Forwarded from اتچ بات
.
#دیالوگ :
🔻 فیلم #مهر_هفتم در سکانس اعتراف آنتونیوس، که مرگ به شکل راهبی در جایگاه، برای شنیدن اعتراف قرار گرفته است.
■ آنتیوس: می خواهم تا جایی که برایم ممکن است با شما صادقانه سخن بگویم، اما قلب من تهی است.
▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.
■ آنتونیوس: این خلأ، چون آیینه ای در برابر من است. میتوانم خود را در آن بنگرم، حس می کنم از تنفر و ترس لبریزم.
▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.
■ آنتونیوس: به خاطر بی تفاوتی ام در برابر دیگران، منزوی شده ام. حال در دنیای ارواح زندگی می کنم، اسیر رویاها و تخیلات شده ام.
▫️ مرگ: و هنوز هم قصد مردن نداری؟
■ آنتونیوس: آری دارم.
▫️ مرگ: و منتظر چه هستی!؟
■ آنتونیوس: آگاهی، می خواهم آگاه شوم...
▫️ مرگ: در جستجوی یقین و اطمینان می باشی.
■ آنتونیوس: هر چه می خواهید آن را بنامید. این واقعأ ناممکن و باورنکردنی است که خدا را بتوانیم با حواسمان درک کنیم؟
چرا او باید در هاله ای از وعده های ناقص و معجزاتی نامعلوم، پنهان شده باشد؟
▫️ مرگ: پاسخی نمی دهد.
■ آنتونیوس:چگونه می توانیم آنهایی را که ایمان دارند باور کنیم در حالی که خود را باور نداریم. بر آن دسته از مردم که مایلند باور داشته باشند اما نمیتوانند ، چه خواهد رفت و بر آن دسته که میخواهند باور داشته باشند و نه میتوانند چه ؟؟!
شوالیه با سکوت منتظر پاسخ میماند ، اما کسی سخنی نمیگوید .
سکوتی کامل برقرار میشود ...
▪️آنتونیوس : چرا نمیتوانم خدای درون را بکشم؟
چرا او به حضور در این دنیای محنت بارو حقیر ادامه میدهد ؟
کفر میگویم و میخواهم او را قطعه قطعه از قلبم بیرون بکشم .
چرا علیرغم همه اینها ، او وهمی واقعی است که من قادر نیستم خود را از او برهانم ؟
به من گوش میدهی ؟
▫️مرگ : گوش میکنم .
▪️آنتونیوس : من معرفت میخواهم نه ایمان ، نه انگاشت ؛
معرفت ...!
میخواهم خدا دستش را بر من بگشاید ، خود را بر من آشکار کند و با من سخن بگوید .
▫️ مرگ: اما او خاموش است.
■ آنتونیوس: من او را در تاریکی صدا کرده ام ، اما به نظر کسی آنجا نیست...
▫️ مرگ: شاید کسی آنجا نیست!
■ آنتونیوس: پس زندگی خوفناک است، هیچ کس نمیتواند در انتظار مرگ زندگی کند و بداند که همه چیز هیچ است…
▫️ مرگ: بیشتر مردم هرگز به فراسوی مرگ و پوچی نمی اندیشند…!
■ آنتونیوس: اما روزی نوبت آنها نیز خواهد رسید و در مقابل تاریکی قرار خواهند گرفت.
▫️ مرگ: حال تا آن روز برسد…
👈 ■ آنتونیوس : در بطن ترسهایمان تصویری می سازیم و آن را خدا می نامیم…
🎬 مهر هفتم 1957
👤 #اینگمار_برگمان
■ #دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
#دیالوگ :
🔻 فیلم #مهر_هفتم در سکانس اعتراف آنتونیوس، که مرگ به شکل راهبی در جایگاه، برای شنیدن اعتراف قرار گرفته است.
■ آنتیوس: می خواهم تا جایی که برایم ممکن است با شما صادقانه سخن بگویم، اما قلب من تهی است.
▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.
■ آنتونیوس: این خلأ، چون آیینه ای در برابر من است. میتوانم خود را در آن بنگرم، حس می کنم از تنفر و ترس لبریزم.
▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.
■ آنتونیوس: به خاطر بی تفاوتی ام در برابر دیگران، منزوی شده ام. حال در دنیای ارواح زندگی می کنم، اسیر رویاها و تخیلات شده ام.
▫️ مرگ: و هنوز هم قصد مردن نداری؟
■ آنتونیوس: آری دارم.
▫️ مرگ: و منتظر چه هستی!؟
■ آنتونیوس: آگاهی، می خواهم آگاه شوم...
▫️ مرگ: در جستجوی یقین و اطمینان می باشی.
■ آنتونیوس: هر چه می خواهید آن را بنامید. این واقعأ ناممکن و باورنکردنی است که خدا را بتوانیم با حواسمان درک کنیم؟
چرا او باید در هاله ای از وعده های ناقص و معجزاتی نامعلوم، پنهان شده باشد؟
▫️ مرگ: پاسخی نمی دهد.
■ آنتونیوس:چگونه می توانیم آنهایی را که ایمان دارند باور کنیم در حالی که خود را باور نداریم. بر آن دسته از مردم که مایلند باور داشته باشند اما نمیتوانند ، چه خواهد رفت و بر آن دسته که میخواهند باور داشته باشند و نه میتوانند چه ؟؟!
شوالیه با سکوت منتظر پاسخ میماند ، اما کسی سخنی نمیگوید .
سکوتی کامل برقرار میشود ...
▪️آنتونیوس : چرا نمیتوانم خدای درون را بکشم؟
چرا او به حضور در این دنیای محنت بارو حقیر ادامه میدهد ؟
کفر میگویم و میخواهم او را قطعه قطعه از قلبم بیرون بکشم .
چرا علیرغم همه اینها ، او وهمی واقعی است که من قادر نیستم خود را از او برهانم ؟
به من گوش میدهی ؟
▫️مرگ : گوش میکنم .
▪️آنتونیوس : من معرفت میخواهم نه ایمان ، نه انگاشت ؛
معرفت ...!
میخواهم خدا دستش را بر من بگشاید ، خود را بر من آشکار کند و با من سخن بگوید .
▫️ مرگ: اما او خاموش است.
■ آنتونیوس: من او را در تاریکی صدا کرده ام ، اما به نظر کسی آنجا نیست...
▫️ مرگ: شاید کسی آنجا نیست!
■ آنتونیوس: پس زندگی خوفناک است، هیچ کس نمیتواند در انتظار مرگ زندگی کند و بداند که همه چیز هیچ است…
▫️ مرگ: بیشتر مردم هرگز به فراسوی مرگ و پوچی نمی اندیشند…!
■ آنتونیوس: اما روزی نوبت آنها نیز خواهد رسید و در مقابل تاریکی قرار خواهند گرفت.
▫️ مرگ: حال تا آن روز برسد…
👈 ■ آنتونیوس : در بطن ترسهایمان تصویری می سازیم و آن را خدا می نامیم…
🎬 مهر هفتم 1957
👤 #اینگمار_برگمان
■ #دیالوگ
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎