یک فنجان چای به لیمو با یک برش کتاب
پشت میزی که تو رو به رویم نشسته باشی جانی تازه میدهد به ثانیه ثانیه های لحظات بهاریم.
#آذر_فراهانی
تنها فقط با من
گوشه ای دنج این دنیا میان شلوغی های روزمره ات
قراری عاشقانه بگذار
هرچند کوتاه،
هرچند سرد، کنج کافه ای که سالهاست بی مشتری گوشه ی شهر خاک میخورد
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
#ایرج
☕ @asheghabehaye_fatima
پشت میزی که تو رو به رویم نشسته باشی جانی تازه میدهد به ثانیه ثانیه های لحظات بهاریم.
#آذر_فراهانی
تنها فقط با من
گوشه ای دنج این دنیا میان شلوغی های روزمره ات
قراری عاشقانه بگذار
هرچند کوتاه،
هرچند سرد، کنج کافه ای که سالهاست بی مشتری گوشه ی شهر خاک میخورد
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
#ایرج
☕ @asheghabehaye_fatima
برسانید به گوشهایش که هنوز انچنان دوست تَرش میدارم
که در باورِ به ته نشسته ام نمیگُنجد.
که در من یک گُردان سربازِ نااهل برایِ جنگیدنِ دوباره یِ داشتنش
به خط نشسته اند
و من خسته تر از همیشه
تنِ زخمی و استخوان هایِ شکسته شان را تیمارِشان میکنم.
سَر رفته ام از خود داری هایِ پی در پی.
از وحشیانه نبودنهای بی تکرارش
این هوایِ نابسامانِ روحم را
نفس به نفس
برایش برسانید.
بگویید بی او کنجِ این تنهایی
بی خود از هرجهت با او
خواهم پوسید.
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
که در باورِ به ته نشسته ام نمیگُنجد.
که در من یک گُردان سربازِ نااهل برایِ جنگیدنِ دوباره یِ داشتنش
به خط نشسته اند
و من خسته تر از همیشه
تنِ زخمی و استخوان هایِ شکسته شان را تیمارِشان میکنم.
سَر رفته ام از خود داری هایِ پی در پی.
از وحشیانه نبودنهای بی تکرارش
این هوایِ نابسامانِ روحم را
نفس به نفس
برایش برسانید.
بگویید بی او کنجِ این تنهایی
بی خود از هرجهت با او
خواهم پوسید.
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
من واسه یِ همه یِ شبهايی كه دلم ميخواست تنهايی تو خيابونا ؛
کوچه پس کوچه ها؛
قدم بزنم
فریاد بزنم
گریه کنم
تا خود صبح راه برم
اما چون دختر بودم و شهر ناامن بود
بايد كيو نبخشم؟
واسه ِ وقت هایی که باید دوست داشتنم رو فریاد میزدم و ترسِ جمله یِ:
"دختر باید خانوم باشه"
نگاه های زخم دار؛
سالها دوست داشتن و تو خودم دفن کردم
باید کی و نبخشم.
من واسه همه یِ وقت هایی که به رسمِ عصبانیت خون تویِ رگ هام خشک میشد و باید شان و منزلتِ خانوم بودنمو نشون میدادم
و متین با یک لبخند ساده ؛
همه ی بی ملایمتی هارو از خودم دور میکردم باید کی و نبخشم؟
برای اجازه هایی که باید بابتِ زندگیِ خودم میگرفتم.
و تصمیم هایی که
با اقتدار برام گرفتن و من عروسکِ نقشِ اولِ داستان هاشون کردن.
برای وقت وبی وقت هایی که میخواستم بلند تو خیابون ها قهقه بزنم؛
برقصم؛
حتّی موتور سوار شم
و باد لایِ موهام وحشیانه قدم بزنه؛
ولی از ترسِ قضاوت ها
تو خودم مچاله شدم
ضعیفه خونده شدم؛
برایِ یدک نکشیدنِ فامیلیِ بچه هام به اسمِ پدرم؛
به جرمِ دختر بودنم باید کی و نبخشم؟
#فرگل_مشتاقی
من واسه یِ همه یِ شبهايی كه دلم ميخواست تنهايی تو خيابونا ؛
کوچه پس کوچه ها؛
قدم بزنم
فریاد بزنم
گریه کنم
تا خود صبح راه برم
اما چون دختر بودم و شهر ناامن بود
بايد كيو نبخشم؟
واسه ِ وقت هایی که باید دوست داشتنم رو فریاد میزدم و ترسِ جمله یِ:
"دختر باید خانوم باشه"
نگاه های زخم دار؛
سالها دوست داشتن و تو خودم دفن کردم
باید کی و نبخشم.
من واسه همه یِ وقت هایی که به رسمِ عصبانیت خون تویِ رگ هام خشک میشد و باید شان و منزلتِ خانوم بودنمو نشون میدادم
و متین با یک لبخند ساده ؛
همه ی بی ملایمتی هارو از خودم دور میکردم باید کی و نبخشم؟
برای اجازه هایی که باید بابتِ زندگیِ خودم میگرفتم.
و تصمیم هایی که
با اقتدار برام گرفتن و من عروسکِ نقشِ اولِ داستان هاشون کردن.
برای وقت وبی وقت هایی که میخواستم بلند تو خیابون ها قهقه بزنم؛
برقصم؛
حتّی موتور سوار شم
و باد لایِ موهام وحشیانه قدم بزنه؛
ولی از ترسِ قضاوت ها
تو خودم مچاله شدم
ضعیفه خونده شدم؛
برایِ یدک نکشیدنِ فامیلیِ بچه هام به اسمِ پدرم؛
به جرمِ دختر بودنم باید کی و نبخشم؟
#فرگل_مشتاقی
دلم دیدار میخواهد
از آنها که بی هوا در گوشه ای از شهر
به دور از هر گزند و تلخی
جدا از هر خاطره یِ نامفهوم و خاکستری
بیایم جلویِ چشمهایت
با شک و دودِلی بپرسم:
ببخشید فلانی؟
آه که چقدر دلتنگتان بودم.
آغوشم را باز کنم
با فریاد بگویَم:
بلاخره پیدایت کردم همتایِ بی همتایِ من،
دلم میخواهد همان جا همه ی وجودم چشم شَود،
گوش شوَم برای صدایت.
مهربان شوم برای دیدنت.
چشم شوم برای همیشگی بودنت،
تا بمانی.
انقدر که یادم برود سالهاست که از من دوری!
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
از آنها که بی هوا در گوشه ای از شهر
به دور از هر گزند و تلخی
جدا از هر خاطره یِ نامفهوم و خاکستری
بیایم جلویِ چشمهایت
با شک و دودِلی بپرسم:
ببخشید فلانی؟
آه که چقدر دلتنگتان بودم.
آغوشم را باز کنم
با فریاد بگویَم:
بلاخره پیدایت کردم همتایِ بی همتایِ من،
دلم میخواهد همان جا همه ی وجودم چشم شَود،
گوش شوَم برای صدایت.
مهربان شوم برای دیدنت.
چشم شوم برای همیشگی بودنت،
تا بمانی.
انقدر که یادم برود سالهاست که از من دوری!
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
زنی را میشناسم عاشق مردیست معمولی تر از همه ی مردانِ شهرش.
لب هایش همیشه میخندند
چشم هایش برق میزند
حرف هایش...
آخ که وقتی روبه رویش مینشینی
آرزو میکنی کاش لحظه ای جایِ خوشی هایِ کوچکش بودی.
زنی را میشناسم دور از هیاهویِ شهر
جدا از شلوغی هایِ روزگارانش
افسارِ زندگی اش را در دست هایش محکم میگیرد و همه ی خوشبختی هایِ دنیایش را دِرو میکند.
که عاشقِ مردیست که با همه ی وجود دوستش دارد.
و خوشبختی اش تنها ثمره یِ عشقِ بی نهایتِشان است.
زنی که با وجودِ همه ی ناملایماتِ زندگی اش یک دلگرمیِ عظیم
شبیه یک کوه پشتِ تمام روزهای خاکستری اش نقش میگیرد.
و او را قوی ترین زنِ دنیا میکند.
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
لب هایش همیشه میخندند
چشم هایش برق میزند
حرف هایش...
آخ که وقتی روبه رویش مینشینی
آرزو میکنی کاش لحظه ای جایِ خوشی هایِ کوچکش بودی.
زنی را میشناسم دور از هیاهویِ شهر
جدا از شلوغی هایِ روزگارانش
افسارِ زندگی اش را در دست هایش محکم میگیرد و همه ی خوشبختی هایِ دنیایش را دِرو میکند.
که عاشقِ مردیست که با همه ی وجود دوستش دارد.
و خوشبختی اش تنها ثمره یِ عشقِ بی نهایتِشان است.
زنی که با وجودِ همه ی ناملایماتِ زندگی اش یک دلگرمیِ عظیم
شبیه یک کوه پشتِ تمام روزهای خاکستری اش نقش میگیرد.
و او را قوی ترین زنِ دنیا میکند.
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
.
چند سالِ دیگر باید بگذرد تا من در مرور تمامیِ خاطره های برباد رفته ام
وقتی آرام و مهربان از کنارت رد میشوم
که پُرم از حرف؛
گلایه ها؛
دلتنگی هایی که بیخِ گلویم چسبیده؛
و دوست داشتن هایِ نگفته،
تنم نلرزد،
بغضم نگیرد؛
و یک جا فروکش نکنم؟
چقدر دیگر باید بگذرد،
آنقدر قوی باشم
که وقتی از کنارت رد میشوم بی هوا در آغوشت پناهنده نشوم؟
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
چند سالِ دیگر باید بگذرد تا من در مرور تمامیِ خاطره های برباد رفته ام
وقتی آرام و مهربان از کنارت رد میشوم
که پُرم از حرف؛
گلایه ها؛
دلتنگی هایی که بیخِ گلویم چسبیده؛
و دوست داشتن هایِ نگفته،
تنم نلرزد،
بغضم نگیرد؛
و یک جا فروکش نکنم؟
چقدر دیگر باید بگذرد،
آنقدر قوی باشم
که وقتی از کنارت رد میشوم بی هوا در آغوشت پناهنده نشوم؟
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
سهم من از وسعتِ این زندگی کجاست؟
کجا باید قدمهایِ لرزانم را
با ترس بردارم تا کسی را له نکنم؟
کجا باید بدونِ تردید
دل ببندم که دیر نکرده باشم؟
قبل از من کسی جا پایش را محکم تر نکوبیده باشد؟
در کدام مساحتِ این سرزمین؛
کوله بارِ خستگی هایم را زمین بگذارم؛
که جایِ کسی را کوچک و دلگیر نکنم؟
کجا باید کُنجی پیدا کنم که ویران بودنم؛
و خوب نبودن هایم را از خودم بتکانم؟
جایی که کسی نگوید:
ببخشید قبل از آمدنِ شما اینجا جایِ من بوده است؟
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
سهم من از وسعتِ این زندگی کجاست؟
کجا باید قدمهایِ لرزانم را
با ترس بردارم تا کسی را له نکنم؟
کجا باید بدونِ تردید
دل ببندم که دیر نکرده باشم؟
قبل از من کسی جا پایش را محکم تر نکوبیده باشد؟
در کدام مساحتِ این سرزمین؛
کوله بارِ خستگی هایم را زمین بگذارم؛
که جایِ کسی را کوچک و دلگیر نکنم؟
کجا باید کُنجی پیدا کنم که ویران بودنم؛
و خوب نبودن هایم را از خودم بتکانم؟
جایی که کسی نگوید:
ببخشید قبل از آمدنِ شما اینجا جایِ من بوده است؟
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
در من زنی تنها زندگی میکند
که هر شب ؛
دیوانه وار به سوگِ خاطراتش مینشیند ؛
زنی که هر دقیقه یِ شبهایَش ؛
عشق را در خودش به بی رحمانه ترین شکلِ ممکن خفه میکند؛
و هر روزش را فاتحانه؛
از خواب برمیخیزد میشود
و میشود همان زنِ قویِ دیروزش.I
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
که هر شب ؛
دیوانه وار به سوگِ خاطراتش مینشیند ؛
زنی که هر دقیقه یِ شبهایَش ؛
عشق را در خودش به بی رحمانه ترین شکلِ ممکن خفه میکند؛
و هر روزش را فاتحانه؛
از خواب برمیخیزد میشود
و میشود همان زنِ قویِ دیروزش.I
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
.
فصلی بینِ تابستان و پاییز وجود دارد
به اسمِ:
"فصلِ آرزوهایِ نرسیده"
هرچقدر در تابستان دست هایت را برای رسیدنشان بلند میکنی و درنهایتِ تلاشهایِ بی شمارَت؛
بهشان نمیرسی.
در پاییز تاوانِ خاطره هایش را با درد پس میدهی.
#فرگل_مشتاقی
.
فصلی بینِ تابستان و پاییز وجود دارد
به اسمِ:
"فصلِ آرزوهایِ نرسیده"
هرچقدر در تابستان دست هایت را برای رسیدنشان بلند میکنی و درنهایتِ تلاشهایِ بی شمارَت؛
بهشان نمیرسی.
در پاییز تاوانِ خاطره هایش را با درد پس میدهی.
#فرگل_مشتاقی
به مردی که صدای «دوستت دارم» گفتنش در گوشهایم نمیپیچد،
در قعر سیاهچاله های زندگی ،
من را چِفت خودش نمیکند،
برایم شعری نمینویسد،
شعری نمیگوید ،
شعری نمیخواند،
زمزمه های عاشقانه اش را نمیشنوم،
هیچ اتفاقی از من را نمیداند،
از من رد میشود تا به دیگری برسد،
من را نوازش نمیکند و در چهارچوب آغوشش جای نمیدهد،
به مردی که من را ندید میگیرد و از من
و دنیای زنانهام بیخیال میگذرد دل نمیبندم،
به او که حس دوست داشتنیترین موجود
دنیا را نمیدهد
قلبم را دو دستی تقدیماش نمیکنم
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
در قعر سیاهچاله های زندگی ،
من را چِفت خودش نمیکند،
برایم شعری نمینویسد،
شعری نمیگوید ،
شعری نمیخواند،
زمزمه های عاشقانه اش را نمیشنوم،
هیچ اتفاقی از من را نمیداند،
از من رد میشود تا به دیگری برسد،
من را نوازش نمیکند و در چهارچوب آغوشش جای نمیدهد،
به مردی که من را ندید میگیرد و از من
و دنیای زنانهام بیخیال میگذرد دل نمیبندم،
به او که حس دوست داشتنیترین موجود
دنیا را نمیدهد
قلبم را دو دستی تقدیماش نمیکنم
#فرگل_مشتاقی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
سخت ترین
عنصری که در طبیعت میشد پیدا کرد؛
قلبِ گرم و تپینده ی زنی بود که از دوست داشته شدنِ آدمهای دوست داشتنیِ زندگی اش ؛
به بی رحمانه ترین شکلِ ممکن ؛
منصرف شده است.
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima
عنصری که در طبیعت میشد پیدا کرد؛
قلبِ گرم و تپینده ی زنی بود که از دوست داشته شدنِ آدمهای دوست داشتنیِ زندگی اش ؛
به بی رحمانه ترین شکلِ ممکن ؛
منصرف شده است.
#فرگل_مشتاقی
@asheghanehaye_fatima