@asheghanehaye_fatima
چيزي نمانده
ماه
ميان سكوت فرو مي ميرد
آسمان از ستاره تهي ميشود
چيزي نمانده
تو از خواب برخيزي
پرده پنجره رنگ ببازد
كوچه پر شود از گام و صدا و سايه
چيزي نمانده
سرم را كف دستم بگذارم...
چه بنويسم؟
چيزي نمانده از تو جدا شوم و
دلم پوكه فشنگي گردد
شليك شده ....
#بروژ_آکره_ای
#شعر_عراق
ترجمه :
#صلاح_الدين_قره_تپه
چيزي نمانده
ماه
ميان سكوت فرو مي ميرد
آسمان از ستاره تهي ميشود
چيزي نمانده
تو از خواب برخيزي
پرده پنجره رنگ ببازد
كوچه پر شود از گام و صدا و سايه
چيزي نمانده
سرم را كف دستم بگذارم...
چه بنويسم؟
چيزي نمانده از تو جدا شوم و
دلم پوكه فشنگي گردد
شليك شده ....
#بروژ_آکره_ای
#شعر_عراق
ترجمه :
#صلاح_الدين_قره_تپه
@asheghanehaye_fatima
ممکن است...
ممكن است چند روز ديگر
جيبهايم پر شود از برف
ممكن است چند روز ديگر
نامه هاي گرسنه برسند و
شرم سيگاري برايم بگيراند
ممكن است ناگهان چايي ام سرد شود
ممكن است زير سيگاري در بالكن بگذارم و پر شود از مه
سينه ام از دل
دلم از صدا
صدايم از گريه...
ممكن است...
#بروژ_آکره_ای
ترجمه :
#صلاح_الدين_قره_تپه
☘🍀
ممکن است...
ممكن است چند روز ديگر
جيبهايم پر شود از برف
ممكن است چند روز ديگر
نامه هاي گرسنه برسند و
شرم سيگاري برايم بگيراند
ممكن است ناگهان چايي ام سرد شود
ممكن است زير سيگاري در بالكن بگذارم و پر شود از مه
سينه ام از دل
دلم از صدا
صدايم از گريه...
ممكن است...
#بروژ_آکره_ای
ترجمه :
#صلاح_الدين_قره_تپه
☘🍀