ای رازدار دلِ تنگ آمده از دیروزم!
با کلیدی سنگی
آویخته بر دیوار کاه‌گلی تَرَک‌خورده
در قابِ خاطر!
که حس یک زیارت ساده
مرا به من بر‌می‌گرداند...
تا کدام روز
چشم‌های به‌دل نشسته‌ات
بر این مسافر تنها در بگشاید؟!
نمی‌دانم...


#گویا_فیروزکوهی



@asheghanehaye_fatima
May 11, 2020
May 14, 2020
May 22, 2020
این لحظه‌های بی‌تو را
به تنگ آمدم!
مثل پرنده‌ای در قفسِ غروب
که بی‌رمق آفتاب‌اش تُک می‌زند
تا زخم‌های کهنه‌
که سر واکند
- در نفسِ نی‌زنِ فراز آمده
پای کومه‌ی دود‌اندود...‌

به تنگ آمدم
آه؛ به تنگ آمدم
دقیقه‌های بی‌تو را
که ریل می‌کشد در خیال
-غم قطار آمده از بی‌حضوری‌ات
در کوپه‌ای که هیچ تا نگاهی
مرا به‌خود نمی‌آورد!
مثل دلی
که زین پیش‌تر از من بردی و نیاوردی...

سنگین می‌آید
این فرصتِ رفته‌ی بی‌تو
چونان چمدانی پر از خاطره
با مسافر در من
که نمی‌داند
سال‌هاست
ایست‌گاهی معطّلِ بار خاطرش ماندم...



#گویا_فیروزکوهی


@asheghanehsye_fatima
June 30, 2020
ترانه هایم
طعم لبانت را دارند...
مثلِ سکوتم
که رنگ ِ چشمهایت را...!!!....
ماندم ، سکوتم را ترانه کنم...
- یا ، ترانه هایم را سکوت...!!!...

#گویا_فیروزکوهی


@asheghanehaye_fatima
August 17, 2020
از کدامین جانب عشق می تَراود
طنینِ" دوستَت دارم " ؟!
که دلم را به ارتعاش گرفته‌ست...‌
کاش !
تاری از گیسوانت در چَنگم بود.
تا پاسخِ دلم را مینواختم
با نُت گریه‌های چشمِ مانده به راهت...!


#گویا_فیروزکوهی
#شما_فرستادید



@asheghanehaye_fatima
September 3, 2020
تکیه بر دیوار ترک خورده‌ی صبر!
چقدر روزهای تاریک را شب کنم؟!
و چند سطر رویای بی‌خوابی‌ام را صبح!
تا آفتاب کمی خود را بباراند
بر تاروپود چتر سیاهی
که از آنِ من نیست...

سایه‌ی بی‌رمق‌ام را
از لابه‌لای نرده‌ها عبور می‌دهم
مگر از نارنجی‌های باغ بچین‌ام
خاطرات با تو را
که پای درخت سیبی جاگذاشتم...

... و ابرهای درهم‌پیچیده
که حوصله‌ام نمی‌کنند
مثلِ چینه‌های کوتاه نیآمده
از خود خسته بودن‌ام را...

صدای غم‌گنانه‌ی شاعر آشنای در من است
بر دو راهه‌ی سنگی
که فصلی غریب آمده در تو
می‌خواند:
مرا به من برگردانید...

#گویا_فیروزکوهی

@asheghanehaye_fatima
October 5, 2020
December 13, 2020

به عیادتِ دلتنگی هایم بیا
با کمی حوصله
که من در تنهایی این اتاقک در بسته
جز با رویاهایم
هیچ فاصله ای
تا فراموشی همیشه ندارم...

#گویا_فیروزکوهی
#شما_فرستادید



@asheghanehaye_fatima
January 24, 2021
در کجای این جهان تاریک‌ام؟!
روشنم نیست!
تنها کلمات مرا می‌خوانند.
تتها واژه‌ها مرا می‌فهمند.
و تنها صداست که ادراکم می‌کند..‌.‌

دچار آمده‌ی وهمی
که از آنِ من نیست!
سایه‌به‌سایه‌ی شبِ مستولی
پی‌سوزِ پی‌سوز چراغی می‌سوزم
که خاموشیِ سال‌هایم را طی می‌کند
خسته‌تر و بی‌اتراق....‌

کجا آرام‌جایی؟!
که سکوت خاک‌خورده‌ی بی‌تو را
ردیف آیم!
در تغزّلی بر آمده از دل
به لب‌خوانی چشم‌هایی
که خواب را بر من خراب
قافیه نمی‌بندد...

#گویا_فیروزکوهی


@asheghanehaye_fatima
February 27, 2021
سیزده روزِ رفته از بهار را
در بسترِ سکوت آرمیدم،
که مگر بشنوم
از عطرِ لحظه ها
شمیمِ نفس‌های ترا
گویا، مرا به آرزوهای محال گره زدند...

#گویا_فیروزکوهی
#شما_فرستادید
...🚶‍♂...

@asheghanehaye_fatima
April 2, 2021
April 17, 2021
May 5, 2021
.


با خیالت می‌زنم بیرون !
یک خیابان دورتر از خود
زیر باران ؛ خیس ِ حس ِ پرسه خواهم شد.
خوب می‌دانم ؛
وزن ِ عشق ِ من به تو بالاست.!
...و دلم
- در تار وُ پود ِ غربت ِ پیراهنم تنگ است...



#گویا_فیروزکوهی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
February 26, 2023
چه هراس‌ِ قشنگی
کابوس‌های هر شبه بیدارم می‌کنند
تا شعری در تاریکی که نام ندارد
در من طلوع کند
گواهِ این هولِ سترگ
دفتری خُرد و خمیر تا به فردا
با واژه‌هایی بی‌نگاه به دهان‌ها
که از پسِ پشتِ تمامِ این سال‌ها
خمیازه می‌ریزد...

چه وهمِ پیچیده‌یی
که نقب به سادگیِ اتاقکِ ذهن‌ام می‌زند
تا ریشه بدوانم به دوردستِ خاموشی
جایی که خیال
حصول از سکوت می‌بندد
تا ترسیم نفشی از هیچ‌کس در من
که با آینه‌های تودرتو آمده در چشم‌های تو
کولیِ سردرگم از هماره
به بازیِ گل‌پوچ
بر گریوه‌ی همیشه بادگیر بنشیند
بی‌تعبیرِ کابوس‌های هزار و یک شب‌ام!
که هفت گاو گرده‌ی هفت گاوِ دیگر را...

چه هراسِ قشنگی
به قحط‌سالگیِ عشق
با شاعر در من قد کشیده‌ است...

#گویا_فیروزکوهی

@asheghanehaye_fatima
June 17, 2023
چه هراس‌ ِقشنگی
کابوس‌های هر شبه بیدارم می‌کنند
تا شعری در تاریکی که نام ندارد
- در من طلوع کند
گواه این هول سترگ
دفتری خُرد و خمیر تا به فردا
با واژه‌هایی بی‌نگاه به دهان‌ها
که از پس ِپشت تمام این سال‌ها
- خمیازه می‌ریزد....

چه وهم پیچیده‌ای
که نقب به سادگی ِاتاقک ذهنم می‌زند
تا ریشه بدوانم به دوردست ِخاموشی
جایی ؛ که خیال
- حصول از سکوت می‌بندد
تا ترسیم ِ نفشی از هیچ‌کس ِدر من
که با آینه‌های تو در تو آمده در چشم‌های تو
- کولی ِسر در گم از هماره
به بازی گل پوچ
بر گریوه‌ی همیشه بادگیر بنشیند
بی تعبیر ِکابوس‌های هزار و یک شب‌ام !
که هفت گاو گرده‌ی هفت گاو دیگر را.....

چه هراس قشنگی
به قحط‌سالگی ِعشق
با شاعر در من قد کشیده‌ست.....


#گویا_فیروزکوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
June 21, 2023
.
نه کتابی حوصله‌ام می‌کند
نه چراغی، نه خوابی!
که خیالِ پاگرفته‌ام هر شب
کولی‌زاد در مرا
با خود هم‌راه می‌کند
تا به تعبیرِ رؤیایی‌ که تو را؛
به بستری که نمی‌دانم از جنسِ کدام خاک ؟!
ای دوری‌کرده از همه‌ی خواب وُ خیال‌ام...

کاش!
نگاهی از تو
ترسیم بر بومِ ناتمامِ بودن‌ام بود.
تا می‌خواندمت: از لاجورد افق
تا می‌شکفتی صبحی به حوصله‌ام
که کمی پرسه در حوالیِ حالایم بزنم...

#گویا_فیروزکوهی


@asheghanehaye_fatima
July 31, 2023