عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
■پر زدن گنجشک

آهسته
آرام، دست‌ات را بر من بگذار
و هم‌چون روزگارت
مرا سخت مفشار
که در میان انگشتانت در هم می‌شکنم
بیش از این نزدیک میا
بیش ازین دور مرو
همان‌جا که هستی
خفته باشی آرام
که بالین تو
یکی از دریچه‌های دل من است.

■●شاعر: #غادة_السمان | سوریه●۱۹۴۲ |

■●برگردان: #عبدالحسین_فرزاد

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



هزار سال است که دوست‌ات می‌دارم!
من، چونان تو،
از نخستین گزش، به عشق ایمان نمی‌آورم،
اما می‌دانم که ما پیش‌تر،
یک‌دیگر را دیدار کرده‌ایم،
به روزگاران، در میان افسانه‌ای راستین.

و ما دو چهره، یک‌دیگر را در آغوش فشردیم،
بر گستره‌ی آب‌های ابدی.
سایه‌ات، پیوسته، به سایه‌ی من می‌پیوندد
در گذر روزگاران
در میان آینه‌های ازلی و مرموز عشق
من هم‌واره از تو سرشارم،
در خلوت قرن‌های پیاپی...

آن‌جا مردی است کولی،
که چراغ‌دان‌های اشتیاق را می‌افروزد،
و با سازش می‌خواند:
اشعاری را
که بر اوراق بادها می‌نویسی،
برای من.
آن‌جا زنی است کولی،
که در بیشه‌های اعصار
گم شده است،
و ریزه‌های نان خاطرات آینده‌اش را با تو،
پی می‌گیرد،
تا گذرگاهِ کُمایِ روحی را
گم نکند.

■●شاعر: #غادة_السمان | سوریه ● ۱۹۴۲ |

■●برگردان: #عبدالحسین_فرزاد

📕●از کتاب: «زنی عاشق در میان دوات» |●نشر: #چشمه
عشق تو مرا از بستر رخوتناکم
آزاد می کند
و از مرگ روزمره
و می گسلاند زنجیرهای نامریی را
که پیوند من است با
امروز، این ساعت و این شهر

که پیوند من است با
دیوارهای یکنواخت
با فریاد همسایگان پرگو
با فریاد روزنامه فروش با همان عنوان های مکرر
و با مگسان سمج تابستان

عشق تو مرا از جزئیات ابلهانه
آزاد می کند
تا آن گونه که هستم باشم
فرشته سپیده دم
که از گام زدن می پرهیزد
در آرزوی پرواز

عشق تو در من می رویاند
بال های شفاف فراوان
و پرواز می کنم
همچون پروانه افسانه ای
که تازه از پیله به درآمده باشد

عشق تو مرا از زندان لحظه
آزاد می کند
تا من و بی انتهایی
یگانه شویم
 
#غاده_السمان
برگردان : #عبدالحسین_فرزاد


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatime

به زودی
تو را به عقوبتی گرفتار خواهم کرد
به یاد ماندنی،
به زودی
دوستت خواهم داشت!

#غاده_السمان
برگردان: #عبدالحسین_فرزاد
چون نام‌ات را
بر کاغذ سپید می‌نویسم
به جای مرکب
اسبی عربی از نوک قلم‌ام
بیرون می‌‌آید
زاده می‌شود
برمی‌خیزد
و بر سطور ورق‌هایم می‌تازد
و بساط نوشتن
به مراتع دوردست بدل می‌شود
که اسب‌ها بر آن‌ها می‌تازند
پس آن‌گاه فرو می‌رود
در مهی رازآلود
چونان عشق قیرگون تو
در خون من
نسل های زنان زنده‌به‌گور
شیون می‌کنند
من اما
بر این پای می‌فشارم
که تو را در زیر نور خورشید
و بر چشم‌انداز نیزه‌های قبیله
دوست بدارم.

■●شاعر: #غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |

■●برگردان: #عبدالحسین_فرزاد

📗●از کتاب: «رقص با جغد» | نشر: #چشمه

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



به من گفتی:
عشق خطی مستقیم است این چنین،
و خطی بر فراز دریا کشیدی.
من آن را نگریستم و آن‌گاه افق زاده شد!
عشق ما مدیون تاریکی است،
چه اگر ظلام نمی‌بود،
من در تاریکی خویشتن
بر نور حضورت دل نمی‌باختم.

■●شاعر: #غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |

■●برگردان: #عبدالحسین_فرزاد

■نامه‌ی فریادخواهی

با آنک
ه پوست‌ام سپید است
به معنایی من زنی زنگی و سیاه‌ام
زیرا من زنی عرب‌ام...

در زیر صحراهای جاهلیت
زنده‌به‌گور بودم
و در عصر راه رفتن
بر سطح کره ماه
من هم‌چنان زنده‌به‌گورم

در زیر ریگ‌زارهای حقارت موروثی
و محکومیتی که پیش از من
صادر شده است

من در جست‌وجوی
عشق برنمی‌آیم
من در جست‌وجوی
زنی هستم
چونان من، تنها و دردناک
تا دست در دست‌اش نهم

ما هر دو
تنها زاده می‌شویم بر خارزارها
و کودکان قبیله را به دنیا می‌آوریم

کودکانی که به زودی
تحقیر ما را
به آنان خواهند آموخت

■●شاعر: #غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |

■●برگردان:
#عبدالحسین_فرزاد


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




آن‌گاه که صدای تو را می‌شنوم
می‌پندارم
که می‌توانم دیگر بار از تو شعله‌ور شوم
و بر مدخل کشت‌زاران‌ات،
بارها و بارها جان دهم
این‌جا هر آن‌چه برای من آزار دهنده باشد
یافت نمی‌شود.
مرا آن خیابان‌هایی می‌آزارد
که دیگر باز نخواهند گشت
و چهره‌هایی که چهره‌هایی دیگر پوشیده‌اند
و داستان‌های عاشقانه‌ای که ندانستم
چگونه آن‌ها را بزی‌ام
و نتوانستم آن‌ها را چونان مومیایی
درون صندوق‌های پنهان خاطرات
نگاه دارم.

■●شاعر: #غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |

■●برگردان: #عبدالحسین_فرزاد

📕●از کتابِ: «غم‌نامه‌ای برای یاسمن‌ها» | نشر چشمه
@asheghanehaye_fatima



عشق تو مرا از بستر رخوت‌ناک‌ام
آزاد می‌کند
و از مرگ روزمره
و می‌گسلاند زنجیرهای نامریی را
که پیوند من است با
امروز، این ساعت و این شهر

که پیوند من است با
دیوارهای یک‌نواخت
با فریاد همسایگان پرگو
با فریاد روزنامه‌فروش با همان عنوان‌های مکرر
و با مگسان سمج تابستان

عشق تو مرا از جزئیات ابلهانه
آزاد می‌کند
تا آن‌گونه که هستم باشم:
فرشته سپیده‌دم
که از گام‌زدن می‌پرهیزد
در آرزوی پرواز...

عشق تو در من می‌رویاند
بال‌های شفاف فراوان
و پرواز می‌کنم
هم‌چون پروانه افسانه‌ای
که تازه از پیله به درآمده باشد

عشق تو مرا از زندان لحظه
آزاد می‌کند
تا من و بی‌انتهایی
یگانه شویم.



#غادة_السمان | سوریه، ۱۹۴۲ |
برگردان: #عبدالحسین_فرزاد