@asheghanehaye_fatima
ببخشای ای عشق !
ببخشای بر من اگر ارغوان را نفهمیده چیدم !!
اگر روی لبخند یک بوته آتش کشیدم !!
اگر سنگ را دیدم اما ،
در آئین احساس و آواز گنجشک نفس های سبزینه را حس نکردم !!
اگرماشه را دیدم اما هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد !!
بخشای بر من که هرگز ندیدم نگاه نسیمی مرا بشکفاند
و شعر شگرف شهابی به اوجم کشاند !
و هرگز نرفتم که خود را به دریا بگویم ،
و از باور ریشه ی مهربانی برویم !
کجا بودم ای عشق ؟؟؟
چرا روشنی را ندیدم ؟؟
چرا روشنی بود و من لال بودم ؟؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند ؟؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر در شعر من بی طرف ماند ؟؟
#محمدرضا_عبدالملکیان
ببخشای ای عشق !
ببخشای بر من اگر ارغوان را نفهمیده چیدم !!
اگر روی لبخند یک بوته آتش کشیدم !!
اگر سنگ را دیدم اما ،
در آئین احساس و آواز گنجشک نفس های سبزینه را حس نکردم !!
اگرماشه را دیدم اما هراس نگاه نفسگیر آهو به چشمم نیامد !!
بخشای بر من که هرگز ندیدم نگاه نسیمی مرا بشکفاند
و شعر شگرف شهابی به اوجم کشاند !
و هرگز نرفتم که خود را به دریا بگویم ،
و از باور ریشه ی مهربانی برویم !
کجا بودم ای عشق ؟؟؟
چرا روشنی را ندیدم ؟؟
چرا روشنی بود و من لال بودم ؟؟
چرا تاول دست یک کودک روستایی دلم را نلرزاند ؟؟
چرا کوچه ی رنج سرشار یک شهر در شعر من بی طرف ماند ؟؟
#محمدرضا_عبدالملکیان
.
مرا می شناسی تو ای عشق ..
که در من گره خورده احساسِ رویش
گره خورده ام من به پَرهای پرواز
گره خورده ام من به معنای فردا
گره خورده ام من به آن رازِ روشن
که می آید از سمتِ سبزِ عدالت ..
دلِ تشنه ای دارم ای عشق
صدایم کن از بارشِ بید مجنون
صدایم کن از ذهنِ زاینده ی ابر
مرا زنده کن در نفسهای بار آورِ برگ
مرا خنده کن بر لبانی
_ که شب را نگفتند
مرا آشنا کن به گُلهای شوقی
که این سو شکستند و آنسو شکفتند ...
#محمدرضا_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
مرا می شناسی تو ای عشق ..
که در من گره خورده احساسِ رویش
گره خورده ام من به پَرهای پرواز
گره خورده ام من به معنای فردا
گره خورده ام من به آن رازِ روشن
که می آید از سمتِ سبزِ عدالت ..
دلِ تشنه ای دارم ای عشق
صدایم کن از بارشِ بید مجنون
صدایم کن از ذهنِ زاینده ی ابر
مرا زنده کن در نفسهای بار آورِ برگ
مرا خنده کن بر لبانی
_ که شب را نگفتند
مرا آشنا کن به گُلهای شوقی
که این سو شکستند و آنسو شکفتند ...
#محمدرضا_عبدالملکیان
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود...
#محمدرضا_عبدالملکیان
با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود...
#محمدرضا_عبدالملکیان
شانه های من
برای تُوست
تکیه کن
نترس، تکیه کن
لحظه های من
پُر از هوای تُوست
بر دلم بِبار ؛
چون بهار
با هزار و یک جوانه
تازه می شَوَم
بَر قرارِ این مدار
تار وُ پودِ
لحظه های من
پُر از صدای تُوست
شورِ من ،
شوقِ شانہهای من
برای تُوست
تکیه کن
نترس، تکیه کن
#محمدرضا_عبدالملکیان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
برای تُوست
تکیه کن
نترس، تکیه کن
لحظه های من
پُر از هوای تُوست
بر دلم بِبار ؛
چون بهار
با هزار و یک جوانه
تازه می شَوَم
بَر قرارِ این مدار
تار وُ پودِ
لحظه های من
پُر از صدای تُوست
شورِ من ،
شوقِ شانہهای من
برای تُوست
تکیه کن
نترس، تکیه کن
#محمدرضا_عبدالملکیان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima