عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
.

#دیالوگ :

‍ ⁠🔻 فیلم #مهر_هفتم در سکانس اعتراف آنتونیوس، که مرگ به شکل راهبی در جایگاه، برای شنیدن اعتراف قرار گرفته است.



■ آنتیوس: می خواهم تا جایی که برایم ممکن است با شما صادقانه سخن بگویم، اما قلب من تهی است.

▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.

■ آنتونیوس: این خلأ، چون آیینه ای در برابر من است. میتوانم خود را در آن بنگرم، حس می کنم از تنفر و ترس لبریزم.

▫️ مرگ پاسخی نمی دهد.

■ آنتونیوس: به خاطر بی تفاوتی ام در برابر دیگران، منزوی شده ام. حال در دنیای ارواح زندگی می کنم، اسیر رویاها و تخیلات شده ام.

▫️ مرگ: و هنوز هم قصد مردن نداری؟

■ آنتونیوس: آری دارم.

▫️ مرگ: و منتظر چه هستی!؟

■ آنتونیوس: آگاهی، می خواهم آگاه شوم...

▫️ مرگ: در جستجوی یقین و اطمینان می باشی.

■ آنتونیوس: هر چه می خواهید آن را بنامید. این واقعأ ناممکن و باورنکردنی است که خدا را بتوانیم با حواسمان درک کنیم؟
چرا او باید در هاله ای از وعده های ناقص و معجزاتی نامعلوم، پنهان شده باشد؟

▫️ مرگ: پاسخی نمی دهد.

■ آنتونیوس:چگونه می توانیم آنهایی را که ایمان دارند باور کنیم در حالی که خود را باور نداریم. بر آن دسته از مردم که مایلند باور داشته باشند اما نمیتوانند ، چه خواهد رفت و بر آن دسته که میخواهند باور داشته باشند و نه میتوانند چه ؟؟!

شوالیه با سکوت منتظر پاسخ میماند ، اما کسی سخنی نمیگوید .
سکوتی کامل برقرار میشود ...

▪️آنتونیوس : چرا نمیتوانم خدای درون را بکشم؟
چرا او به حضور در این دنیای محنت بارو حقیر ادامه میدهد ؟
کفر میگویم و میخواهم او را قطعه قطعه از قلبم بیرون بکشم .
چرا علیرغم همه اینها ، او وهمی واقعی است که من قادر نیستم خود را از او برهانم ؟
به من گوش میدهی ؟

▫️مرگ : گوش میکنم .

▪️آنتونیوس : من معرفت میخواهم نه ایمان ، نه انگاشت ؛
معرفت ...!
میخواهم خدا دستش را بر من بگشاید ، خود را بر من آشکار کند و با من سخن بگوید .

▫️ مرگ: اما او خاموش است.

■ آنتونیوس: من او را در تاریکی صدا کرده ام ، اما به نظر کسی آنجا نیست...

▫️ مرگ: شاید کسی آنجا نیست!

■ آنتونیوس: پس زندگی خوفناک است، هیچ کس نمیتواند در انتظار مرگ زندگی کند و بداند که همه چیز هیچ است…

▫️ مرگ: بیشتر مردم هرگز به فراسوی مرگ و پوچی نمی اندیشند…!

■ آنتونیوس: اما روزی نوبت آنها نیز خواهد رسید و در مقابل تاریکی قرار خواهند گرفت.

▫️ مرگ: حال تا آن روز برسد…

👈 ■ آنتونیوس : در بطن ترسهایمان تصویری می سازیم و آن را خدا می نامیم…




🎬 مهر هفتم 1957
👤 #اینگمار_برگمان
#دیالوگ


@asheghanehaye_fatima