در انتهای کوچه آذر
دختریست به نام یلدا
با موهای بلند و مشکی،
پوستی سفید و گونه های سرخ مثل انار
دختری که منتظر است کسی بیاید
و با عشق،
دقایق منجمدش را گرم کند.
آواز با هم بودن را در گوش هایش زمزمه کند
و با دیدار های کوتاه دوست داشتن های
ته نشین شده اش را تکان دهد.
کسی که برای حال آشفته اش،
حافظ بخواند و برای نگاه های زمستانی اش،
سازِ گرما بزند.
سال هاست که همه،
دقیقه ی آخرِ انتظارِ یلدا را جشن می گیرند
اما هیچ کس نمیداند که او،
تنها برای دیدن معشوقی انتظار میکشد که رسیدن به آن،
امیدی #محال است…
#لاادری
@asheghanehaye_fatima
دختریست به نام یلدا
با موهای بلند و مشکی،
پوستی سفید و گونه های سرخ مثل انار
دختری که منتظر است کسی بیاید
و با عشق،
دقایق منجمدش را گرم کند.
آواز با هم بودن را در گوش هایش زمزمه کند
و با دیدار های کوتاه دوست داشتن های
ته نشین شده اش را تکان دهد.
کسی که برای حال آشفته اش،
حافظ بخواند و برای نگاه های زمستانی اش،
سازِ گرما بزند.
سال هاست که همه،
دقیقه ی آخرِ انتظارِ یلدا را جشن می گیرند
اما هیچ کس نمیداند که او،
تنها برای دیدن معشوقی انتظار میکشد که رسیدن به آن،
امیدی #محال است…
#لاادری
@asheghanehaye_fatima