#تیکه_کتاب
راه رفتن شب هنگام زیر آسمانِ خاموش و کنار آبی با جریان آرام، همیشه پر رمز و راز است و حسی ژرف را برمیانگیزد.
در چنین شرایطی به سرمنشأ هستی نزدیکتر میشویم، با حیوانات و گیاهان احساس خویشاوندی میکنیم و یادهای قدیمی زندگی پیش از تاریخ جان میگیرد،
آن روزگارانی که هنوز خانه و شهری ساخته نشده بود و انسانها بیهیچ موطنی در جنگلها، رودها و کوهستانها پرسه میزدند و میتوانستند به دوستان یا خصم جان خویش عشق و نفرت بورزند.
✍🏽 #هرمان_هسه
📕 #جوانی_زیباست
@asheghandhaye_fatima
راه رفتن شب هنگام زیر آسمانِ خاموش و کنار آبی با جریان آرام، همیشه پر رمز و راز است و حسی ژرف را برمیانگیزد.
در چنین شرایطی به سرمنشأ هستی نزدیکتر میشویم، با حیوانات و گیاهان احساس خویشاوندی میکنیم و یادهای قدیمی زندگی پیش از تاریخ جان میگیرد،
آن روزگارانی که هنوز خانه و شهری ساخته نشده بود و انسانها بیهیچ موطنی در جنگلها، رودها و کوهستانها پرسه میزدند و میتوانستند به دوستان یا خصم جان خویش عشق و نفرت بورزند.
✍🏽 #هرمان_هسه
📕 #جوانی_زیباست
@asheghandhaye_fatima
واژه ها اندیشه ها را خوب نمی رسانند ، همین که بر زبان آمدند اندکی دگرگونه می شوند و کمی کژی می پذیرند و معنی را از دست می دهند. و با این همه مرا خوش می آید و درست می نماید که هر چه برای یکی ارجمند و خردمندانه باشد برای دیگری بیهوده و یاوه است.
#هرمان_هسه
@asheghanehaye_fatima
#هرمان_هسه
@asheghanehaye_fatima
■از آن رو که دوستت میدارم
از آن رو که دوستت میدارم،
سراسر شب را
چنین وحشی و نجواگر
به سوی تو آمدهام
و از آن رو که تو را
توان فراموش کردنم نیست
روحت را نیز
با خویش آوردهام
اکنون نزد من
و سراسر از آن من است روحت
در خوشی و در ناخوشی نیز
از عشق آتشین وحشیام
هیچ فرشتهیی
توان رهاندنت ندارد...
■Weil ich dich liebe
Weil ich dich liebe,
bin ich des Nachts
So wild und flüsternd
zu dir gekommen,
Und dass du mich nimmer
vergessen kannst,
Hab ich deine Seele mitgenommen.
Sie ist nun bei mir
und gehört mir ganz
Im Guten und auch im Bösen;
Von meiner wilden,
brennenden Liebe
Kann dich kein Engel erlösen.
#هرمان_هسه
برگردان: #علی_عبداللهی
📕از کتاب: «صد سال شعر آلمانی زبان» | نشر: #علمی_و_فرهنگی |
@asheghanehaye_fatima
از آن رو که دوستت میدارم،
سراسر شب را
چنین وحشی و نجواگر
به سوی تو آمدهام
و از آن رو که تو را
توان فراموش کردنم نیست
روحت را نیز
با خویش آوردهام
اکنون نزد من
و سراسر از آن من است روحت
در خوشی و در ناخوشی نیز
از عشق آتشین وحشیام
هیچ فرشتهیی
توان رهاندنت ندارد...
■Weil ich dich liebe
Weil ich dich liebe,
bin ich des Nachts
So wild und flüsternd
zu dir gekommen,
Und dass du mich nimmer
vergessen kannst,
Hab ich deine Seele mitgenommen.
Sie ist nun bei mir
und gehört mir ganz
Im Guten und auch im Bösen;
Von meiner wilden,
brennenden Liebe
Kann dich kein Engel erlösen.
#هرمان_هسه
برگردان: #علی_عبداللهی
📕از کتاب: «صد سال شعر آلمانی زبان» | نشر: #علمی_و_فرهنگی |
@asheghanehaye_fatima