لبانت صیقلِ بوسه
از چرکینه هایِ پلیدی،
همچنان که جلایِ شعر وُ
آرام بخشِ رمیده حروف است،
با آنکه مرا به تو راهی نیست
جز نهفته در رازِ واژگان،
آنگاه که لرزشِ نرمِ لبانت
بر کلماتِ نفس بریده
جانی دوباره می دمد،
پنهان از میانِ سطرها
به آرامی می بوسمت،
آنگونه که تنها من می دانم وُ چامه،
از اینسان است که کلمات
شتابان از پیِ عصیان
گریبانِ الفبا می درند
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima
از چرکینه هایِ پلیدی،
همچنان که جلایِ شعر وُ
آرام بخشِ رمیده حروف است،
با آنکه مرا به تو راهی نیست
جز نهفته در رازِ واژگان،
آنگاه که لرزشِ نرمِ لبانت
بر کلماتِ نفس بریده
جانی دوباره می دمد،
پنهان از میانِ سطرها
به آرامی می بوسمت،
آنگونه که تنها من می دانم وُ چامه،
از اینسان است که کلمات
شتابان از پیِ عصیان
گریبانِ الفبا می درند
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima
هوایِ اطرافم
بویِ نفس هایِ تو را گرفته
و عشقِ تو آن حادثه یِ
بی وقفه ای ست که پیوسته
در من اتفاق میافتد
و در هر آه ،
دیگرباره تازه تر دچارش میشوم،
تو کیستی که خدایگونه لحظه به لحظه
دست به آفرینشی بدیع در من میزنی،
عاشقانه دوست دارم دستانِ تو مرا،
از هم فروپاشد و دیگرگونه بار
از دستانِ باکره یِ تو ، بکر زاده شوم...
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima
بویِ نفس هایِ تو را گرفته
و عشقِ تو آن حادثه یِ
بی وقفه ای ست که پیوسته
در من اتفاق میافتد
و در هر آه ،
دیگرباره تازه تر دچارش میشوم،
تو کیستی که خدایگونه لحظه به لحظه
دست به آفرینشی بدیع در من میزنی،
عاشقانه دوست دارم دستانِ تو مرا،
از هم فروپاشد و دیگرگونه بار
از دستانِ باکره یِ تو ، بکر زاده شوم...
#عارف_اخوان
@asheghanehaye_fatima