وداع، ساده نیست
کوچک نیست
که بشود پشت قاب عکس گذاشت
وداعِ برگ و شاخه کوچک نیست
تو دوباره سبز خواهی شد
و من شاهد رقصیدنت در باد خواهم بود
اگر رفتگر پیر مرا نبرده باشد
وقتی پریشانیات، از موهات
به شانهام ریخت
هرگز نخواستم بفهمم
کداممان میگرید؟
در آغوش هم بودیم
دو قطرهی باران بودیم
در آغوش هم غرق شدیم
حواسمان نبود، ریشهی کدام گیاه نوشیدمان
از آوند
به گلبرگ
به لحظههای دو عاشق ریختیم
و در میانهی یک وداع ماندیم
بر سنگ
وداع
کوچک نیست
که دست تکان بدهیم
در هوا پراکندهاش کنیم
#معین_دهاز
@asheghanehaye_fatima
وداع، ساده نیست
کوچک نیست
که بشود پشت قاب عکس گذاشت
وداعِ برگ و شاخه کوچک نیست
تو دوباره سبز خواهی شد
و من شاهد رقصیدنت در باد خواهم بود
اگر رفتگر پیر مرا نبرده باشد
وقتی پریشانیات، از موهات
به شانهام ریخت
هرگز نخواستم بفهمم
کداممان میگرید؟
در آغوش هم بودیم
دو قطرهی باران بودیم
در آغوش هم غرق شدیم
حواسمان نبود، ریشهی کدام گیاه نوشیدمان
از آوند
به گلبرگ
به لحظههای دو عاشق ریختیم
و در میانهی یک وداع ماندیم
بر سنگ
وداع
کوچک نیست
که دست تکان بدهیم
در هوا پراکندهاش کنیم
#معین_دهاز
@asheghanehaye_fatima
تو کتاب "نباید می ماندیم"
#معین_دهاز یه جا خیلی درست میگه:
"در زندگیم سختیهایی را تحمل کردم که پیش از واقعه گمان نداشتم بتوانم.
حتى بعدها، باور نکردم که در آن ماجرا تاب آوردم.
انسان خودش را نمی شناسد، خصوصا قدرتهایش را"
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
#معین_دهاز یه جا خیلی درست میگه:
"در زندگیم سختیهایی را تحمل کردم که پیش از واقعه گمان نداشتم بتوانم.
حتى بعدها، باور نکردم که در آن ماجرا تاب آوردم.
انسان خودش را نمی شناسد، خصوصا قدرتهایش را"
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima