@asheghanehay_fatima
عاشق شدیم رفت... از اول!
این هم دلیلِ شعر ِموافق!
پا دادنِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطیِ عاشق!
تُنگ ِدلم، برای تو کوچک...
پک-پک بزرگ شد لب ِسیگار...
سیفون شعر را بکشم، تا
دلپیچههای آبیِ خودکار...
وقتی به واژه در نمیآیی،
ویراژ روی مغزِ منی... آخ...
هی! موشِ بسته به دم جارو!
دل بستهای به خندهی سوراخ!
میخواهم از تو گرم بگیرم
سرمای ذاتیِ تنیام را!
با دستهای تو بتکانم
اندوه ِپاکدامنیام را!
تکرار ِبوسه، میبردم سرخ
تا یادهای با تو فراموش...
میترسم از نفوذ ِریاضی!
از حفظ ِجلد ِچندمِ آغوش...
برگرد، تا تمام نکردم
شبهای روسپید ِسیا را!
"خوب"م، که انتخاب نکردم
"بد" بودنم به شرط ِبقا را!
سگ نیستم که با تو وفادار!
خر نیستم به یادِ تو قانع!
اسبم، که سرکش است و فراری
رامم نمیکنند موانع
تقویم، فصلهای گذشته...
تاریخ، میوههای نچیده...
تقویم، جمعهی کسل از نو...
با شش هَووی رنگپریده...
تاریخ انقضای تو اینجاست!
روی رگم که خون زده بیرون!
ترکیب خون و خنده و خلسه...
از بسترم "جنون" زده بیرون
من زندهام هنوز و دوباره
خون، جاریِ رگا-رگم از نو!
آیینه و دهن کجی و آآآآآه...
تنهاییِ پدرسگم از نو!
از تو مرا امید ِشفا نیست
شاید امامـزادهی بعدی
من زندهام که دوست بدارم...
لطفا حرامزادهی بعدی!
#طاهره_خنیا
عاشق شدیم رفت... از اول!
این هم دلیلِ شعر ِموافق!
پا دادنِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطیِ عاشق!
تُنگ ِدلم، برای تو کوچک...
پک-پک بزرگ شد لب ِسیگار...
سیفون شعر را بکشم، تا
دلپیچههای آبیِ خودکار...
وقتی به واژه در نمیآیی،
ویراژ روی مغزِ منی... آخ...
هی! موشِ بسته به دم جارو!
دل بستهای به خندهی سوراخ!
میخواهم از تو گرم بگیرم
سرمای ذاتیِ تنیام را!
با دستهای تو بتکانم
اندوه ِپاکدامنیام را!
تکرار ِبوسه، میبردم سرخ
تا یادهای با تو فراموش...
میترسم از نفوذ ِریاضی!
از حفظ ِجلد ِچندمِ آغوش...
برگرد، تا تمام نکردم
شبهای روسپید ِسیا را!
"خوب"م، که انتخاب نکردم
"بد" بودنم به شرط ِبقا را!
سگ نیستم که با تو وفادار!
خر نیستم به یادِ تو قانع!
اسبم، که سرکش است و فراری
رامم نمیکنند موانع
تقویم، فصلهای گذشته...
تاریخ، میوههای نچیده...
تقویم، جمعهی کسل از نو...
با شش هَووی رنگپریده...
تاریخ انقضای تو اینجاست!
روی رگم که خون زده بیرون!
ترکیب خون و خنده و خلسه...
از بسترم "جنون" زده بیرون
من زندهام هنوز و دوباره
خون، جاریِ رگا-رگم از نو!
آیینه و دهن کجی و آآآآآه...
تنهاییِ پدرسگم از نو!
از تو مرا امید ِشفا نیست
شاید امامـزادهی بعدی
من زندهام که دوست بدارم...
لطفا حرامزادهی بعدی!
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺗﻮﯼ ﺑﺴﺘﺮ ﺳﯿﻼﺑﻬﺎﯼ ﺷﻮﺭ .. ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺻﺮﺍﻓﺖ
ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﮐﻤﻨﺪ
ﺑﺎ ﺩﺭﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﯿﺎﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ
ﯾﺎﻟﺶ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﺬﺭ ﺗﯿﻐﻬﺎﯼ ﺟﺒﺮ .. ﻗﻠﺒﺶ ﭘﮑﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻮﮎ ﭼﺎﻗﻮﯼ
ﺯﻥ ﺧﻮﺭﯼ !
ﮐﻮﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﭙﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ .. ﮔﺮﭼﻪ ﮐﭙﻪ ﯼ
ﺷﯿﺸﻪ ﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﺰﻧﺪ
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺯﺧﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻤﮑﻼﺥ ﺑﺮ ﺟﮕﺮ .. ﺍﺯ ﺳﯿﺦ ﺩﺍﻍ ﺗﻮﯼ ﺩﻭ ﺗﺎ
ﭼﺸﻢ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺵ ..
ﺍﺯ ﻏﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﺑﺪﺧﯿﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ .. ﺍﺯ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ
ﺷﻮﺭﺕ ﺭﻭﯼ ﺑﻨﺪ !
ﺍﺯ ﺗﺮﺳﻬﺎ .. ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﮔﺴﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﯼ ﺑﺎﺧﺘﻪ
ﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﺴﺮﯼ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭼﺮﮎ ﺍﺯ ﺷﺮﺡ ﺷﺮﺣﻪ ﺷﺮﺣﻪ
ﺷﺪﻧﻬﺎﯼ ﺑﻨﺪ ﺑﻨﺪ
ﺭﻧﺞ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﭘﺸﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻫﺎ .. ﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﭼﺎﻗﻮﺑﺎ ﺷﺐ
ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ
ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ ﮔﺮﻡ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ .. ﭘﺎﺷﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﭼﮑﺎﭼﺎﮎ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ
ﺩﺭﻣﻦ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ .. ﺩﺭ ﻣﻦ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺷﺐ ﭘﻠﻨﮓ
ﺩﺭﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺯﻧﺎ .. ﺩﺭﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﺎ
ﺩﺍﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ
ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﻦ ﺑﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ .. ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ
ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﺗﻨﻢ
ﺟﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ .. ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺰﻥ ! ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ ! ﻫﻤﻪ
ﯼ ﺯﺧﻤﻬﺎﺕ ﭼﻨﺪ ؟
#طاهره_خنیا
ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﺗﻮﯼ ﺑﺴﺘﺮ ﺳﯿﻼﺑﻬﺎﯼ ﺷﻮﺭ .. ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺻﺮﺍﻓﺖ
ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﮐﻤﻨﺪ
ﺑﺎ ﺩﺭﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺐ ﺳﯿﺎﻩ ﺧﺴﺘﻪ ﯼ
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺳﺮ ﺑﻠﻨﺪ
ﯾﺎﻟﺶ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﺬﺭ ﺗﯿﻐﻬﺎﯼ ﺟﺒﺮ .. ﻗﻠﺒﺶ ﭘﮑﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﺗﻮﮎ ﭼﺎﻗﻮﯼ
ﺯﻥ ﺧﻮﺭﯼ !
ﮐﻮﻫﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺗﭙﻪ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ .. ﮔﺮﭼﻪ ﮐﭙﻪ ﯼ
ﺷﯿﺸﻪ ﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﺰﻧﺪ
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺯﺧﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻤﮑﻼﺥ ﺑﺮ ﺟﮕﺮ .. ﺍﺯ ﺳﯿﺦ ﺩﺍﻍ ﺗﻮﯼ ﺩﻭ ﺗﺎ
ﭼﺸﻢ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺵ ..
ﺍﺯ ﻏﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﺑﺪﺧﯿﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮ .. ﺍﺯ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ
ﺷﻮﺭﺕ ﺭﻭﯼ ﺑﻨﺪ !
ﺍﺯ ﺗﺮﺳﻬﺎ .. ﮐﻪ ﺗﺮﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﮔﺴﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﯼ ﺑﺎﺧﺘﻪ
ﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻣﺴﺮﯼ ﺁﻏﻮﺷﻬﺎﯼ ﭼﺮﮎ ﺍﺯ ﺷﺮﺡ ﺷﺮﺣﻪ ﺷﺮﺣﻪ
ﺷﺪﻧﻬﺎﯼ ﺑﻨﺪ ﺑﻨﺪ
ﺭﻧﺞ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﭘﺸﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻫﺎ .. ﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ﭼﺎﻗﻮﺑﺎ ﺷﺐ
ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ
ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ ﮔﺮﻡ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ .. ﭘﺎﺷﯿﺪﻩ ﺍﺯ ﮔﻠﻮﯼ ﭼﮑﺎﭼﺎﮎ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ
ﺩﺭﻣﻦ ﻋﻘﻮﺑﺖ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ .. ﺩﺭ ﻣﻦ ﺿﺮﻭﺭﺕ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺷﺐ ﭘﻠﻨﮓ
ﺩﺭﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﺁﺑﺴﺘﻦ ﺯﻧﺎ .. ﺩﺭﻣﻦ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺑﺎ
ﺩﺍﻣﻦ ﺑﻠﻨﺪ
ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﻦ ﺑﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻡ .. ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ
ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﺗﻨﻢ
ﺟﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ .. ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺰﻥ ! ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ ! ﻫﻤﻪ
ﯼ ﺯﺧﻤﻬﺎﺕ ﭼﻨﺪ ؟
#طاهره_خنیا
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ِ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﻣﺜﻞ ِ ﺷﺎﺗﻮﺕ ﺩﺭ ﺩﻫﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺗﻒ ﺷﺪﻥ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﻧﻮ
ﺧﯿﺲ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺷﮑﻦ ﺷﮑﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ِ ﺟﻨﺴﯿﺖ
ﻗﺎﻧﻊ ِ ﺷﺎﺥ ِ ﮐﺮﮔﺪﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﺗﻦ ِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ِ ﺭﻭﺡ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ
ﺭﻭﺡ ِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ِ ﺑﯽ ﺑﺪﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻋﺠﺰِ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ..
ﻣﺘﺎٔﺳﻒ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺳﻤﺖ ِ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻬﻤﺖ - ﺯﺍ ،
ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﭘﻬﻦ ِ ﺳﻮ ﺀ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﻣﺎﻫﯽ ِ ﺳﺮﺥ ِ ﺑﺎﺗﻼﻕ ﺷﺪﻥ
ﺗﺎ ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ، ﺩﺭ ﻟﺠﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻗﻼﺏ ..
ﺑﺎ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﻃﻌﻤﻪ ﯼ ﺑﻌﺪﯼ ِ ﮐﻔﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ " ﺧﻮ ﮐﺮﺩﻥ
ﺳﻬﻢ ِ ﺁﻏﻮﺵ ِ ﮔﻮﺭﮐﻦ ﺑﻮﺩﻥ ...
#طاهره_خنیا
ﻣﺜﻞ ِ ﺷﺎﺗﻮﺕ ﺩﺭ ﺩﻫﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺗﻒ ﺷﺪﻥ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﻧﻮ
ﺧﯿﺲ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺷﮑﻦ ﺷﮑﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺳﺎﺯﮔﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ِ ﺟﻨﺴﯿﺖ
ﻗﺎﻧﻊ ِ ﺷﺎﺥ ِ ﮐﺮﮔﺪﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﺗﻦ ِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ِ ﺭﻭﺡ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ
ﺭﻭﺡ ِ ﻋﺮﯾﺎﻥ ِ ﺑﯽ ﺑﺪﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﺗﻦ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻋﺠﺰِ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ..
ﻣﺘﺎٔﺳﻒ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻥ
ﺳﻤﺖ ِ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻬﻤﺖ - ﺯﺍ ،
ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﭘﻬﻦ ِ ﺳﻮ ﺀ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ
ﻣﺎﻫﯽ ِ ﺳﺮﺥ ِ ﺑﺎﺗﻼﻕ ﺷﺪﻥ
ﺗﺎ ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ، ﺩﺭ ﻟﺠﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻗﻼﺏ ..
ﺑﺎ ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺧﺮﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ
ﻃﻌﻤﻪ ﯼ ﺑﻌﺪﯼ ِ ﮐﻔﻦ ﺑﻮﺩﻥ ..
ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ " ﺧﻮ ﮐﺮﺩﻥ
ﺳﻬﻢ ِ ﺁﻏﻮﺵ ِ ﮔﻮﺭﮐﻦ ﺑﻮﺩﻥ ...
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
خنده بخیه است
بوسه بخیه است
فراموشی بخیه است
مهربانی بخیه است
آدم بیبخیـه متلاشی میشود
آدم، زخم است
#طاهره_خنیا
خنده بخیه است
بوسه بخیه است
فراموشی بخیه است
مهربانی بخیه است
آدم بیبخیـه متلاشی میشود
آدم، زخم است
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
عاشق شدیم رفت... از اول!
این هم دلیلِ شعر ِموافق!
پا دادنِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطیِ عاشق!
تُنگ ِدلم، برای تو کوچک...
پک-پک بزرگ شد لب ِسیگار...
سیفون شعر را بکشم، تا
دلپیچههای آبیِ خودکار...
وقتی به واژه در نمیآیی،
ویراژ روی مغزِ منی... آخ...
هی! موشِ بسته به دم جارو!
دل بستهای به خندهی سوراخ!
میخواهم از تو گرم بگیرم
سرمای ذاتیِ تنیام را!
با دستهای تو بتکانم
اندوه ِپاکدامنیام را!
تکرار ِبوسه، میبردم سرخ
تا یادهای با تو فراموش...
میترسم از نفوذ ِریاضی!
از حفظ ِجلد ِچندمِ آغوش...
برگرد، تا تمام نکردم
شبهای روسپید ِسیا را!
"خوب"م، که انتخاب نکردم
"بد" بودنم به شرط ِبقا را!
سگ نیستم که با تو وفادار!
خر نیستم به یادِ تو قانع!
اسبم، که سرکش است و فراری
رامم نمیکنند موانع
تقویم، فصلهای گذشته...
تاریخ، میوههای نچیده...
تقویم، جمعهی کسل از نو...
با شش هَووی رنگپریده...
تاریخ انقضای تو اینجاست!
روی رگم که خون زده بیرون!
ترکیب خون و خنده و خلسه...
از بسترم "جنون" زده بیرون
من زندهام هنوز و دوباره
خون، جاریِ رگا-رگم از نو!
آیینه و دهن کجی و آآآآآه...
تنهاییِ پدرسگم از نو!
از تو مرا امید ِشفا نیست
شاید امامـزادهی بعدی
من زندهام که دوست بدارم...
لطفا حرامزادهی بعدی!
#طاهره_خنیا
عاشق شدیم رفت... از اول!
این هم دلیلِ شعر ِموافق!
پا دادنِ زنی به "شدن" را،
بگذار پای قحطیِ عاشق!
تُنگ ِدلم، برای تو کوچک...
پک-پک بزرگ شد لب ِسیگار...
سیفون شعر را بکشم، تا
دلپیچههای آبیِ خودکار...
وقتی به واژه در نمیآیی،
ویراژ روی مغزِ منی... آخ...
هی! موشِ بسته به دم جارو!
دل بستهای به خندهی سوراخ!
میخواهم از تو گرم بگیرم
سرمای ذاتیِ تنیام را!
با دستهای تو بتکانم
اندوه ِپاکدامنیام را!
تکرار ِبوسه، میبردم سرخ
تا یادهای با تو فراموش...
میترسم از نفوذ ِریاضی!
از حفظ ِجلد ِچندمِ آغوش...
برگرد، تا تمام نکردم
شبهای روسپید ِسیا را!
"خوب"م، که انتخاب نکردم
"بد" بودنم به شرط ِبقا را!
سگ نیستم که با تو وفادار!
خر نیستم به یادِ تو قانع!
اسبم، که سرکش است و فراری
رامم نمیکنند موانع
تقویم، فصلهای گذشته...
تاریخ، میوههای نچیده...
تقویم، جمعهی کسل از نو...
با شش هَووی رنگپریده...
تاریخ انقضای تو اینجاست!
روی رگم که خون زده بیرون!
ترکیب خون و خنده و خلسه...
از بسترم "جنون" زده بیرون
من زندهام هنوز و دوباره
خون، جاریِ رگا-رگم از نو!
آیینه و دهن کجی و آآآآآه...
تنهاییِ پدرسگم از نو!
از تو مرا امید ِشفا نیست
شاید امامـزادهی بعدی
من زندهام که دوست بدارم...
لطفا حرامزادهی بعدی!
#طاهره_خنیا
در استحاله ی عشقی که سعی ِ هورمونهاست،
مرابغل کن و بگذار از تو دل بکنم...
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
مرابغل کن و بگذار از تو دل بکنم...
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از هر طرف دستی به خاطر خواهی ام پل زد
از هر طرف چندین بغل وا شد به تسکینم
بیت المقدس بود قلبی که در آن بودی
اشغال شد بی جنگ و خونریزی فلسطینم
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
از هر طرف چندین بغل وا شد به تسکینم
بیت المقدس بود قلبی که در آن بودی
اشغال شد بی جنگ و خونریزی فلسطینم
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم
این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند
یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
دادش به تو که نصف کنی با من و چه بد
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هرکس که گر گرفته در آغوش گرم تو
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن،تو که شاعر نمی شوی
خامم که عاشقت شده ام، نه!بگو بله
از او که پای خوب و بدت ایستاده است
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاق های تو
بی زحمت چمن به تو آورده ا م پناه
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند
#طاهره_خنیا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم
این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند
یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
دادش به تو که نصف کنی با من و چه بد
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هرکس که گر گرفته در آغوش گرم تو
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن،تو که شاعر نمی شوی
خامم که عاشقت شده ام، نه!بگو بله
از او که پای خوب و بدت ایستاده است
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاق های تو
بی زحمت چمن به تو آورده ا م پناه
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
نباید از تو بمیرم که هستت از من نیست
به کاسهی "چه کنم" فکر میکنم و به تو
جنون و معجزهی مشت مشت قرص نجات
بـه تلـخیِ دهنـم فکــر می کـنم و به تـو
#طاهره_خنیا
نباید از تو بمیرم که هستت از من نیست
به کاسهی "چه کنم" فکر میکنم و به تو
جنون و معجزهی مشت مشت قرص نجات
بـه تلـخیِ دهنـم فکــر می کـنم و به تـو
#طاهره_خنیا
فرض کن پرنده باشی و یکی
آسمان به آسمان بگیردت
خونِ ِ توی شیشه باشی و کسی
استکان به استکان بگیردت
هر چه را محال بود فرض کن
.هر چه را که زشت ، هر چه را غریب..
فرض کن سگی که نان – خورِ تو بود ،
گاهِ دُم تکان - تکان ، بگیردت..
هر چه هست ..هر چه هست ، بوف کور ..
رخت - خواب ِ پیرمرد ِ خنزری..
رنجِ ِ هر چه مرده ، هر چه گور ِ پُر
پنج - شنبه در میان بگیردت..
جفتِ سازگارِ سال های سال ،
در تلاشِ ِ بردن ِ دل ِ یخی !
سردی ِ تن تو کم نمی شود
هر چقدر "مهربان " بگیردت..
چای – دارچین و دار- چین و " دار" ..
صبح ِ ناگوارِ جرثقیل ها ..
روی این طناب ، تا ابد بناست
سبز- مرگی ِ جوان بگیردت ..
از شبانه های بطری و عذاب ،
تا شهید ِ مرز پرگهر شدن !
آرواره ی سگی به نام ِ " درد " ،
استخوان به استخوان بگیردت ..
این ستون به آن ستون ، خبر - فرج..
مشت - مشت ، مشتِ بسته . . مشتِ باز ..
چسبِ زخم روی هر چه لب که
- هیس !
فوقش این که " درد ِ نان " بگیردت !!
- درد ِ نان نه...
- درد ِ نان که بهترست از پرندگی در آسمانِ ِ حبس!
فرض کن هر آن که مرز - خواه ِ تن ،
با کمان و بی کمان بگیردت!
شهر، امن نیست .. کوچه امن نیست..
آآآآه .. امن نیست .. خانه امن نیست..
دشمنی که " فرضی " است ، فرض کن
پادگان به پادگان بگیردت ..
گریه .. گریه . . گریه های ِ قحط ِ اشک ..
گریه هایِ از درون و بی سند ..
گریه های روح ، در لباس ِ چرک ..
(چرک - مرگی ِ جهان بگیردت )
"مطبخ" است و " مسلخ" است و " دوزخ" است
از اجاق ِ گاز ، تا اتاق ِ گاز ..
جبرِ اختیار / اختیار ِ جبر
این ولت کند ، که آن بگیردت !
دخترِ کسی شدی و خط ِ بعد
همسرِ کسی شدی و خط ِ بعد
مادر ِ کسی شدی و خط ِ بعد
مرگ .. مرگ ِ ناگهان بگیردت ..
مثل ِ کله – پاچه ، مُثله / کله – پا ..
بوی قُرمه سبزی از سرت بلند ..
گوسفند باش و سر به راه باش !
تا شفاعت ِ شبان بگیردت ..
ماهی ِ سیاه!
( ماهی ِ سیاه ، با دهان ِ باز فحش می دهد )
تف به ساحل ِ " ارس " ! کجاست پس
او که خواست در امان بگیردت ؟؟؟
ماهی ِ سیاه ، توی تابه ... آخ !
زخم های تا به تا...(نمک بریز)
بوی زردچوبه می دهی ، غزل
مثل ِ درد ِ زایمان بگیردت ..
ته گرفته هم کلام و هم کلم ..
دود از دلت بلند می شود..
شور می شود دوباره چشم هات..
اشک ، باید از جهان بگیردت..
بیت ِ بعد ، زنگ ِ خانه /
زنگ ِ بعد ، سفره در تلاش ِ هضم ِ حاضری !
کاش این زمین ِ از گلوله گرم ،
سرد و گرم ، از دهان بگیردت ..
لب - پریده . . دست - بسته . . چشم - باز ..
نیم - خورده .. نیم – مرده .. نیم – سوز..
( راوی ِ روان – پریش ، مانده است از کجای داستان بگیردت ) !
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩﯼ ﺍﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ
" ﺁﻏﻮﺵ " ِ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ، ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ِ ﮐﺴﺮ ِ ﺟﻨﺴﯿﺖ !
ﺣﺬﻑ ِ " ﺯﻧﯽ " ﻭ " ﻣﺮﺩﯼ " ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ِ ﻣﻄﻠﻖ
ﯾﮏ ﺧﻠﺴﻪﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ، ﺑﯿﻦ ﻫﻖ ﻫﻖ ِ ﺳﺎﻋﺖ
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺭﻭﺯﺧﻮﺍﻥﯼ ﺩﺭ ﺷﺐ ِ ﻣﻮﻫﺎﻡ
ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺑﯽ ﻗﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺁﺳﻮﺩﻥ
" ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺲ ﺯﺩﻥ " ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻠﻘﻪﮔﯽ ﺑﺎ ﺭﺧﺼﺖ ِ ﮔﺮﺩﻥ ...
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ِ ﺁﺏ ، ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﺳﺮ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﯿﺎﻫﻢ ، ﺯﻟﻪ ﻭ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﭘﯿﺶ ِ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺒﯽ ﻣﭻ ﺷﮑﺴﺘﻪ ، ﺭﻭﯼ ﺧﻂ ِ ﺑﺮﻑ ..
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺯ ﻗﺎﻧﻮﻥ ، ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻨﺪ ِ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﯿﺮ ِ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻨﺪﯼ ﺧﻼﻑ ِ ﺧﻔﺘﮕﯿﺮﯼﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻼﺩﻩﯼ ﻧﻮ ﺩﻭﺭ ِ ﮔﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ، ﺑﻪ ﺑﯽ ﺑﻨﺪ ﯼ
ﺗﺎ ﮔﭻ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﭘﺎﯼ ﺧﺮﺩ ِ ﺍﺳﺐ ِ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﻻﮎ ِ ﻏﻠﻂ ﮔﯿﺮ ِ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺍﺍﺍﺍﻡ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﺭﺍ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ِ " ﺍﺧﻼﻕ "
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻟﺞ ِ " ﻋﺎﺩﺕ "
ﻣﺜﻞ ﺗﻮﺍﻟﺘﻬﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ / ﺯﻧﺎﻧﻪ ، ﭼﺮﮎ
ﺗﻮﺃﻡ ﺑﻪ ﻇﻦ ِ ﺗﺨﻠﯿﻪ ، ﻣﻨﻔﮏ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ِ ﺧﻂ !
ﺣﺎﻻ ﭘﻠﻨﮕﯽ ﺯﺧﻤﯽﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﺸﻢ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ..
ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﻧﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﻭﺑﺎﻝ ِ ﺑﺨﯿﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺷﺪ
ﺯﺍﯾﯿﺪﻡ ﻋﺸﻘﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﮔﻬﺎﻡ
ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﯽﺑﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ..
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻢ .. ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﻢ ...
ﺣﺎﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﻥ ، ﺳﺮﭘﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻧﻪ ﺳﮑﺲ،ﻧﻪ ﺑﻮﺳﻪ،ﻧﻪ ﺩﻝ، ﻧﻪ ﺷﻌﺮ، ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ .. ﻓﻘﻂ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ......
#طاهره_خنیا
.
ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩﻩﯼ ﺍﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ
" ﺁﻏﻮﺵ " ِ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ، ﺑﻪ ﺷﺮﻁ ِ ﮐﺴﺮ ِ ﺟﻨﺴﯿﺖ !
ﺣﺬﻑ ِ " ﺯﻧﯽ " ﻭ " ﻣﺮﺩﯼ " ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ِ ﻣﻄﻠﻖ
ﯾﮏ ﺧﻠﺴﻪﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ، ﺑﯿﻦ ﻫﻖ ﻫﻖ ِ ﺳﺎﻋﺖ
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺭﻭﺯﺧﻮﺍﻥﯼ ﺩﺭ ﺷﺐ ِ ﻣﻮﻫﺎﻡ
ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺑﯽ ﻗﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺁﺳﻮﺩﻥ
" ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺲ ﺯﺩﻥ " ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺎ
ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻠﻘﻪﮔﯽ ﺑﺎ ﺭﺧﺼﺖ ِ ﮔﺮﺩﻥ ...
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ِ ﺁﺏ ، ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﺳﺮ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﯿﺎﻫﻢ ، ﺯﻟﻪ ﻭ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﭘﯿﺶ ِ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺒﯽ ﻣﭻ ﺷﮑﺴﺘﻪ ، ﺭﻭﯼ ﺧﻂ ِ ﺑﺮﻑ ..
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺯ ﻗﺎﻧﻮﻥ ، ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻨﺪ ِ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﯿﺮ ِ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻨﺪﯼ ﺧﻼﻑ ِ ﺧﻔﺘﮕﯿﺮﯼﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻼﺩﻩﯼ ﻧﻮ ﺩﻭﺭ ِ ﮔﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ، ﺑﻪ ﺑﯽ ﺑﻨﺪ ﯼ
ﺗﺎ ﮔﭻ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﭘﺎﯼ ﺧﺮﺩ ِ ﺍﺳﺐ ِ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﻻﮎ ِ ﻏﻠﻂ ﮔﯿﺮ ِ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺍﺍﺍﺍﻡ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺒﻨﺪﺩ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺑﻢ ﺭﺍ
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ِ " ﺍﺧﻼﻕ "
ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻟﺞ ِ " ﻋﺎﺩﺕ "
ﻣﺜﻞ ﺗﻮﺍﻟﺘﻬﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ / ﺯﻧﺎﻧﻪ ، ﭼﺮﮎ
ﺗﻮﺃﻡ ﺑﻪ ﻇﻦ ِ ﺗﺨﻠﯿﻪ ، ﻣﻨﻔﮏ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ِ ﺧﻂ !
ﺣﺎﻻ ﭘﻠﻨﮕﯽ ﺯﺧﻤﯽﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﯽﮐﺸﻢ ﺑﺮ ﺧﺎﮎ ..
ﺑﺎ ﺑﻨﺪ ﻧﺎﻓﯽ ﮐﻪ ﻭﺑﺎﻝ ِ ﺑﺨﯿﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺷﺪ
ﺯﺍﯾﯿﺪﻡ ﻋﺸﻘﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﮔﻬﺎﻡ
ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻣﯽﺑﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ..
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻢ .. ﺩﺭ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﻢ ...
ﺣﺎﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﻥ ، ﺳﺮﭘﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﻧﻪ ﺳﮑﺲ،ﻧﻪ ﺑﻮﺳﻪ،ﻧﻪ ﺩﻝ، ﻧﻪ ﺷﻌﺮ، ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ .. ﻓﻘﻂ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ......
#طاهره_خنیا
دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم
این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند
یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
دادش به تو که نصف کنی با من و چه بد
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هرکس که گر گرفته در آغوش گرم تو
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن،تو که شاعر نمی شوی
خامم که عاشقت شده ام، نه!بگو بله
از او که پای خوب و بدت ایستاده است
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاق های تو
بی زحمت چمن به تو آورده ام پناه
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند
وقتی گل انار لبت قسمت من است
پائیز از علاقه ی من کم نمی کند
یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد
دادش به تو که نصف کنی با من و چه بد
حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا
من را شریک بچه ی آدم نمی کند
برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی
در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه
هرکس که گر گرفته در آغوش گرم تو
دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند
از شعر دم نزن،تو که شاعر نمی شوی
خامم که عاشقت شده ام، نه!بگو بله
از او که پای خوب و بدت ایستاده است
جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟
باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت
تنها جواب رج رج شلاق های تو
بی زحمت چمن به تو آورده ام پناه
اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
قدِ خاموشی یک زیرگذر، غمگینم
مثل گنجشک که خورده به سپر غمگینم
رفتم از دست و نیاورد به دستم، دستی
من ازین دست مکرر ، چه قدَر غمگینم
سرو ماندم که جگرگوشهی پاییز شوم
طلبیدند فقط سایه و بر...غمگینم
زندگی سگی و صبرِ عظیمِ شتری
یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
مثل گنجشک که خورده به سپر غمگینم
رفتم از دست و نیاورد به دستم، دستی
من ازین دست مکرر ، چه قدَر غمگینم
سرو ماندم که جگرگوشهی پاییز شوم
طلبیدند فقط سایه و بر...غمگینم
زندگی سگی و صبرِ عظیمِ شتری
یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ﻧﻪ ﺳ.ﮑ.ﺲ
ﻧﻪ ﺑﻮﺳﻪ
ﻧﻪ ﺩﻝ
ﻧﻪ ﺷﻌﺮ
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ...
ﻓﻘﻂ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ......
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
ﻧﻪ ﺑﻮﺳﻪ
ﻧﻪ ﺩﻝ
ﻧﻪ ﺷﻌﺮ
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ
ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ...
ﻓﻘﻂ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ......
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
.
.
سر در پرت ، مینای خاموشت
آرامم و مشغول ِ آغوشت
خورشید ، روی شانه ام دارم
ازشیری ِدندان ِخرگوشت .
.
تو، شاخه های دور من محکم
من، بوسه ی آویزه ی گوشت
شب،حق آب و گل گرفت از من
با لِی لِی ِ لبهای باهوشت
ابرم که شوق ریختن دارم
نیلوفرم،تابیده ی دوشت
از چشمه های چشم می آیم
تا چشمهای چشمه در جوشت
می گیری ام از تلخ، از گریه
باخنده های زندگی پوشت
مثل شراب خانگی،خوووبی!
حتا اگر یادم فراموشتــ..
#طاهره_خنیا
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
.
سر در پرت ، مینای خاموشت
آرامم و مشغول ِ آغوشت
خورشید ، روی شانه ام دارم
ازشیری ِدندان ِخرگوشت .
.
تو، شاخه های دور من محکم
من، بوسه ی آویزه ی گوشت
شب،حق آب و گل گرفت از من
با لِی لِی ِ لبهای باهوشت
ابرم که شوق ریختن دارم
نیلوفرم،تابیده ی دوشت
از چشمه های چشم می آیم
تا چشمهای چشمه در جوشت
می گیری ام از تلخ، از گریه
باخنده های زندگی پوشت
مثل شراب خانگی،خوووبی!
حتا اگر یادم فراموشتــ..
#طاهره_خنیا
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
گشنگی داشت رنجمان میداد .. فقر، اندازه بود و کافی بود
وسط سفرههای بی نانی ، عشق ، گه خوردن اضافی بود !
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima
وسط سفرههای بی نانی ، عشق ، گه خوردن اضافی بود !
#طاهره_خنیا
@asheghanehaye_fatima