@asheghanehaye_fatima
سخنی نمانده
که نگفته باشیم در روشنای روز
پس شبها میگویمات که دوستات دارم
سخنی نمانده که نگفته باشیم
نه در شب، نه در روز
پس دوباره میگویمات
به شیوهای نو
شیوهای نمانده که نیازموده باشیم.
من سکوت میکنم و عشقام را درونام پنهان
میشنوی فریادِ سکوتام را؟
عشقِ من
بسیارند که با سکوت خود بیان میکنند عشق را
اما سکوت هیچ عاشقی
چون سکوت من نیست
■●شاعر: #آزیز_نسین | #عزیز_نسین | Aziz Nesin | ترکیه |
■●برگردان: #مژگان_دولتآبادی
سخنی نمانده
که نگفته باشیم در روشنای روز
پس شبها میگویمات که دوستات دارم
سخنی نمانده که نگفته باشیم
نه در شب، نه در روز
پس دوباره میگویمات
به شیوهای نو
شیوهای نمانده که نیازموده باشیم.
من سکوت میکنم و عشقام را درونام پنهان
میشنوی فریادِ سکوتام را؟
عشقِ من
بسیارند که با سکوت خود بیان میکنند عشق را
اما سکوت هیچ عاشقی
چون سکوت من نیست
■●شاعر: #آزیز_نسین | #عزیز_نسین | Aziz Nesin | ترکیه |
■●برگردان: #مژگان_دولتآبادی
"در نبودِ تو"
دیگر تنها نیستم مثل همیشه
در این شب، در خاورِ دور
با نبودنت هستم
بیست و پنج هزار کیلومتر میانِ ما
تو در زمستان و من در بهار
تو در نیمهای از دنیا و من در نیمهی دیگر
اما دستانم رها نمیکنند نبودنت را
حالا بیشتر در قلبمی
هزار بار بیشتر از هنگامِ بودنت
آن برهنگیِ برندهی شعلهگون
و دستانت که از اسرار سخن میگوید
تمنایی ندارم برای نامه نوشتن
حالا که عشق میورزیم
از بیست و پنج هزار کیلومتر.
عزیز نسین | شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
@asheghanehaye_fatima
دیگر تنها نیستم مثل همیشه
در این شب، در خاورِ دور
با نبودنت هستم
بیست و پنج هزار کیلومتر میانِ ما
تو در زمستان و من در بهار
تو در نیمهای از دنیا و من در نیمهی دیگر
اما دستانم رها نمیکنند نبودنت را
حالا بیشتر در قلبمی
هزار بار بیشتر از هنگامِ بودنت
آن برهنگیِ برندهی شعلهگون
و دستانت که از اسرار سخن میگوید
تمنایی ندارم برای نامه نوشتن
حالا که عشق میورزیم
از بیست و پنج هزار کیلومتر.
عزیز نسین | شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"همسان"
تنهایی من
مثل تنهاییتان نیست
تنهاییام
با پوست و استخوانم درآمیخته
همچون من
سالها با غم خو گرفته
باليد در من
تا که شکل گرفت
من و او
هر دو یکی شد...
حالا من و تنهاییام
دو نفر در یک کالبدیم
و اینگونه است که
دیگر تنها نیستیم...
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
"همسان"
تنهایی من
مثل تنهاییتان نیست
تنهاییام
با پوست و استخوانم درآمیخته
همچون من
سالها با غم خو گرفته
باليد در من
تا که شکل گرفت
من و او
هر دو یکی شد...
حالا من و تنهاییام
دو نفر در یک کالبدیم
و اینگونه است که
دیگر تنها نیستیم...
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
@asheghanehaye_fatima
"آفتابِ صدایت"
آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینهات
در گیسوانت آفتاب،
در چشمهایت آفتاب
خندههایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو
نیایی اگر،
زمستان میآید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد
بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشمهایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستیات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
"آفتابِ صدایت"
آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینهات
در گیسوانت آفتاب،
در چشمهایت آفتاب
خندههایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو
نیایی اگر،
زمستان میآید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد
بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشمهایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستیات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی