عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
ای یک کرشمهٔ تو صد خون حلال کرده
روی چو آفتابت ختم جمال کرده

نیکوییی که هرگز نی روز دید نی شب
هر سال ماه رویت با ماه و سال کرده

خورشید طلعت تو ناگه فکنده عکسی
اجسام خیره گشته ارواح حال کرده

ماهی که قاف تا قاف از عکس اوست روشن
چون روی تو بدیده پشتی چو دال کرده

اول چو بدرهٔ سیم از نور بدر بوده
وآخر ز شرم رویت خود را هلال کرده

یک غمزهٔ ضعیفت صد سرکش قوی را
هم دست خوش گرفته هم پایمال کرده

روی تو مهر و مه را در زیر پر گرفته
با هر یکی به خوبی صد پر و بال کرده

زلف تو چون به شبرنگ آفاق در نوشته
خورشید بر کمینه عزم زوال کرده

دل را شده پریشان حالی و روزگاری
تا از کمند زلفت مویی خیال کرده

چون مرغ دل ز زلفت خسته برون ز در شد
چندین مراغه در خون زان خط و خال کرده

با آنکه بوی وصلت نه دل شنید و نه جان
ما و دلی و جانی وقت وصال کرده

گویاترین کسی را کو تیزبین‌تر آمد
خط تو چشم بسته خال تو لال کرده

شعر فرید کرده شرح لب تو شیرین
تا او به وصف چشمت سحر حلال کرده

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
سرگشتهٔ تست، نُه فلک، میدانی
گرد در تو گشته به سرگردانی

تو خورشیدی ولی میان جانی
خورشید که دیدهست بدین پنهانی

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت

هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت

بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت

عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت

خورشید کاسمان را سر رزمهٔ می‌گشاید
یک تار می‌نسنجد در رزمه جمالت

ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت

سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت

صف قتال مردان صف‌های مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت

عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت

هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت

بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت

عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد
تا حشر مست خفته در خلوت خیالت

خورشید کاسمان را سر رزمهٔ می‌گشاید
یک تار می‌نسنجد در رزمه جمالت

ترک فلک که هست او در هندوی تو دایم
سر پا برهنه گردان در وادی کمالت

سیمرغ مطلقی تو بر کوه قاف قربت
پرورده هر دو گیتی در زیر پر و بالت

صف قتال مردان صف‌های مژه توست
صد قلب برشکسته در هر صف قتالت

عطار شد چو مویی بی روی همچو روزت
تا بو که راه یابد در زلف شب مثالت

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
شیفتهٔ حلقهٔ گوش توام
سوختهٔ چشمهٔ نوش توام

ماهرخ با خط و خال منی
دلشدهٔ بی تن و توش توام

ترک منی گوش به من دار از آنک
هندوک حلقه به گوش توام

خانه بیاراسته‌ام چون نگار
منتظر خانه فروش توام

چون دلم از خشم تو آید به جوش
عاشق خشم تو و جوش توام

خط چه کشی بر من غمکش از آنک
مست خط غالیه‌پوش توام

هوش به من باز کی آید که من
تا به ابد رفته ز هوش توام

گرچه به گویایی من نیست کس
یک شکرم ده که خموش توام

چون بگریزی تو ز عطار از آنک
با تو به هم دوش به دوش توام


#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای دلم مست چشمهٔ نوشت
در خطم از خط سیه پوشت

باد سرسبزی خطت که به لطف
سر برون زد ز چشمهٔ نوشت

گشت معلوم من که جان نبرد
دلم از طرهٔ سیه پوشت

یاد کن از کسی که در همه عمر
نکند لحظه‌ای فراموشت

مست از آنم چنین که در بر خویش
مست در خواب دیده‌ام دوشت

بو که تعبیر خوابم آن باشد
که شوم امشبی هم آغوشت

دل عطار باده ناخورده
تا قیامت بمانده مدهوشت

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
چون زلف بیقرارش بر رخ قرار گیرد
از رشک روی مه را در صد نگار گیرد

از بس که حلقه بینی در زلف مشکبارش
صد دست باید آنجا تا در شمار گیرد

گر زاهدی ببیند میگونی لب او
تا روز رستخیزش زان می خمار گیرد

گر ماه لاله گونش تابد به نرگس و گل
گلزار پای تا سر از رشک خار گیرد

گر از کمان ابرو بادام نرگسینش
یک تیر برگشاید صیدی هزار گیرد

خورشید کو ز تنگی بر چرخ می‌کشد تیغ
از بیم تیر چشمش گردون حصار گیرد

او آفتاب حسن است از پرده گر بتابد
دهر خرف ز رویش طبع بهار گیرد

عاشق که از میانش مویی خبر ندارد
در آرزوی مویش از جان کنار گیرد

عطار را به وعده دل می‌دهد ولیکن
اندر میان آتش دل چون قرار گیرد

#عطار_نیشابوری
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima