عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید..
روز دوم بی رحم ترین روز است.
با هیچ کس شوخی ندارد. در روز دوم همه چیز منطقی ست. حقایق آشکار است
و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید ...
مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود. آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم اما امان از روز دوم تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است ...
یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر روز اول خستگی در می کنیم حمام مى رويم اما روز دوم تازه می فهمیم که سفر تمام شده. طبیعت، بگو بخند با دوستان
و عشق و حال تمام شده است ...
هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد و یک هفته می ماند، وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم، اما روز دوم تازه می فهمیدیم که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟
یا وقتی کسی از دنیا می رود روز اول خدا بیامرز است و روز دوم عزیز از دست رفته !
و اما جدایی روز اول شوکه ایم و شاید حتی خوشحال باشیم که زندگی جدیدی در راه است ... تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم...
اما دریغ از روز دوم! تازه می فهمیم کسی رفته! تازه می فهمیم حال مان خوب نیست. تازه می فهمیم تنهایی بد است ... باید روز دوم را خوابید.. باید روز دوم را خورد، باید روز دوم را مرد..


#کیومرث_مرزبان
@Asheghanehaye_fatima



خانمي در آسانسور گفت: دستت...
نگاه کردم و دیدم در دستم خون جاری‌ست...ولی حواسم نبود...
بعد رفتم چسب زخم بخرم ....چسب زخم خریدم و به مغازه‌دار پول دادم و یادم رفت
بقیه‌ی پول را بگیرم...حواسم نبود...
بعد دیدم یادم رفته خون را با دستمال تمیز کنم ...لباسم خونی شده و خون‌های روی
دست خشک شده‌اند...حواسم نبود....
رفتم دوباره سوار آسانسور شدم...صبر کردم و دیدم نمی‌رسم...نگاه کردم و دیدم
یادم رفته دکمه را بزنم...حواسم نبود....
حواسم نیست...
مدام حواسم نیست..
حواسم به حواسم نیست..حواسم هم حواسش به من نیست....
دلم می‌خواهد همه چیز را رها کنم و بدوم دنبال حواسم و پیدایش کنم و ببینم مدام
بی خبر کجا می‌رود...بعد در آغوشش بگیرم و زار زار از سر دلتنگی گریه کنیم

#کیومرث_مرزبان
@Asheghanehaye_fatima



صبح از خواب بیدار می‌شوی و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی ...
با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها ، لشکرِ نگرانی ‌های آینده ، لشکرِ خاطرات ، لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات ...

یک‌ روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده ‌است!

وسطِ این همه جنگ ، یک روز دلمان برای خودمان تنگ می‌شود ...
به آینه نگاه می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بینیم که با بُغض ‌می‌گوید که " فلان فلان شده ، مگر برای من نمی‌جنگی؟ پس چرا من را نمی‌بینی؟!
چرا من را فراموش می‌کنی؟!

چرا وسطِ جنگ من را گُم می‌کنی؟!
چرا اصلاً به من شمشیر می‌زنی؟ "

الحق که بدترین نوع دلتنگی این است که آدم دلش برای خودش تنگ شود ...
این دلتنگیِ کذایی از دلتنگی برای مادر و پدر هم بدتر است...
یک‌ روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم
دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش به صرفِ بستنی و چلوکباب ، بی هیچ جنگ و هیاهو...



#کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima
.



در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید...!
روز دوم بی رحم ترین روز است،
با هیچ کس شوخی ندارد...
در روز دوم همه چیز منطقی است
حقایق آشکار است
و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید...

مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود،
آغاز مدرسه بود
و خوشحال بودیم؛
اما امان از روز دوم
تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است...

یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر!
روز اول خستگی در می کنیم
حمام مى رویم
اما روز دوم
تازه می فهمیم که سفر تمام شده،
طبیعت،
بگو بخند با دوستان
و عشق و حال تمام شده است...

هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد
و یک هفته می ماند
وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم
اما روز دوم
تازه می فهمیدیم
که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟

یا وقتی کسی از دنیا می رود
روز اول خدا بیامرز است،
و روز دوم عزیز از دست رفته...

و اما جدایی
روز اول شوکه ایم
و شاید حتی خوشحال باشیم
که زندگی جدیدی در راه است ...
تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم
اما دریغ از روز دوم
تازه می فهمیم کسی رفته،
تازه می فهمیم حال مان خوب نیست،
تازه می فهمیم تنهایی بد است...

باید روز دوم را خوابید
باید روز دوم را خورد
باید روز دوم را مرد ...






#کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima




صبح از خواب بیدار می‌شوی
و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی

با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها
لشکرِ نگرانی ‌های آینده ، لشکرِ خاطرات
لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات

یک‌ روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده ‌است

وسطِ این همه جنگ ،
یک روزبه آینه نگاه می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بینیم که با بُغض ‌می‌گوید که " بي معرفت ، مگر برای من نمی‌جنگی؟ پس چرا من را نمی‌بینی؟!

چرا من را فراموش می‌کنی؟!
چرا وسطِ جنگ من را گُم می‌کنی؟!
چرا اصلاً به من شمشیر می‌زنی؟ "


یک‌ روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم
دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش،
بی هیچ جنگ و هیاهو.



👤 #کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima



در میان روزها از "روز دوم" بدم می‌آید...
روز دوم بی‌رحم‌ترین روز است، با هیچکس شوخی ندارد،
در روز دوم همه‌چیز منطقی‌ست، حقایق آشکار است و به هیچ وجه نمیتوان سر ِخود را شیره مالید...

مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود، آغاز مدرسه بود و خوشحال بودیم، اما امان از روز دوم...
روز دوم تازه می‌فهمیدیم که تابستان تمام شده است...

یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر، روز اول خستگی در می‌کنیم، حمام می‌کنیم، اما روز دوم تازه می‌فهمیم که سفر تمام شده است، طبیعت و بگو بخند با دوستان و عشق و حال تمام شده است...

هرگاه مادر بزرگ نزد ما می‌آمد و یک هفته می‌ماند، وقتی که بر میگشت ناراحت میشدیم، اما روز دوم تازه می‌فهمیدیم که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟یا وقتی کسی از دنیا میرود، روز اول خدا بیامرز است و روز دوم عزیز از دست رفته!!

و اما جدایی...
روزِ اول شوکه‌ایم و شاید حتی خوشحال باشیم که زندگی جدیدی در راه است...
تیریپ مجردی و عشق و حال ور می‌داریم، اما دریغ از روز دوم، تازه می‌فهمیم کسی رفته...
تازه می‌فهمیم حال‌مان خوب نیست...
تازه می‌فهمیم که تنهایی بد است...

باید روز دوم را خوابید...
باید روز دوم را خورد...
باید روز دوم را مُرد...



#کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima
.



در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید...!
روز دوم بی رحم ترین روز است،
با هیچ کس شوخی ندارد...
در روز دوم همه چیز منطقی است
حقایق آشکار است
و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید...

مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود،
آغاز مدرسه بود
و خوشحال بودیم؛
اما امان از روز دوم
تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است...

یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر!
روز اول خستگی در می کنیم
حمام مى رویم
اما روز دوم
تازه می فهمیم که سفر تمام شده،
طبیعت،
بگو بخند با دوستان
و عشق و حال تمام شده است...

هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد
و یک هفته می ماند
وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم
اما روز دوم
تازه می فهمیدیم
که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟

یا وقتی کسی از دنیا می رود
روز اول خدا بیامرز است،
و روز دوم عزیز از دست رفته...

و اما جدایی
روز اول شوکه ایم
و شاید حتی خوشحال باشیم
که زندگی جدیدی در راه است ...
تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم
اما دریغ از روز دوم
تازه می فهمیم کسی رفته،
تازه می فهمیم حال مان خوب نیست،
تازه می فهمیم تنهایی بد است...

باید روز دوم را خوابید
باید روز دوم را خورد
باید روز دوم را مرد ...






#کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima
.



در میان روزها از "روز دوم" بدم می آید...!
روز دوم بی رحم ترین روز است،
با هیچ کس شوخی ندارد...
در روز دوم همه چیز منطقی است
حقایق آشکار است
و به هیچ وجه نمی توان سر خود شیره مالید...

مثلا روز اول مهر همیشه روز خوبی بود،
آغاز مدرسه بود
و خوشحال بودیم؛
اما امان از روز دوم
تازه می فهمیدیم تابستان تمام شده است...

یا مثلا روز دوم بازگشت از سفر!
روز اول خستگی در می کنیم
حمام مى رویم
اما روز دوم
تازه می فهمیم که سفر تمام شده،
طبیعت،
بگو بخند با دوستان
و عشق و حال تمام شده است...

هرگاه مادربزرگ نزد ما می آمد
و یک هفته می ماند
وقتی که برمی گشت ناراحت می شدیم
اما روز دوم
تازه می فهمیدیم
که "مادر بزرگ رفت" یعنی چه؟

یا وقتی کسی از دنیا می رود
روز اول خدا بیامرز است،
و روز دوم عزیز از دست رفته...

و اما جدایی
روز اول شوکه ایم
و شاید حتی خوشحال باشیم
که زندگی جدیدی در راه است ...
تیریپ مجردی و عشق و حال ور می داریم
اما دریغ از روز دوم
تازه می فهمیم کسی رفته،
تازه می فهمیم حال مان خوب نیست،
تازه می فهمیم تنهایی بد است...

باید روز دوم را خوابید
باید روز دوم را خورد
باید روز دوم را مرد ...






#کیومرث_مرزبان
@asheghanehaye_fatima


#شفای_زنانگی

صبح از خواب بیدار می‌شوی و صورت نشسته زره جنگ می‌پوشی و آغاز به جنگیدن می‌کنی ...
با لشکرِ غم‌ها ، لشکرِ دلتنگی‌ها ، لشکرِ نگرانی ‌های آینده ، لشکرِ خاطرات ، لشکرِ گذشته ، لشکرِ نیازهای عاطفی ، لشکرِ مادیات ، لشکرِ شکست‌ها و اصلاً گاه لشکرِ خوشبختی‌ها و پیروزی‌ها ...
یک‌ روزهایی آدم به خودش می‌آید و می‌بیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده ‌است!
وسطِ این همه جنگ ، یک روز دلمان برای خودمان تنگ می‌شود ...
به آینه نگاه می‌کنیم و بعد خودمان را می‌بینیم که با بُغض ‌می‌گوید که " فلان فلان شده ، مگر برای من نمی‌جنگی؟ پس چرا من را نمی‌بینی؟!
چرا من را فراموش می‌کنی؟!
چرا وسطِ جنگ من را گُم می‌کنی؟!
چرا اصلاً به من شمشیر می‌زنی؟ "
الحق که بدترین نوع دلتنگی این است که آدم دلش برای خودش تنگ شود ...
این دلتنگیِ کذایی از دلتنگی برای مادر و پدر هم بدتر است...
یک‌ روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم
دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش به صرفِ بستنی و چلوکباب ، بی هیچ جنگ و هیاهو...


#کیومرث_مرزبان
تحریم، جنگ، تهدید ...
اصلا تو بگو تمام بلاهای آسمانی...
همه بهانه‌ است تا تو بخندی ...
تو بخند....
همه‌چیز بسان قند در چای حل خواهد شد.

#کیومرث_مرزبان

@asheghanehaye_fatima
اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگی‌تان پیدا شد
که همه‌چیزش ...
و همه‌ی رفتارهایش را دوست دارید ...
یعنی راه رفتنش را دوست دارید ...
حرف زدنش را دوست دارید ...
صدایش را دوست دارید ...
چشمانش مست‌تان کرد...
دستانش بهتان امنیت داد ...
شانه‌هایش برای سر گذاشتن جای امنی بود ...
با خندیدن‌اش قند در دل‌تان آب شد
و حتی گریه‌اش دل‌تان را برد...
واقعا مراقب‌تان بود ...
نگرانی‌های‌تان نگرانش کرد ...
غم‌تان طوفانش کرد ...
شادی‌تان آبادش کرد ...
بودن‌اش معنای بودن بود...
و حتی وقتی که نبود باز هم بود ...
اگر چنین کسی را پیدا کردید ...
تردید نکنید ...
عاشقش شوید ...
عاشقش شوید و برایش بجنگید
و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد ...
هفت میلیارد جمعیت زیادی‌ست ...
اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ...
وقت برای اشتباه کردن نیست ،...
وقت برای عاشق زندگی کردن ...
و عاشق مردن تنگ است ...
و زندگی هم گوش شنوای خوبی ...
برای حسرت‌های‌‌مان نیست...

#کیومرث_مرزبان

@asheghanehaye_fatima🌸
اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگی‌تان پیدا شد که همه‌چیزش و همه‌ی رفتارهایش را دوست دارید، یعنی راه رفتنش را دوست دارید، حرف زدنش را دوست دارید، صدایش را دوست دارید، چشمانش مست‌تان کرد، دستانش بهتان امنیت داد، شانه‌هایش برای سر گذاشتن جای امنی بود...
با خندیدن‌اش قند در دل‌تان آب شد و حتی گریه‌اش دل‌تان را برد...
واقعا مراقب‌تان بود، نگرانی‌های‌تان نگرانش کرد، غم‌تان طوفانش کرد، شادی‌تان آبادش کرد...
بودن‌اش معنای بودن بود و حتی وقتی که نبود باز هم بود...
اگر چنین کسی را پیدا کردید، تردید نکنید، عاشقش شوید، عاشقش شوید و برایش بجنگید و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد، هفت میلیارد جمعیت زیادی‌ست، اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ؛ وقت برای اشتباه کردن نیست، وقت برای عاشق زندگی کردن و عاشق مردن تنگ است و زندگی هم گوش شنوای خوبی برای حسرت‌های‌‌مان نیست...

#کیومرث_مرزبان

@asheghanehaye_fatima
اگر روزی روزگاری یک نفر در زندگی‌تان پیدا شد که همه‌چیزش و همه‌ی رفتارهایش را دوست دارید، یعنی راه رفتنش را دوست دارید، حرف زدنش را دوست دارید، صدایش را دوست دارید، چشمانش مست‌تان کرد، دستانش بهتان امنیت داد، شانه‌هایش برای سر گذاشتن جای امنی بود...
با خندیدن‌اش قند در دل‌تان آب شد و حتی گریه‌اش دل‌تان را برد...
واقعا مراقب‌تان بود، نگرانی‌های‌تان نگرانش کرد، غم‌تان طوفانش کرد، شادی‌تان آبادش کرد...
بودن‌اش معنای بودن بود و حتی وقتی که نبود باز هم بود...
اگر چنین کسی را پیدا کردید، تردید نکنید، عاشقش شوید، عاشقش شوید و برایش بجنگید و حتی اگر لازم شد برایش بمیرید بمیرید.
زمین هفت میلیارد نفر جمعیت دارد، هفت میلیارد جمعیت زیادی‌ست، اما در قیاس با طول عمر ما هیچ است ؛ وقت برای اشتباه کردن نیست، وقت برای عاشق زندگی کردن و عاشق مردن تنگ است و زندگی هم گوش شنوای خوبی برای حسرت‌های‌‌مان نیست...

#کیومرث_مرزبان


@asheghanehaye_fatima
دوستی از من خواست برای خدا نامه بنویسم.
اولش در دلم گفتم من با خدا چکار دارم این وسط؟ ولی بعد دیدم پیشنهاد بدی هم نیست...
خصوصا که امشب گویا میهمانی‌اش هم تمام شده و نشسته روی ایوان دارد سیگار می‌کشد و بهترین زمان است برای نامه نوشتن...

بله خدا جان، حواست با منه؟
بچه که بودم مادربزرگم تو را به من معرفی کرد
می‌گفت خیلی آدم خوبی هستی
خیلی مهربانی
خیلی بخشنده‌ای
خیلی حامی‌ای
هوای بنده‌هایت را داری
هیچ‌کس را تنها نمی‌گذاری
می‌گفت خیلی بزرگی
آن‌قدری که در مغز من نمی‌گنجد...
از تو یک داستانی تعریف می‌کرد
می‌گفت روزی هنگام درد دل کردن به یک‌نفر گفتی: "من با بنده‌هایم طوری رفتار می‌کنم که احساس می‌کنند تنها بنده‌ی من هستند
ولی بنده‌های من کلی خدا دارند"
مادربزرگم می‌گفت طوری زندگی کنم که تو تنها خدای زندگی‌ام باشی.

من خودم خیلی باهات حال می‌کردم
خیلی دوستت داشتم...
خیلی خوب بودی، خیلی مهربان بودی.
نمی‌دانم چرا بزرگ که شدم عوض شدی
اصلا انگار دیگر حال نداری
خسته‌ای
انگار دلت از چیزی گرفته‌است
خب اگر غمگینی و مشکلی داری بیا به خود من بگو
این همه پیامبر داشتی
چرا با هیچ‌کدام درد دل نکردی؟!
چند سالی‌ست انگار خوابت می‌آید...
یک چشم داری دنیا را می‌پایی...


راستی از فرشته‌هایت چه خبر؟
چرا فقط عزرائیل فعال است؟ باقی چه می‌کنند؟
می‌گفتند میکائیل روزی‌رسان است
حالا ما دست‌مان به دهن‌مان می‌رسد، شکر...
ولی این‌همه آدم بی روزی چه می‌کنند؟

همین جناب جبرئیل
دقیقا الان دارد چه می‌کند؟
آن‌شب‌هایی که ما برای معشوق می‌گریستیم
کجا بود که بیاید به خواب معشوق ما و بگوید در چه حالیم؟ کجا بود؟
این‌همه صدایت کردیم. کجا بود؟

همین اسرافیل. فقط بلد است صور بزند؟
خب اگر بیکار نشسته‌است بگو بیاید کمک کند...

چند تا معجزه کردی و تمام شد رفت؟ فکر کردی دنیا شده گل و بلبل؟ اگر هنوز هستی
چرا دیگر کارهای بزرگ نمی‌کنی؟
مثلا تو اگر خدایی و خفنی، چه از خدایی و خفنی‌ات کم می‌شود که معجزه کنی و بزنی مرزها را ور داری؟ می‌دانی چقدر آدم دل‌تنگ هستند؟ اصلا می‌دانی دلتنگی یعنی چه؟
خوش‌ به حالت. خدایی، قوی هستی و نمی‌دانی دلتنگی یعنی چه
عاشق نمی‌شوی
دوری اذیت‌ات نمی‌کند
مادربزرگ نداری که دل‌تنگش شوی...
فرودگاه نرفته‌ای تا گریان از پشت پنجره با هواپیما بای بای کنی...
سر مزار هم که بروی یحتمل گریه نمی‌کنی... چون قوی‌ای...
ولی خب کسانی که قوی هستند در این‌جور مواقع دیگران را آرام می‌کنند...
این‌کار را چرا نمی‌کنی؟

می‌گویند کسی که این‌حرف‌ها را بزند بدبخت می‌شود
سوسک می‌شود...
خب اگر راست است، تو چه خدایی هستی که جنبه‌ی انتقاد نداری؟
اگر دروغ است، چرا کسانی که این‌حرف‌ها را به دروغ از زبان تو و دوستانت می‌زنند را سوسک نمی‌کنی ما را راحت کنی؟
واقعا انقدر جدی‌ و خشکی؟ چرا چهار تا شوخی نمی‌کنی با مردم بخندیم؟ نهایت شوخی‌ات شده‌است خاورمیانه که خیلی شوخی زشتی‌ست...
چه می‌شود چند آیه‌ی بامزه نازل کنی و دل مردم را شاد کنی. چیزی کم می‌شود؟

وضع دنیا را می‌بینی؟ آن‌ور یک عده سر تو دارند می‌جنگند
خوشت می‌آید؟
اگر خوشت نمی‌آید چرا یک‌هو نمی‌آیی خودت آتش‌بس اعلام کنی؟ می‌ترسی خودت را هم بگیرند و زندان بیندازند و یا بکشند؟
خب از اول چرا گذاشتی کار به اینجا بکشید؟

خدا جان...
من ترجیح می‌دهم تو باشی
واقعی باشی
واقعا وجود داشته باشی
واقعا همان بخشنده و مهربانی باشی که در بچگی می‌شناختم
باور کن این‌طوری برای من راحت‌تر است، خیلی راحت‌تر است...
یک‌ کاریش بکن...
یحتمل ملائک شبکه‌های بدی را می‌بینند که این‌گونه از وضع دنیا بی‌خبر اند. چند فرشته بفرست که از نزدیک وضع دنیا را ببینند.
گول این رسانه‌ها را نخور...



#کیومرث_مرزبان



@asheghanehaye_fatima