به تو فکر می کنم
و می دانم
فرصت اندک است
برای "دوست داشتنت"
به تو فکر می کنم
هر لحظه، هر روز
در خیابان، در اتاق،
کنار میز صبحانه، روی تختم
و روز به روز پیرتر می شوم
بدون آنکه بفهمم
بدون آنکه بدانی
چقدر اندیشیدن به تو شیرین است
حتی زمانی که جلو جوخه ی آتش ایستاده باشم
فکرت آدم را
از دنیا
از زندگی
از مردن غافل می کند.
@asheghanehaye_Fatima
#مجتبی_رمضانی
و می دانم
فرصت اندک است
برای "دوست داشتنت"
به تو فکر می کنم
هر لحظه، هر روز
در خیابان، در اتاق،
کنار میز صبحانه، روی تختم
و روز به روز پیرتر می شوم
بدون آنکه بفهمم
بدون آنکه بدانی
چقدر اندیشیدن به تو شیرین است
حتی زمانی که جلو جوخه ی آتش ایستاده باشم
فکرت آدم را
از دنیا
از زندگی
از مردن غافل می کند.
@asheghanehaye_Fatima
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
همیشه ترسیده ام
از اینکه چشم باز کنم
و تو نباشی!
در افکارم،
مخفی ات می کنم
اسمت را هیچ کجا
بر زبان نمی آورم
تا کسی
به دوست داشتنت
حسادت نکند
می بینی!
ترس هایم هم
کودکانه است
اما دوست داشتنت
دل بزرگی می خواهد
که من دارم
و این کودکانه ترین
اعتراف دنیاست.
#مجتبی_رمضانی
همیشه ترسیده ام
از اینکه چشم باز کنم
و تو نباشی!
در افکارم،
مخفی ات می کنم
اسمت را هیچ کجا
بر زبان نمی آورم
تا کسی
به دوست داشتنت
حسادت نکند
می بینی!
ترس هایم هم
کودکانه است
اما دوست داشتنت
دل بزرگی می خواهد
که من دارم
و این کودکانه ترین
اعتراف دنیاست.
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
تنهایی امان نداد
و هر صبح پرنده ای کنار پنجره ام
از پاییز خواند
تا من باور کنم
امسال
بارانهایی موسمی زیادی در راه است
و بترسم از اینکه نباشی
تا در خیابان ها
پیاده روها
در کوچه ها دستم را بگیری
وقتی بوی خاک بلند می شود
بترسم
و مدام یادم برود بارانی ام را بردارم
کلاهم را بردارم
تنهایی امان نداد
گوشه اتاق چادرش را پهن کرده
تا من مدام به تو بیندیشم
این روزهای برگ ریزان
پر از دلتنگی.
#مجتبی_رمضانی
تنهایی امان نداد
و هر صبح پرنده ای کنار پنجره ام
از پاییز خواند
تا من باور کنم
امسال
بارانهایی موسمی زیادی در راه است
و بترسم از اینکه نباشی
تا در خیابان ها
پیاده روها
در کوچه ها دستم را بگیری
وقتی بوی خاک بلند می شود
بترسم
و مدام یادم برود بارانی ام را بردارم
کلاهم را بردارم
تنهایی امان نداد
گوشه اتاق چادرش را پهن کرده
تا من مدام به تو بیندیشم
این روزهای برگ ریزان
پر از دلتنگی.
#مجتبی_رمضانی
Forwarded from اتچ بات
لبخند بزن
بگذار بهانه ای پیدا کنم
تا عاشقانه ترین ها را بنویسم
و هر صبح
تو را از پیله تنهائیت
به پرواز دعوت کنم
لبخند بزن
و بگذار
باد از خرمن موهای تو رد بشود
تا گلهای بیشتری بارور شوند
و من در انتهای هر شب
با آرامش ، خیالت را در آغوش بگیرم
لبخند بزن
تا تحمل تنهایی
برایم آسان تر بشود
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
بگذار بهانه ای پیدا کنم
تا عاشقانه ترین ها را بنویسم
و هر صبح
تو را از پیله تنهائیت
به پرواز دعوت کنم
لبخند بزن
و بگذار
باد از خرمن موهای تو رد بشود
تا گلهای بیشتری بارور شوند
و من در انتهای هر شب
با آرامش ، خیالت را در آغوش بگیرم
لبخند بزن
تا تحمل تنهایی
برایم آسان تر بشود
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
از سمتی برو که هیچ کس نرفته
می ترسم در ازدحام این همه رد پا
گمت کنم
دلتنگی های من جور دیگریست
وقتی برف می بارد
هنوز به شال گردن عادت نکرده ام
وقتی
گرمی دست های تو را
دور گردنم احساس می کنم
برگرد
دلم صبح هایی را می خواهد
که با اشتیاق بیدارم می کردی
تا آمدن
برف را مژده دهی
بر گرد
تا در ازدحام این همه رد پا
سردرگم نمانم.
#مجتبی_رمضانی
از سمتی برو که هیچ کس نرفته
می ترسم در ازدحام این همه رد پا
گمت کنم
دلتنگی های من جور دیگریست
وقتی برف می بارد
هنوز به شال گردن عادت نکرده ام
وقتی
گرمی دست های تو را
دور گردنم احساس می کنم
برگرد
دلم صبح هایی را می خواهد
که با اشتیاق بیدارم می کردی
تا آمدن
برف را مژده دهی
بر گرد
تا در ازدحام این همه رد پا
سردرگم نمانم.
#مجتبی_رمضانی
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
اصلا
همه ی تقصیرهای دنیا به گردن من
دروغ چرا
پا به پا کردم تا دیر بشود
تا وقتی می رسم
با حرص بیشتری بغلم کنی
آنقدر محکم
که احساس کنم استخوانهایم...
دیر کردم
تا دست هایم
صورتم
از سرما سرخ شود
تا وقتی رسیدم
به دستهایم ها کنی
و دنیا پربشود از نفس های تو
تا فراموش کنم سرما
دوری را
تنهایی را.
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
همه ی تقصیرهای دنیا به گردن من
دروغ چرا
پا به پا کردم تا دیر بشود
تا وقتی می رسم
با حرص بیشتری بغلم کنی
آنقدر محکم
که احساس کنم استخوانهایم...
دیر کردم
تا دست هایم
صورتم
از سرما سرخ شود
تا وقتی رسیدم
به دستهایم ها کنی
و دنیا پربشود از نفس های تو
تا فراموش کنم سرما
دوری را
تنهایی را.
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
خواستنت
آدم را دلگرم
و خیالت
به هیجان می آورد
حالا که خبر آمدنت درز کرده در شهر
و پنجره ها راز داری را فراموش کرده اند
فهمیدم
آخر همه ی راهها نرسیدن نیست
می بینی!؟
خیالت را چقدر ساده بافته ام
تا به گردنم بیندازم
وقتی با رویایی من سر می کنی
فکرش را نکن
ما دردهای مشترک زیادی داریم
زمان می برد
به تنهایی عادت کنیم
اگر خیال ها به حال خودمان رهایمان کنند.
#مجتبی_رمضانی
خواستنت
آدم را دلگرم
و خیالت
به هیجان می آورد
حالا که خبر آمدنت درز کرده در شهر
و پنجره ها راز داری را فراموش کرده اند
فهمیدم
آخر همه ی راهها نرسیدن نیست
می بینی!؟
خیالت را چقدر ساده بافته ام
تا به گردنم بیندازم
وقتی با رویایی من سر می کنی
فکرش را نکن
ما دردهای مشترک زیادی داریم
زمان می برد
به تنهایی عادت کنیم
اگر خیال ها به حال خودمان رهایمان کنند.
#مجتبی_رمضانی
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
مرا دوست نداشته باش
امّا ترکم نکن
بهانه برای نرفتن بسیار است
یکی را انتخاب کن وبمان
من دهان پنجره ها را می بندم
و به هیچ کسی نمی گویم
که "دوستم نداری"
بهانه برای نماندن بسیار است
امّا تو نمی توانی " بروی"
مثلا اینکه
اسمت را در تمام شعرهایم آورده ام
مثلا اینکه دوستت دارم
و به هیچ کس نمی گویم
یا اینکه شعرهایم
را هر صبح برای تو می فرستم
و یا اینکه ...
بهانه برای نماندن بسیار است
امّا تو ....
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
امّا ترکم نکن
بهانه برای نرفتن بسیار است
یکی را انتخاب کن وبمان
من دهان پنجره ها را می بندم
و به هیچ کسی نمی گویم
که "دوستم نداری"
بهانه برای نماندن بسیار است
امّا تو نمی توانی " بروی"
مثلا اینکه
اسمت را در تمام شعرهایم آورده ام
مثلا اینکه دوستت دارم
و به هیچ کس نمی گویم
یا اینکه شعرهایم
را هر صبح برای تو می فرستم
و یا اینکه ...
بهانه برای نماندن بسیار است
امّا تو ....
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
این نوشته ها بهانه است
به تو که فکر می کنم
خیالم پر باز می کند
یادم می رود تنهایی را
فقر را
و این دردی را که مدام در گردنم تیر می کشد
یادم می رود
امروز چند شنبه است
و چقدر از من دوری
به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنم
غیر از دستهایت
و عطری که از یادم می برد
امروز آلوده ترین روز تهران است
یادت آغازگر عاشقانه های فراوانی ست
در ازدحام این همه تنهایی
#مجتبی_رمضانی
این نوشته ها بهانه است
به تو که فکر می کنم
خیالم پر باز می کند
یادم می رود تنهایی را
فقر را
و این دردی را که مدام در گردنم تیر می کشد
یادم می رود
امروز چند شنبه است
و چقدر از من دوری
به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنم
غیر از دستهایت
و عطری که از یادم می برد
امروز آلوده ترین روز تهران است
یادت آغازگر عاشقانه های فراوانی ست
در ازدحام این همه تنهایی
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
نیستی
مرور خاطراتت
دلتنگم می کند
جمعه ها ، جمعه ها
که خیابانها خالی از رهگذر است
و مملو از خیال تو
تا من لحظه ی فراموشت نکنم
نیستی و درک این لحظه ها دشوار است
وقتی اندیشیدن به تو
پای باران های موسمی را به چشم هایم باز می کند.
#مجتبی_رمضانی
نیستی
مرور خاطراتت
دلتنگم می کند
جمعه ها ، جمعه ها
که خیابانها خالی از رهگذر است
و مملو از خیال تو
تا من لحظه ی فراموشت نکنم
نیستی و درک این لحظه ها دشوار است
وقتی اندیشیدن به تو
پای باران های موسمی را به چشم هایم باز می کند.
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
می روم کج نکنی گوشه ابروها را
نکند تلخ کنی خاطر شب بوها را
می روم خاطرت آزرده نگردد از من
تا پریشان نکنی سلسله ی موها را
برکه ی چشم تو پر موج نباشد گاهی
نکند سنگ من آشفته کند قوها
ارگ را زلزله ای ساده فرو خواهد ریخت
آه ای عشق! ببین لرزش زانوها را
بی خیال من دلخسته، خدا حافظ تو
می روم کج نکنی گوشه ابروها را
#مجتبی_رمضانی
می روم کج نکنی گوشه ابروها را
نکند تلخ کنی خاطر شب بوها را
می روم خاطرت آزرده نگردد از من
تا پریشان نکنی سلسله ی موها را
برکه ی چشم تو پر موج نباشد گاهی
نکند سنگ من آشفته کند قوها
ارگ را زلزله ای ساده فرو خواهد ریخت
آه ای عشق! ببین لرزش زانوها را
بی خیال من دلخسته، خدا حافظ تو
می روم کج نکنی گوشه ابروها را
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
طاقت نمی آورم
بی تو
طاقت نمی آورم
نه این روزها را
و نه این کلماتی که مدام دسیسه می کنند
تا بی تاب تر نشانم بدهند
تنها تو می دانستنی
چه تمنایی در دستانم بود
وقتی صدایم می زدی
حالا همه جای شهر سخن از من است
وقتی در نبودت
زندگی بر سرم آوار شد
می بینی!؟
روزهاست آوارهای دلم را می کاوند
شاید نشانی از تو پیدا کنند.
#مجتبی_رمضانی
طاقت نمی آورم
بی تو
طاقت نمی آورم
نه این روزها را
و نه این کلماتی که مدام دسیسه می کنند
تا بی تاب تر نشانم بدهند
تنها تو می دانستنی
چه تمنایی در دستانم بود
وقتی صدایم می زدی
حالا همه جای شهر سخن از من است
وقتی در نبودت
زندگی بر سرم آوار شد
می بینی!؟
روزهاست آوارهای دلم را می کاوند
شاید نشانی از تو پیدا کنند.
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
به تو فکر می کنم
هر لحظه، هر روز
در خیابان، در اتاق،
کنار میز صبحانه، روی تختم
و روز به روز پیرتر می شوم
بدون آنکه بفهمم
بدون آنکه بدانی
#مجتبی_رمضانی
به تو فکر می کنم
هر لحظه، هر روز
در خیابان، در اتاق،
کنار میز صبحانه، روی تختم
و روز به روز پیرتر می شوم
بدون آنکه بفهمم
بدون آنکه بدانی
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
تو زنی هستی
که در مقابل مردان بسیاری ایستاده ای
جنگ از نگاه تو شروع شد
تا پشت خاکریزهایت بمانم
و به تسخیرت فکر کنم
وقتی می دانم
دستهایت پرچم صلحی یست در آشوب
پشتت سنگر گرفته ام
رو به روی دنیا
با این همه دشمن
مرگ را فراموش می کنم
تو! مقابل مردان زیادی ایستاده ای
زن های زیادی پشت خاکریزهای تو مانده اند
تا تسخیرم کنی
موهایت را به اهتزاز در بیاور
قبل از آنکه
دیوانگی ام
دست به انتحار بزند
#مجتبی_رمضانی
تو زنی هستی
که در مقابل مردان بسیاری ایستاده ای
جنگ از نگاه تو شروع شد
تا پشت خاکریزهایت بمانم
و به تسخیرت فکر کنم
وقتی می دانم
دستهایت پرچم صلحی یست در آشوب
پشتت سنگر گرفته ام
رو به روی دنیا
با این همه دشمن
مرگ را فراموش می کنم
تو! مقابل مردان زیادی ایستاده ای
زن های زیادی پشت خاکریزهای تو مانده اند
تا تسخیرم کنی
موهایت را به اهتزاز در بیاور
قبل از آنکه
دیوانگی ام
دست به انتحار بزند
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima☘
به دیدنم بیا
و بگذار دوباره زندگی در من جان بگیرد
گل نیاور
آغوشی بهانه کافیست
تا ساعتها بنشینیم
و از دلواپسی هایمان حرف بزنیم
چای بخوریم
و عطر یکدیگر را نفس بکشیم
زندگی یعنی کاویدن نگاهت
وقتی به جایی دور خیره می شوی
و لمس دستانت
وقتی به من تکیه می دهی
بانوی چندشنبه های من
زندگی یعنی تو
که اندیشیدن به نبودنت
ویرانم می کند
به دیدنم بیا
تنها عطرت کافیست
برای پایان همه ی دلتنگی هایم
#مجتبی_رمضانی
به دیدنم بیا
و بگذار دوباره زندگی در من جان بگیرد
گل نیاور
آغوشی بهانه کافیست
تا ساعتها بنشینیم
و از دلواپسی هایمان حرف بزنیم
چای بخوریم
و عطر یکدیگر را نفس بکشیم
زندگی یعنی کاویدن نگاهت
وقتی به جایی دور خیره می شوی
و لمس دستانت
وقتی به من تکیه می دهی
بانوی چندشنبه های من
زندگی یعنی تو
که اندیشیدن به نبودنت
ویرانم می کند
به دیدنم بیا
تنها عطرت کافیست
برای پایان همه ی دلتنگی هایم
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
همیشه ترسیده ام
از اینکه چشم باز کنم و تو نباشی!
در افکارم، مخفی ات می کنم
اسمت را هیچ کجا بر زبان نمی آورم
تا کسی به دوست داشتنت
حسادت نکند
می بینی! ترس هایم هم کودکانه است
اما دوست داشتنت
دل بزرگی می خواهد
که من دارم
و این کودکانه ترین اعتراف دنیاست.
#مجتبی_رمضانی
همیشه ترسیده ام
از اینکه چشم باز کنم و تو نباشی!
در افکارم، مخفی ات می کنم
اسمت را هیچ کجا بر زبان نمی آورم
تا کسی به دوست داشتنت
حسادت نکند
می بینی! ترس هایم هم کودکانه است
اما دوست داشتنت
دل بزرگی می خواهد
که من دارم
و این کودکانه ترین اعتراف دنیاست.
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
اسیرم نیستی
اما در تک تک سلولهایم
انفرادی خوابیده ای
بی آنکه ترسی از فردا داشته باشی
به اسارتم در نیامده ای
اما همیشه
در میدان جنگ زندگی
یادت
پرچم صلحی ست
که به اهتزاز درمی آید
تا پرنده آرامش
برای لحظه ای بر ویرانه های دلم بنشیند
می بینی
همچون شهری موشک باران شده هستم
که تنها دلخوشیش
نشستن
کبوتر صلح
بر ویرانه هایش است
#مجتبی_رمضانی
اسیرم نیستی
اما در تک تک سلولهایم
انفرادی خوابیده ای
بی آنکه ترسی از فردا داشته باشی
به اسارتم در نیامده ای
اما همیشه
در میدان جنگ زندگی
یادت
پرچم صلحی ست
که به اهتزاز درمی آید
تا پرنده آرامش
برای لحظه ای بر ویرانه های دلم بنشیند
می بینی
همچون شهری موشک باران شده هستم
که تنها دلخوشیش
نشستن
کبوتر صلح
بر ویرانه هایش است
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima
هر شب برایت شعر میگویم، هر شب برایم قصه می گویی
گویی طلسمم کرده چشمانت، گویی طلسمت کرده جادویی
بی عهد و پیمان دل به تو بستم، بی عهد و پیمان دل به من بستی
از هر چه دارم دست می شویم، از هر چه داری دست می شویی
در فکر دستان توام دائم، در فکر چشمان منی هر شب
غمگین تر از شبهای تهرانم، زیباتر از گلهای شب بویی
امشب گره از روسری وا کن، بر باد ده امواج موها را
در بند گیسوای پریشانم، در بند تاری از سرمویی
من شعبده بازی نمیدانم، زل می زنم برچهره ای چون ماه
دنبال سیبی سرخ در چشمت، دنبال سیبی سرخ در جویی
بی رحمی دنیا چه ها کرده ست، با ما دو آهوی جدا از هم
دستی گره خورده به بازویم، دستت گره خورده به بازویی
با اینهمه دلبستگی ها را، همواره پنهان می کنیم از هم
من عاشقت هستم نمیدانی، تو عاشقم هستی نمی گویی.
#مجتبی_رمضانی
هر شب برایت شعر میگویم، هر شب برایم قصه می گویی
گویی طلسمم کرده چشمانت، گویی طلسمت کرده جادویی
بی عهد و پیمان دل به تو بستم، بی عهد و پیمان دل به من بستی
از هر چه دارم دست می شویم، از هر چه داری دست می شویی
در فکر دستان توام دائم، در فکر چشمان منی هر شب
غمگین تر از شبهای تهرانم، زیباتر از گلهای شب بویی
امشب گره از روسری وا کن، بر باد ده امواج موها را
در بند گیسوای پریشانم، در بند تاری از سرمویی
من شعبده بازی نمیدانم، زل می زنم برچهره ای چون ماه
دنبال سیبی سرخ در چشمت، دنبال سیبی سرخ در جویی
بی رحمی دنیا چه ها کرده ست، با ما دو آهوی جدا از هم
دستی گره خورده به بازویم، دستت گره خورده به بازویی
با اینهمه دلبستگی ها را، همواره پنهان می کنیم از هم
من عاشقت هستم نمیدانی، تو عاشقم هستی نمی گویی.
#مجتبی_رمضانی
از این همہ چشمانتظارے ،
از این همہ خیال
پیراهنے بافتہاَم ، بلند
تا همین ڪہ آمدے
بہ تُو هدیہ بدهم ،
بہ نامِ ڪوچڪ صدایت بزنم
وَ تمامِ وجودم گوش شود
براےِ شنیدنِ جانم
تا سَراَنگشتانم جوانہ بزند
با لمسِ تُو
وَ گنجشڪها
بہ سَرشاخہهایم
ڪوچ ڪُنَند !
بیایے مےبینے
خیالت را چہ خوب بافتہاَم !
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima☘
از این همہ خیال
پیراهنے بافتہاَم ، بلند
تا همین ڪہ آمدے
بہ تُو هدیہ بدهم ،
بہ نامِ ڪوچڪ صدایت بزنم
وَ تمامِ وجودم گوش شود
براےِ شنیدنِ جانم
تا سَراَنگشتانم جوانہ بزند
با لمسِ تُو
وَ گنجشڪها
بہ سَرشاخہهایم
ڪوچ ڪُنَند !
بیایے مےبینے
خیالت را چہ خوب بافتہاَم !
#مجتبی_رمضانی
@asheghanehaye_fatima☘
سرباز نیستم ؛
امّا ایستادهاَم تا کسی
قلبت را ندزدد
جنگجو نیستم
امّا پای همه ی
اعتقادهایم ایستادهاَم
تُو سرزمینِ منی
که هر بار
در آغوش می گیرمت ،
خودم را پیدا می کنَم
مرزی غیر از
آغوشت نمی شناسم
جهانِ من تُو هستی
که همه ی خورشیدها را
در چشمهایت گم کردهای
شورشی نیستم ،
گرسنگی پایم را به خیابانها
باز نکرده است ؛
هواخواهِ تُواَم
که هر بار
هوای تُو به سَرَم می زَنَد ،
قسمتی از شهر را
به آشوب می کشم
نبودنت غمگینم می کنَد ،
نداشتَنَت دیوانه
می ترسم اینبار
سربازی ناخواسته
قلبم را نشانه بِرَوَد
که عشقِ تُو را
در آن پنهان کردهاَم
حق بِدِه
از بی سرزمینی خودم
بترسم وُ از بی خانِمانی تُو
وحشت داشته باشم
#مجتبی_رمضانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
امّا ایستادهاَم تا کسی
قلبت را ندزدد
جنگجو نیستم
امّا پای همه ی
اعتقادهایم ایستادهاَم
تُو سرزمینِ منی
که هر بار
در آغوش می گیرمت ،
خودم را پیدا می کنَم
مرزی غیر از
آغوشت نمی شناسم
جهانِ من تُو هستی
که همه ی خورشیدها را
در چشمهایت گم کردهای
شورشی نیستم ،
گرسنگی پایم را به خیابانها
باز نکرده است ؛
هواخواهِ تُواَم
که هر بار
هوای تُو به سَرَم می زَنَد ،
قسمتی از شهر را
به آشوب می کشم
نبودنت غمگینم می کنَد ،
نداشتَنَت دیوانه
می ترسم اینبار
سربازی ناخواسته
قلبم را نشانه بِرَوَد
که عشقِ تُو را
در آن پنهان کردهاَم
حق بِدِه
از بی سرزمینی خودم
بترسم وُ از بی خانِمانی تُو
وحشت داشته باشم
#مجتبی_رمضانی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima