سوار بر قطار راجستان
Radio Deev
رادیو خیلی خوبه!
حسی که تو شنیدنش هست آدمو میبره به قدیم ندیما...
پیچ رادیوتونو بچرخونید و با من یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم هندوستان...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
#شب_بخیر
@asheghanehaye_fatima
حسی که تو شنیدنش هست آدمو میبره به قدیم ندیما...
پیچ رادیوتونو بچرخونید و با من یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم هندوستان...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
#شب_بخیر
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خوردهست و با من سر گران دارد
#حافظ
#رادیو_چهرازی
@asheghanehaye_fatima
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خوردهست و با من سر گران دارد
#حافظ
#رادیو_چهرازی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ميگم دلبر!
از بقيه كه تاريخ تولدمو بپرسى
قد و قواره مو كه نگاه كنى
شناسنامه مو كه ببينى
همه يه تاريخ مشترك از چند سال پيش رو ميگن!!
اما از خودم كه بپرسى..
آدرس اون روز عصرى رو بهت ميدم
كه با چشمآت خنديدى
و منو به
دنياى روشنِ خوشبختى آوردى!!
دلبر
من متولدِ هزار و روشن چشماى توام ..
#رادیو_چهرازی
ميگم دلبر!
از بقيه كه تاريخ تولدمو بپرسى
قد و قواره مو كه نگاه كنى
شناسنامه مو كه ببينى
همه يه تاريخ مشترك از چند سال پيش رو ميگن!!
اما از خودم كه بپرسى..
آدرس اون روز عصرى رو بهت ميدم
كه با چشمآت خنديدى
و منو به
دنياى روشنِ خوشبختى آوردى!!
دلبر
من متولدِ هزار و روشن چشماى توام ..
#رادیو_چهرازی
@asheghanehaye_fatima
مردی کنار پنجره
از قلهای فرو میافتد
از سینه تا فسردگی آسمان
از نای تا فشردگی شهر
از خشم تا گرفتگی حنجره.
دیدارش از کنارهی بودن
رعبی چنان مهیب در اندامش ایجاد کرده است
کز استخوان و پوستش
اینک جدا
افتاده است.
در پردههای دور و جدای عصب
افسرده است.
آغازش از کدام بهانه است،
و چشمهایش را در کدام ویرانه از یاد برده است؟
زیبایی مدام جهان در کدام دیار
از یاد رفته است؟
کاینک زمان همیشه از این تنگنای بیروزن
آغاز میشود.
مردی کنار پنجره
در گریههای کودکیش -شاید-
میبیند کز انفجار یاخته سرشار بود،
فوج نسوج و خون
فوران داشت،
و تکهتکه شدن
آسمان بیفرجامی را میگسترد.
مردی کنار پنجره میبیند
کز هر سوی خیابان
دستی دراز میشود
و سایهای را در باد میرباید،
و نورها را خاموش میکند،
و دستی از کنارههای سپیداران
خاکستری سپید می افشاند.
وقتی که تشنهی همه آبهای عالم بود
دریا به ساحلی برهوتش افگند
که کرکسانش در هرم خاک
آتش گرفته بودند.
و اینک که جرعهای تنها آرامش میکند
تلخابهای رگانش را میفرساید،
و خشک میکند اندامش را؛
چندان که در کنار پنجره انگار
سنگی است
کز قلهای فرو میافتد.
#محمد_مختاری
#انزوا
...اون یکی رو یادته رشید بود؟ دستاشو تکون میداد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو میگفت: "لبت کجاست که خاک چشم بهراه است..."
یهبارم خیال کردیم داره واسه دلبر میخونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم بهدلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟
#رادیو_چهرازی
مردی کنار پنجره
از قلهای فرو میافتد
از سینه تا فسردگی آسمان
از نای تا فشردگی شهر
از خشم تا گرفتگی حنجره.
دیدارش از کنارهی بودن
رعبی چنان مهیب در اندامش ایجاد کرده است
کز استخوان و پوستش
اینک جدا
افتاده است.
در پردههای دور و جدای عصب
افسرده است.
آغازش از کدام بهانه است،
و چشمهایش را در کدام ویرانه از یاد برده است؟
زیبایی مدام جهان در کدام دیار
از یاد رفته است؟
کاینک زمان همیشه از این تنگنای بیروزن
آغاز میشود.
مردی کنار پنجره
در گریههای کودکیش -شاید-
میبیند کز انفجار یاخته سرشار بود،
فوج نسوج و خون
فوران داشت،
و تکهتکه شدن
آسمان بیفرجامی را میگسترد.
مردی کنار پنجره میبیند
کز هر سوی خیابان
دستی دراز میشود
و سایهای را در باد میرباید،
و نورها را خاموش میکند،
و دستی از کنارههای سپیداران
خاکستری سپید می افشاند.
وقتی که تشنهی همه آبهای عالم بود
دریا به ساحلی برهوتش افگند
که کرکسانش در هرم خاک
آتش گرفته بودند.
و اینک که جرعهای تنها آرامش میکند
تلخابهای رگانش را میفرساید،
و خشک میکند اندامش را؛
چندان که در کنار پنجره انگار
سنگی است
کز قلهای فرو میافتد.
#محمد_مختاری
#انزوا
...اون یکی رو یادته رشید بود؟ دستاشو تکون میداد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو میگفت: "لبت کجاست که خاک چشم بهراه است..."
یهبارم خیال کردیم داره واسه دلبر میخونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم بهدلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟
#رادیو_چهرازی
Audio
@asheghanehaye_fatima
آقا ما خَسته ايم ،
شُما که گردَنت بُلنده ،
ميتونی بگی باهار كدوم وَره ... ؟؟!
#رادیو_چهرازی
آقا ما خَسته ايم ،
شُما که گردَنت بُلنده ،
ميتونی بگی باهار كدوم وَره ... ؟؟!
#رادیو_چهرازی
رقصی برای آرژانتین
Radio Deev
رادیو خیلی خوبه!
حسی که تو شنیدنش هست آدمو میبره به قدیم ندیما...
پیچ رادیوتونو بچرخونید و تو این دوران قرنطینگی با من یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم آرژانتین...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
@asheghanehaye_fatima
حسی که تو شنیدنش هست آدمو میبره به قدیم ندیما...
پیچ رادیوتونو بچرخونید و تو این دوران قرنطینگی با من یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم آرژانتین...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
@asheghanehaye_fatima
به بهشت میماند هورامان
Radio Deev
اپیزود بیست و ششم رادیو دیو: «به بهشت میماند هورامان»
پیچ رادیوتونو بچرخونید و یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم هورامان کردستان...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
#رادیو
@asheghanehaye_fatima
پیچ رادیوتونو بچرخونید و یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم هورامان کردستان...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
#رادیو
@asheghanehaye_fatima
واقعا انصافانهست؟ که من بشینم اینجا هی به تو فکر کنم و تو اصلا یادت نیاد من کدومشون بودم!، انصافانهست؟، من شب به شب با جای خالیت دیوونه بشم و تو با اونی که از اولشم هم بوده بری سفر!، این انصافانهست؟
انصافانهست به جای خودت، عکست رو نگاه کنم و دلتنگت بشم؟ انصافانهست تو اونو داشته باشی و من تو رو نداشته باشم؟
نه، واقعا انصافانهست...؟!
📻 #رادیو_چهرازی
@asheghanehaye_fatima
انصافانهست به جای خودت، عکست رو نگاه کنم و دلتنگت بشم؟ انصافانهست تو اونو داشته باشی و من تو رو نداشته باشم؟
نه، واقعا انصافانهست...؟!
📻 #رادیو_چهرازی
@asheghanehaye_fatima
Audio
یادِ بعضی نفرات در گردشِ فصول ...
#پادکست_پاییزی
#رادیو_چهرازی
#پاییز یهو مییاد
توو یه روز
مثلِ بهار و بقیه ...
پاییز همهش شَبه دیگه !
نصفه روز غروبه ...
میگم : آقا ما دو سّاعت شب بسّمونه ،
زیادم هست .
می خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه .
یه چراغی میذاریم اون گوشه تاریک روشن میشینیم ستاره میشمریم
تا سَحَر چه زاید باز ...
میگه : چایی از دهن افتاد ...
@asheghanehaye_fatima
#پادکست_پاییزی
#رادیو_چهرازی
#پاییز یهو مییاد
توو یه روز
مثلِ بهار و بقیه ...
پاییز همهش شَبه دیگه !
نصفه روز غروبه ...
میگم : آقا ما دو سّاعت شب بسّمونه ،
زیادم هست .
می خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه .
یه چراغی میذاریم اون گوشه تاریک روشن میشینیم ستاره میشمریم
تا سَحَر چه زاید باز ...
میگه : چایی از دهن افتاد ...
@asheghanehaye_fatima