@asheghanehaye_fatima
در بندر چشمهای کبود تو
چونان کودکی، بر صخرهها میدوم
بوی دریا را استشمام میکنم
و همچون گنجشکِ بالغی بازمیگردم.
در بندر چشمهای کبود تو
رویای دریا و دریاها را میبینم
و هزاران هزار ماه را صید میکنم
و رشتههای مروارید و زنبق را.
در بندر چشمهای کبود تو
سنگها، در شب، سخن میگویند
در دفتر چشمهای راز دار تو
کیست که هزاران ترانه نهفته است؟
ای کاش من، ای کاش من دریانوردی بودم،
یا کسی بود که زورقی به من میداد؛
تا هر شب؛
بادبان خویش را برافرازم:
در بندر چشمهای کبود تو...
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■برگردان: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شفیعی_کدکنی
در بندر چشمهای کبود تو
چونان کودکی، بر صخرهها میدوم
بوی دریا را استشمام میکنم
و همچون گنجشکِ بالغی بازمیگردم.
در بندر چشمهای کبود تو
رویای دریا و دریاها را میبینم
و هزاران هزار ماه را صید میکنم
و رشتههای مروارید و زنبق را.
در بندر چشمهای کبود تو
سنگها، در شب، سخن میگویند
در دفتر چشمهای راز دار تو
کیست که هزاران ترانه نهفته است؟
ای کاش من، ای کاش من دریانوردی بودم،
یا کسی بود که زورقی به من میداد؛
تا هر شب؛
بادبان خویش را برافرازم:
در بندر چشمهای کبود تو...
#نزار_قبانی | سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ |
■برگردان: #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شفیعی_کدکنی
جای خالی تو
@asheghanehaye_fatima
در میان این همه بهار ها و باغ های باروَر
چون بَرَم ز یاد قرن ها و قرن ها و قرن ها
خشکسالی تو را؟
•
ای کویر وحشتی که ریشههای من
زین سویِ زمین بدان سوی زمین
از عروقِ صخره ها و
شعلهی مذاب ها و
عمق آب ها
میکَشَد مرا به سوی تو
با که در میان نهم
بهتِ لالی و سکوتِ بی سوالیِ تو را؟
•
ای عقاب قرن ها، در اوج!
روی آسمان آبی ری و هوای «اَبرشهر»
چون توان در آن عفونتِ لجن
ایستاد و دید
لحظه های خستهحالی و شکستهبالی تو را؟
•
میروم به پیش و میروم ز خویش
هر کجا که بنگرم
در میان ویترین موزه ها
نقش قالی تو را و کاسهی سفالی تو را
•
این همیشهها و بیشهها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغِ باغ و بذر و کشت
در نگاه من
پر نمیکنند جای خالی تو را.
#شفیعی_کدکنی
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima
در میان این همه بهار ها و باغ های باروَر
چون بَرَم ز یاد قرن ها و قرن ها و قرن ها
خشکسالی تو را؟
•
ای کویر وحشتی که ریشههای من
زین سویِ زمین بدان سوی زمین
از عروقِ صخره ها و
شعلهی مذاب ها و
عمق آب ها
میکَشَد مرا به سوی تو
با که در میان نهم
بهتِ لالی و سکوتِ بی سوالیِ تو را؟
•
ای عقاب قرن ها، در اوج!
روی آسمان آبی ری و هوای «اَبرشهر»
چون توان در آن عفونتِ لجن
ایستاد و دید
لحظه های خستهحالی و شکستهبالی تو را؟
•
میروم به پیش و میروم ز خویش
هر کجا که بنگرم
در میان ویترین موزه ها
نقش قالی تو را و کاسهی سفالی تو را
•
این همیشهها و بیشهها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغِ باغ و بذر و کشت
در نگاه من
پر نمیکنند جای خالی تو را.
#شفیعی_کدکنی
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
و گفت : خون همه جانوران سرخ بُوَد و خون عاشقان کبود
#ابوالحسن_خرقانی | نوشته بر دریا
« از گفتار ابوالحسن خرقانی »
مقدمه ، تصحیح و تعلیقات : #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima
#ابوالحسن_خرقانی | نوشته بر دریا
« از گفتار ابوالحسن خرقانی »
مقدمه ، تصحیح و تعلیقات : #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شفیعی_کدکنی
@asheghanehaye_fatima