عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
در یک اتاق مسخره که هیچ‌چیز نیست
دارم به هیچ‌چیزتری فکر می کنم
از من سوال می‌کند اینجا چه می‌کنی؟
دارم به جمله‌ی خبری فکر می‌کنم

در بازیِ زبان به درِ بسته می‌خورم
در انتخابِ حرف، هجا کم می‌آورم
دیوارهای رابطه سخت‌اند، محکم‌اند
باید حضور مختصرم را بباورم!

یا ایستاده قائمِ‌به‌ذّات خسته‌ام
یا می‌خزم که یاد بگیرم خزنده را
پیدا کنم دلیل دو تا خیسِ چشم یا
در آرواره، حرکتِ مشکوکِ خنده را

ذرّات خواب در بدنم راه می‌روند
روز است یا که شب؟ همه‌جا روشن است یا
این سایه‌ها ادای مرا درمی‌آورند
این زن که آمده همه‌جا با... من است یا...؟
.
در یک قفس که واژه‌ای از هیچ‌چیز نیست
یک تخم را گذاشته در من پرنده‌ای
شک می‌کنم به حرکتِ افکار در سرم
از خود سوال می‌کنم آیا تو زنده‌ای؟!
.

#فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
من خش خش رفتگر از صبح زود را سیگار بهمن و ریهٔ غرق دود را
من هر که عاشقم شده بود و نبود را بوسیدم و برای شماجا گذاشتم

#فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
لب‌هام را ببوس در این کابوس
بیدار کن مرا وسطِ فریاد
باید قبول کرد جز آغوشت
چیزی مرا نجات نخواهد داد

جادوم کن در این شبِ معمولی
تبدیل کن مرا به دری بسته
در من زنی‌ست منتظرِ خورشید
که خسته است، مثل خودت خسته!

تبدیل کن مرا به اتاقی گِرد
جایی بدون گوشه‌نشینی‌ها
من ساکنِ کدام جهانم که
بیگانه‌ام میان زمینی‌ها

محکم بگیر این زنِ تنها را
که دست‌هاش توی هوا ول شد
تبدیل کن به قایقِ وارونه
که بی‌خیالِ دیدنِ ساحل شد

تبدیل کن مرا به مسیری که
بمبی در انتهاش زمین‌گیر است
باید عبور کرد از این وحشت
دیگر برای دُور زدن دیر است

آب از سرم گذشته، ببین! غرقم
حل کن میانِ چشمِ ترم غم را
تو نقطه‌های روشن یک عشقی
خاموش کن چراغ اتاقم را

با من قدم بزن شبِ مطلق را
ای چشم‌هات مثل دو تا فانوس!
ای آخرین امید به بیداری!
لب‌هام را ببوس در این کابوس


#فاطمه_اختصاری




@asheghanehaye_fatima
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ویدئوی "خانه سرد است" منتشر شد.

خواننده: ماریا
شعر: #سیدمهدی_موسوی و #فاطمه_اختصاری
آهنگساز: کاوه صالحی نیا
تنظیم‌کننده و کارگردان: میلاد باستانی‌پور
تدوین: عبد کاظمی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
‏من ساکنِ کدام جهانم که
بیگانه‌ام میان زمینی‌ها

#فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
تنم گنجشک غمگینی‌ست در یک روز بارانی
دلم پروانه‌ای خسته که توی تور افتاده

خلاصش کن که نه تابِ قفس دارد، نه آزادی
عقابِ تیزپر، از آسمان بدجور افتاده

نگاهش سمت شلاق است و هُرم حلقه‌ی آتش
دلم شیری‌ست دست‌آموز و رویش نور افتاده

چه مانده غیر رؤیاهای زن، در آشپزخانه؟
چه مانده جز زنی زنده که توی گور افتاده؟!

دلم خوش بود با خواب عروسک لای پولک‌ها
ولی تبعید شد یک شب به شهری دورافتاده

نه شوری مانده در این خانه، نه امّید تغییری
نمی‌دانم چرا اما دلم به شور افتاده…



#فاطمه_اختصاری

@asheghanehaye_fatima
برای عکس گرفتن آماده‌ام
روبه‌رويم بايستيد
و چيزی بگوييد که فکر کنيم خنديده‌ايم
کسی از بين خواهد رفت
از بين ما
کسی که موهايش را بلوند کرده
و با صدای حوّا می‌گويد: سيب!
سقوطی در کار نيست
تنها جاذبه
جاذبه‌ی خيابان‌های درازتر و برج‌های بلندتر
کسی خواهد افتاد
در اين عکس
من از ميان لنز به زنی زل زده‌ام
که به تو زل زده و می‌گويد:
سيب!
که فکر کنی
چروک‌های صورتش از خنديدن است
ما را بچسبان به آلبوم
و آلبوم را بگذار توی چمدان
و چمدان را در فرودگاه گم کن
برای عکس گرفتن آماده‌ام
که برای آخرين بار
شکل خنده‌ها را در حافظه‌ام نگه دارم.

#فاطمه_اختصاری
.
@asheghanehaye_fatima
_
نمی‌شود مثل مورچه
یک دانه برنج برداشت
از لای میله ها
رد شد
آمد به تنهایی تو


#فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
صفحه‌ی گوشیت تر و صفحه‌ی گوشیم تر
بوسه و آغوش و شبِ رد شده از سیم، تر

زخم عمیقی وسط سرکشی روحم و
غیرِ - به‌جز معجزه‌ات! - قابل‌ترمیم‌تر

توی سَرم پُر شده از تو... تو... فقط تو... فقط
خواب تو، فکر تو، چی از عشق تو بدخیم‌تر؟!

من: سرِ پرشور و تنِ وحشی و ناسازگار
که شده‌ام پیش تو یک عاشق تسلیم‌تر

منتظر ماه تو، خورشید تو در لحظه‌هام
روز و شبی ابری‌ام و گوشه‌ی تقویم، تر

هیچِ مرا در بغلِ هیچ‌ترت ذوب کن
چیست از این نابودی، قابل‌تقسیم‌تر؟!

#فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
ماه است، تکیه داده به شب‌هام، کاری به آفتاب ندارد
در چشم‌هاش برقِ جنون است، آن چشم‌ها که خواب ندارد

بی‌اعتنا به هر چه که می‌شد، جسمی بدون مرز و تعهد
لخت است مثل وقت تولد، لخت است و اضطراب ندارد

در چشم‌هاش شورِ مجسّم، حسّ جنون و مستیِ درهم
تفسیرِ سرخوشانه‌ای از غم، چیزی‌ست که شراب ندارد

مانند باد در تنِ دامن، از خواب‌هاش آمده تا من
هی فکر می‌کنم که «چرا من؟»، راضی‌ست و جواب ندارد

قلبم نه وحشی است، نه آرام، من قتلگاهِ آخرِ دنیام
پیداست توی سردیِ لبهام، او حقّ انتخاب ندارد

من ناامیدم از خودم، از هر...، از عشق، این دروغ مکرر
روزی کویر می‌شود آخر، دریاچه‌ای که آب ندارد

#فاطمه_اختصاری
@asheghanehaye_fatima
.
میون کوچه‌هایی که غریبه‌ن
به یاد خونه‌ی بر باد رفته
در آغوشم بگیر و قایمم کن
دلم بدجور از این دنیا گرفته

فقط اندوهه توو متن خبرها
به جونِ باغ افتادن تبرها
یه روز شلاق و زندان و گلوله
یه روزم خودکشی کارگرها

شبم! با غم هماهنگم عزیزم
دارم با مرگ می‌جنگم عزیزم
بگیر دستامو توو دستای گرمت
نمی‌دونی چه دلتنگم عزیزم

یه روز این ناله‌ها آواز میشه
پرنده، عاشق پرواز میشه
اگه با هم بمونیم و بخونیم
یه روز درهای زندون باز میشه

اگه این راه باریکه... تو هستی
اگه این خونه تاریکه... تو هستی
نمی‌تونن امیدم رو بگیرن
روزای خوب نزدیکه، تو هستی

نمی‌میره اگه می‌میره مجنون!
شقایق سبز میشه آخر از خون
یه روز می‌پیچه با آهنگ بوسه
صدای خنده‌هامون توو خیابون

شبم! با غم هماهنگم عزیزم
دارم با مرگ می‌جنگم عزیزم
بگیر دستامو توو دستای گرمت
نمی‌دونی چه دلتنگم عزیزم

یه روز این ناله‌ها آواز میشه
پرنده، عاشق پرواز میشه
اگه با هم بمونیم و بخونیم
یه روز درهای زندون باز میشه



#فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
.


در میارم یکی یکی آروم
هر چی که هست ، هر چی که تنمه ؛
چن تا انبار اسلحه ، باروت ‌،
میدون جنگ زیر پیرهنمه ..!!

#فاطمه_اختصاری

@asheghanehaye_fatima
.
چراغ کوچکی از دور می‌زند سوسو
چراغِ بی‌نفسی در هوای آلوده
مگس‌تر از همه‌ی روزهای زندگی‌ام
به شیشه چسبیدم با تلاش بیهوده

خطوطِ خونی اخبار پشت یک مانیتور
خطوطِ خونی اخبار توی تلویزیون
به جز مرور خبرها چه کار خواهد کرد؟!
زنی که آن طرفِ مرزها شده مدفون

زنی که پر شده از خواب‌های برگشتن
در انتظار «گودو» زل زده به اینترنت
زبانِ مادری‌اش باد کرده توی گلو
پُر است از خفگی بین دست‌های «بِکِت»

لبش نَبسته‌ی فریادهای آزادی
لبم شکسته‌تر از حرف‌های خورده شده
لبت نشسته به خون زیر ضربه‌ی باتوم
غمت میان تنِ من، به‌هم فشرده شده

تَرَم! چطور بخوابد کسی که غرق شده؟!
به تخت می‌بندم پای بی‌قرارم را
شبیه تبعیدی‌هام در جزیره‌ی پرت
که قورت داده کسی نقشه‌ی فرارم را

در آستانه‌ی خاموشی است نوری که
امید کوچک خورشید بود این شب‌ها
به جز مرور خبرها چه‌کار خواهد کرد؟!
زنی که حبس شده داخل مکعب‌ها


#فاطمه_اختصاری
@asheghanehaye_fatima
زن نیست، یک بنفشِ یواش است!
و یک سکوتِ گوش‌خراش است
معجون ناامیدی و کاش است
در گیجیِ ضمیرِ خودآگاه

زن نیست، مرد نیست، عجیب است
یک آرزوی روی صلیب است
یک مشت سنگ داخل جیب است
افتاده یک شب از وسط ماه

زن-مرد نیست، جنسیتش باد
و پوستش از آهن و فولاد
ذهنش شبیه ماهیِ آزاد
که حبس مانده داخل یک چاه

رد کرده مرزهای بدن را
جر داده پیش‌فرضِ «شدن» را
کوتاه کرده سایه‌ی زن را
از پشت پای یک «منِ» خودخواه

قلبش شبیه مین، وسط خاک
بدجور عاشق است و خطرناک
غم‌هاش را گذاشته در ساک
بی مقصد و مکان زده به راه

یک پرتگاه در ته دنیاست
آتشفشانِ داخل دریاست
یک گور دسته‌جمعی تنهاست
یک شعر منتهی شده به «آه»....



#فاطمه_اختصاری
@asheghanehaye_fatima
.
جمعه به جای قرص جلوگیری
در اعتراض، مشت و لگد خوردم
شنبه به جای قرص جلوگیری
گفتم «نه»، باز مشت و لگد خوردم

رفتم میان کوچه و درگیری
سرشار بغض‌های اساطیری
از بینیِ شکافته خون خوردم
یکشنبه جای قرص جلوگیری

می‌گیرم از لبانِ تو لب، خنده
می‌ریزم از تنت به خیابان‌ها
لعنت به قرص‌های جلوگیری
لعنت به قفل بسته‌ی زندان‌ها

حس می‌کنم که زنده شده در من
حسّی که سال‌ها خفه‌اش کردم
با کفش‌های از نفس افتاده
باید به راهِ گمشده برگردم

در بازی بزرگتری باید
در انتظار فحش و کتک باشیم
اما مسیر دایره‌ای شکل است
انگار روی چرخ و فلک باشیم

با اینکه آسمان خفه و سنگین
افتاده روی دوش زمین، امّا
امّید، نطفه در رحمم بسته
بالا می‌آورم شب غمگین را

شاید شبیه معجزه‌ای باشد
با طعم خون، چشیدنِ آزادی
شاید دوباره پوست بیندازد
در ما دلیل منطقیِ شادی

شاید صدای تازه‌تری باشد
در پاسخ همیشگیِ «آیا…؟!»
در جمعه‌ای رها شده از تاریخ
«شاید… ولی چه خالی بی پایا…»


.
#فاطمه_اختصاری
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
   در من زنی‌ست
منتظر خورشید
 که خسته‌است...
                      من ساکن کدام جهانم که
                       بیگانه‌ام میان زمینی‌ها...


        #فاطمه_اختصاری


@asheghanehaye_fatima
باید بخوابم مثلِ قبلا در فراموشی
باید بخوابم توی فکرت با هم آغوشی
باید بخوابم، باز کن درهای خوابت را
آهسته می‌آیم کنارت بعدِ خاموشی

#فاطمه_اختصاری

@asheghanehaye_fatima
.

   در من زنی‌ست
منتظر خورشید
 که خسته‌است...
      من ساکن کدام جهانم که     بیگانه‌ام
میان زمینی‌ها...

#فاطمه_اختصاری

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به بالشت سر ِ خود را فرو کنی تا صبح
ولی نخوابی و کابوس ها ولت نکنند
به خود بپیچی از این فکرهای آشفته
که قرص های غم انگیز، عاقلت نکنند


#فاطمه_اختصاری

@asheghanehaye_fatima
باید بخوابم مثل  قبلا  در فراموشی
باید بخوابم توی فکرت با همآغوشی
باید بخوابم، باز کن درهای خوابت را
آهسته می آیم کنارت بعد  خاموشی…


#فاطمه_اختصاری

@asheghanehaye_fatima