@asheghanehaye_fatima
✨
باش ...
زنی خطر کردنی باش
تا وقتی در آغوشت می گیرم
دریابم که بقایای درختی نیستی
حرفی بزن
چیزی بگو
آواز بخوان
گریه کن
بِزی
بمیر
تا روزی درباره ام قصه نسازنند
که محبوبِ قلبم
درخت بود
ــــــــــــــــــــ #نزار_قبانی✅
ترجمه ی #رضا_عامری✔️
✨
باش ...
زنی خطر کردنی باش
تا وقتی در آغوشت می گیرم
دریابم که بقایای درختی نیستی
حرفی بزن
چیزی بگو
آواز بخوان
گریه کن
بِزی
بمیر
تا روزی درباره ام قصه نسازنند
که محبوبِ قلبم
درخت بود
ــــــــــــــــــــ #نزار_قبانی✅
ترجمه ی #رضا_عامری✔️
@asheghanehaye_fatima
#نزار_قبانی
(قسمتی از شعر)
برگردان: #رضا_عامری
کتاب #از_من_نپرس_چرا_دوستت_دارم
چشمانت
آخرين بازماندهی ميراث عشق
و آخرين كتابهای عاشقانهاند،
و دستانت
آخرين طاقههای حرير
كه بر آنها زيباترين نامههای خود را نوشتهام.
عشق میسوزانَدَم
چون سوزش توتيا
و ذوب نمیشوم،
و شعر با خنجرش طعنه میزندَم
اما توبه نمیكنم!
دوستت دارم
ای كه چشمانت درياچههای جنوب را در خود ذخيره دارد.
با من بمان
تا دريا از آبیات خودش محافظت كند
و چهرهاش چون «فاطمه» بماند
همانند كبوتری پروازكنان در سايهسار غروب،
همراهم بمان
شايد «حسين» بيايد
و در عبايش كبوترها،كشتيها،و دانههای خوشبو را بياورد
و در پشت سرش گلدستهها و تپهها را
و همهی انقلابيون جنوب بيايند...
#نزار_قبانی
#نزار_قبانی
(قسمتی از شعر)
برگردان: #رضا_عامری
کتاب #از_من_نپرس_چرا_دوستت_دارم
چشمانت
آخرين بازماندهی ميراث عشق
و آخرين كتابهای عاشقانهاند،
و دستانت
آخرين طاقههای حرير
كه بر آنها زيباترين نامههای خود را نوشتهام.
عشق میسوزانَدَم
چون سوزش توتيا
و ذوب نمیشوم،
و شعر با خنجرش طعنه میزندَم
اما توبه نمیكنم!
دوستت دارم
ای كه چشمانت درياچههای جنوب را در خود ذخيره دارد.
با من بمان
تا دريا از آبیات خودش محافظت كند
و چهرهاش چون «فاطمه» بماند
همانند كبوتری پروازكنان در سايهسار غروب،
همراهم بمان
شايد «حسين» بيايد
و در عبايش كبوترها،كشتيها،و دانههای خوشبو را بياورد
و در پشت سرش گلدستهها و تپهها را
و همهی انقلابيون جنوب بيايند...
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
#نزار_قبانی
(قسمتی از شعر)
برگردان: #رضا_عامری
کتاب #از_من_نپرس_چرا_دوستت_دارم
چشمانت آخرين كرانهی بنفشهاند
و طوفانها در من بيداد كردهاند.
فكر میكردم شعر نجاتم میدهد
اما غرقم كرد،
فكر كردم عشق وحدتم میبخشد
اما زنان شقهشقهام كردند.
الههام
دهشت بار است كه در اين شبانه زنی بيابم
كه حاضر به همراهیام باشد
و مرا با بارانهای اشتياقش شستشو دهد.
عجيب است كه شاعران در چنين زمانهای مینويسند.
عجيب است كه شعر هنوز از پس ديوارها و سنگرها و شكستها
چونان اسبی پا برجاست.
شگفت است كه نوشتن
به رغم بوياییِ سگها
به رغم گشتِ بازپرس ها
مصدر جوانی است...
#نزار_قبانی
#نزار_قبانی
(قسمتی از شعر)
برگردان: #رضا_عامری
کتاب #از_من_نپرس_چرا_دوستت_دارم
چشمانت آخرين كرانهی بنفشهاند
و طوفانها در من بيداد كردهاند.
فكر میكردم شعر نجاتم میدهد
اما غرقم كرد،
فكر كردم عشق وحدتم میبخشد
اما زنان شقهشقهام كردند.
الههام
دهشت بار است كه در اين شبانه زنی بيابم
كه حاضر به همراهیام باشد
و مرا با بارانهای اشتياقش شستشو دهد.
عجيب است كه شاعران در چنين زمانهای مینويسند.
عجيب است كه شعر هنوز از پس ديوارها و سنگرها و شكستها
چونان اسبی پا برجاست.
شگفت است كه نوشتن
به رغم بوياییِ سگها
به رغم گشتِ بازپرس ها
مصدر جوانی است...
#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
بیروت وعشق و باران
توبگو كجا ...
قهوه خانهای كه مثل شمشير در دريا فرو رفته
تو بگو کجا ...
من تسليم مرغان ماهيخوار چشمانم توام
كه از انتهای زمان میآيند
در بيروت وقتی باران میبارد
عاشق ترم
بيا توي بارانی خيسم
توی پوستم ... زير پوستم
مثل اسبي در يونجه زار سينهام بگرد
مثل ماهی قرمزی
از اين چشمم به چشم ديگرم برو
چهرهام را
بر صفحه باران نقاشی كن
برصفحه شب
برقص
در ترانه ناودانها
زير لباس خاكستريت پناهم ده
چون مسيح
بر سينههات مصلوبم كن
آتشم بزن
با گلاب و عطر بيلسان
در وسط ميدان بغلم كن
زير برگهای له شده
پنهانم کن
تاريخ را ول كن
تاريخ پادشاهان و قديسان را
گرگ باش و شب ها زوزه بكش
مثل زخم روی سينهام
آتشفشان باش بزن
از مرگ پرم كن
وقتي در بيروت باران میبارد
شاخه هاي دلتنگی رشد میكنند
من دو نخلم
در كنار تو
اي آب روانم !
جايی را در ذهن ندارم
هر جا كه مي خواهی ببر و رهايم كن
روزنامه اي برايم بخر و يك مداد
شراب و يک پاکت سيگار
كليدهای من اينهاست
مرا ببر
در مسير باد و سرنوشت
سمت ناودانهایی كه بینامند
كمی دوستم داشته باش
نظم رفتنت را به هم بريز
كمی دستت را به من بده
كه امتداد دستانت
بندر آرامش است
#نزار_قبانی
ترجمه #رضا_عامری
بیروت وعشق و باران
توبگو كجا ...
قهوه خانهای كه مثل شمشير در دريا فرو رفته
تو بگو کجا ...
من تسليم مرغان ماهيخوار چشمانم توام
كه از انتهای زمان میآيند
در بيروت وقتی باران میبارد
عاشق ترم
بيا توي بارانی خيسم
توی پوستم ... زير پوستم
مثل اسبي در يونجه زار سينهام بگرد
مثل ماهی قرمزی
از اين چشمم به چشم ديگرم برو
چهرهام را
بر صفحه باران نقاشی كن
برصفحه شب
برقص
در ترانه ناودانها
زير لباس خاكستريت پناهم ده
چون مسيح
بر سينههات مصلوبم كن
آتشم بزن
با گلاب و عطر بيلسان
در وسط ميدان بغلم كن
زير برگهای له شده
پنهانم کن
تاريخ را ول كن
تاريخ پادشاهان و قديسان را
گرگ باش و شب ها زوزه بكش
مثل زخم روی سينهام
آتشفشان باش بزن
از مرگ پرم كن
وقتي در بيروت باران میبارد
شاخه هاي دلتنگی رشد میكنند
من دو نخلم
در كنار تو
اي آب روانم !
جايی را در ذهن ندارم
هر جا كه مي خواهی ببر و رهايم كن
روزنامه اي برايم بخر و يك مداد
شراب و يک پاکت سيگار
كليدهای من اينهاست
مرا ببر
در مسير باد و سرنوشت
سمت ناودانهایی كه بینامند
كمی دوستم داشته باش
نظم رفتنت را به هم بريز
كمی دستت را به من بده
كه امتداد دستانت
بندر آرامش است
#نزار_قبانی
ترجمه #رضا_عامری
@asheghanehaye_fatima
چشمانت … آخرين كشتي هايي كه به سفر مي روند
آيا جايي براي مسافري هست ؟
من از پرسه زدن در ايستگاههاي جنون خسته شده ام
چشمانت آخرين فرصت براي كسي كه به فرار مي انديشد
و من .. در انديشه فرارم
چشمانت آخرين گنجشكهاي جنوبند
چشمانت آخرين بازمانده ستاره هاي تا بستان
باز پسين سبزه هاي دريايي
كشتزارهاي توتون و تنباكو
و اشك هاي بابونه اند
چشمانت .. آخرين تظاهرات مردمي
و آخرين جشنواره تاريخ ..
#نزار_قبانی
#شاعر_سوریه🇸🇾
ترجمه : #رضا_عامری
چشمانت … آخرين كشتي هايي كه به سفر مي روند
آيا جايي براي مسافري هست ؟
من از پرسه زدن در ايستگاههاي جنون خسته شده ام
چشمانت آخرين فرصت براي كسي كه به فرار مي انديشد
و من .. در انديشه فرارم
چشمانت آخرين گنجشكهاي جنوبند
چشمانت آخرين بازمانده ستاره هاي تا بستان
باز پسين سبزه هاي دريايي
كشتزارهاي توتون و تنباكو
و اشك هاي بابونه اند
چشمانت .. آخرين تظاهرات مردمي
و آخرين جشنواره تاريخ ..
#نزار_قبانی
#شاعر_سوریه🇸🇾
ترجمه : #رضا_عامری
@asheghanehaye_fatima
شهادت میدهم جز تو زنی نيست…
كه در لحظات عشق اینگونه زلزله در اندامام بيفكند
بسوزاندم… غرقام كند
شعلهورم سازد… خاموشام كند
و مرا چون هلال ماه به دو نصف بشكند
شهادت میدهم
تنها تو،
روحام را به زيباترين اشغالگریها اشغال كردهای
و طولانیترين اشغال
و مرا چون گلی دمشقی… نعناع… و پرتقال… كاشتهای
زنـی،
كه در ميان گيسواناش پرسشهايم را مخفی نمودهام
و هيچوقت پاسخ سؤالام را نداده است
ای زنی كه همهی واژگانـی
واژگانی كه با ذهن لمس میشوند… و ناگفته میمانند
شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #رضا_عامری
📕●از کتاب: «عاشقانههای نزار قبانی» | نشر: #سرزمین_اهورایی
شهادت میدهم جز تو زنی نيست…
كه در لحظات عشق اینگونه زلزله در اندامام بيفكند
بسوزاندم… غرقام كند
شعلهورم سازد… خاموشام كند
و مرا چون هلال ماه به دو نصف بشكند
شهادت میدهم
تنها تو،
روحام را به زيباترين اشغالگریها اشغال كردهای
و طولانیترين اشغال
و مرا چون گلی دمشقی… نعناع… و پرتقال… كاشتهای
زنـی،
كه در ميان گيسواناش پرسشهايم را مخفی نمودهام
و هيچوقت پاسخ سؤالام را نداده است
ای زنی كه همهی واژگانـی
واژگانی كه با ذهن لمس میشوند… و ناگفته میمانند
شاعر: #نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
برگردان: #رضا_عامری
📕●از کتاب: «عاشقانههای نزار قبانی» | نشر: #سرزمین_اهورایی
زن باش
بانویم...
زنی که شهابها را در سینههایش آسیاب میکند
رعد باش
برق باش
عصیان باش
غضب باش
بگذار تا گیسوانات بر من ببارد...
جواهر... جواهر
بر فراز بسترم بگذار
تا شعر بنویسد...
تا ادبیات بسازد...
دلات را بگذار
تا سرنوشتشان را رقم بزنند
انسان باش بانوي من...
زمین و ثمرهاش...
تا روزی در بارهی من نگویند
با درختی در زندگی بودم...
#نزار_قبانی
■برگردان: #رضا_عامری
📕●از کتاب: «عاشقانههای نزار قبانی» | نشر: #سرزمین_اهورایی
@asheghanehaye_fatima
بانویم...
زنی که شهابها را در سینههایش آسیاب میکند
رعد باش
برق باش
عصیان باش
غضب باش
بگذار تا گیسوانات بر من ببارد...
جواهر... جواهر
بر فراز بسترم بگذار
تا شعر بنویسد...
تا ادبیات بسازد...
دلات را بگذار
تا سرنوشتشان را رقم بزنند
انسان باش بانوي من...
زمین و ثمرهاش...
تا روزی در بارهی من نگویند
با درختی در زندگی بودم...
#نزار_قبانی
■برگردان: #رضا_عامری
📕●از کتاب: «عاشقانههای نزار قبانی» | نشر: #سرزمین_اهورایی
@asheghanehaye_fatima
وقتی بارانیِ بهاریات را درآوردی
مثلِ پروانهیی که پیلهاش را درمیآورد
و روبهرویم نشستی
مطمئن شدم که بچهها راست میگویند
و همچنین همهی زنها و مردها.
تو شیرینی، چون عسل
و مدهوش کنندهیی، چون شب قدر...
#نزار_قبانی
برگردان: #رضا_عامری
@asheghanehaye_fatima
مثلِ پروانهیی که پیلهاش را درمیآورد
و روبهرویم نشستی
مطمئن شدم که بچهها راست میگویند
و همچنین همهی زنها و مردها.
تو شیرینی، چون عسل
و مدهوش کنندهیی، چون شب قدر...
#نزار_قبانی
برگردان: #رضا_عامری
@asheghanehaye_fatima