عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
Audio
۹۹.۰۲.۲۷
تا همین اندازه احساسِ گناه
تا همین اندازه از خود کم شدن
درد دل کردن برای سایه ها
تا همین حد غرق در ماتم شدن .

تا همین اندازه بس بود انتظار
زندگی کانونِ جنگ لحظه هاست!
قصد دارد شیشه ها را بشکند
این صدایی که به ظاهر آشناست .

من برای اعتراف آماده ام:
کوهِ اندوه دلم از کاه بود
هرچه رویایم تو را پرواز کرد
دست من از آسمان کوتاه بود .

در سقوط از خود به خالی تر شدن
انتهای قصه ام را ساختم
با هزار انگیزه تاس انداختم
پای هر میز قماری باختم

صورت زردم! نبخشیدم تو را
خودخوری کردم، نبخشیدم تو را
در سرم صدها سوال بی جواب ...
من پُر از دردم، نبخشیدم تو را
صنم نافع
خوشبختی آسمانی، گاه آنچنان عمیق است که دردناک می گردد.

#صنم_نافع


@asheghanehaye_fatima
Surrender
@SoundSilence
به قول #صنم_نافع

دستی ببر بر نقشه ی روحم
در سرزمینم ‌آسمان بگذار
با بوسه هایت آشنایم کن
خود را به رویاهای من بسپار


@asheghanehaye_fatima
من پیکره ای حبس شده پشتِ حصارم
بر خاطره ام دست نکش، مسئله دارم!

از جهل به جا مانده ام و درشبِ معبد
تنها صنمِ غمزده ی زیر غبارم

از رنج‌ خودم می شکنم، کار تبر نیست!
باور کن از این لحظه تو را دوست ندارم

بی عشق، برای تو جهان جای قشنگیست
نگذار خودم را به خیالت بسپارم

چشمان مرا بستی و وقتی که اذان زد
باید که بیاویزی ام از حلقه ی دارم

راز نفسِ آخر من را تو نگهدار
تاریخِ مرا ثبت نکن روی مزارم
#صنم_نافع


@asheghanehaye_fatima
بهشتی ترین عشقِ ممنوعه ام، نگاهت شبیه ِ هوسبازهاست
تمام ِ مرا در خودت حبس کن ، اگر سینه ات محرم رازهاست

ولع دارم امشب تو را سر کشم، بپیچم به اندام تو مست ِ مست
برقصم هماهنگِ با بوسه هات ، درون دلم محفلِ سازهاست

تو شرجی ترین داغِ مرداد بر، زمستانِ افسرده ی شهرمی
عطش های شب را به آتش بکش ، هوای تنت مثل اهوازهاست

شبیه ِ گناهانِ خودخواسته ، مرا با خودت می کِشی بی امان
فرا می روم از مکان وُ زمان ، قدمهایم از جنس پروازهاست

نمی بینم وُ سیر می بوسمت، مریض و غریبانه می خواهمت
نفس تازه کن در هوای تنم، مسیحای من وقتِ اعجازهاست !

دلم را به دریا‌ی عشقت زدم، من آماده ی حمله ی موج هام
همین لحظه که مرگ می آید وُ به روی لبم از تو آوازهاست

تو زیبا ترین قسمت قصه ای، تمامم بکن در همین جای راه
که این راوی خیره سر بعد تو ، خود آزاری اش مثل مُرتاض هاست



#صنم_نافع


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دیر آمدی، حتی تو باشی هم کنارم...
خون در رگِ دنیای من جریان ندارد
بغضی شبیه ِ آسمانِ ابری ام که
در ذهن خود تصویری از باران ندارد

طبق روالِ روزهایی که نبودی
بین تمام دستها از دست رفتم !
در خود فرو رفتم به سبکِ شاعران تا
یادت بیندازم «خلاء، درمان ندارد! »

یادت بیندازم که روزی گفته بودی:
با دردها رو راست باش و ساده بنویس
جرأت ندادی تا بگویم: بی تو هیچم
بعد از تو دیگر شعرِ من خواهان ندارد

گفتی: که باید زندگی ات را بسازی
باید قدم هایت بدونِ ترس باشد
من هم دلم می خواست که خوشبخت باشم!
اما بدون ِ تو نه، این امکان ندارد

کوچک شدم تا جا شوم در لحظه هایت
می خواستم زندانی قلب تو باشم
می ریختم دیوار های حائلت را
غافل از اینکه راه به زندان ندارد

آینده خط می زد مرا از سرنوشتت
ترجیح می دادی که با گلها بمانی !
داغت به دل مانده ست ای رویای خیسم
چون که حیاط خانه ام گلدان ندارد

لعنت به روزی که قلم دادی به دستم
لعنت به کُلّ مشق های کودکی هام
«مردی نیامد» «سیب در دستم ندارم»
شاعر شدن بدتر از این تاوان ندارد !
صنم نافع
این شعر را در هر حال و هوایی تغییر دادم، بارها و بارها ...


#صنم_نافع
نیمه شب که ستاره می لرزید
دست گرمت مرا رها می کرد
سایه ام روی لحظه می افتاد
یک نفر هم تو را صدا می کرد!

یک نفر که شبیهِ من حساس ...
یک نفر که شبیهِ من مغرور ...
یک نفر با تمام خصلتهام
یک نفر در تمام من محصور

قصه ی من شبیه او تلخ است
گر چه از او همیشه کم گفتی
طفلکی گریه کرد، تا یک شب
اشتباهی به او «صنم»گفتی

اشتباهی گرفتی اش با من
دست او را گرفته، بوسیدی
عکس چشمان خسته ی من را
در نگاه عجیب او دیدی

اشتباهی گرفتی اش با من
گفتی از عاشقان دنیاشی
می توانی که از همین حالا
تا همیشه کنار او باشی

مانده ام باز توی رویاهات
مثلِ عکسی که بی هوا افتاد
هرچه نیت به خاطرت کردم
تهِ فنجان، فقط خدا افتاد !

مثلِ یک غربتِ پُر از تردید
مثل یک خانه ی مقوّایی
لحن تو زیر گوشم و هر شب
پُرم از لحظه های تنهایی

@asheghanehaye_fatima


#صنم_نافع
Audio
۱۳۹۹.۰۴.۳۰
وقتی خودم را بی پناه و گیج و سرخورده
با رنجهای زندگی تطبیق می دادم
تاریخ، روی دیگرش را هم نشانم داد
با خاک یکسان شد شبی میراثِ اجدادم

گفتند: دیگر تا ابد باران نمی بارد ...!
باید که بنشینی کنار مرگ گلدان ها
مردم فراری از من و آهسته می رفتند
با دست و پای بسته در آغوش زندان ها


دیدم که چشمانت مرا آیینه می بیند
ماندن کنارت آخرین انگیزه ی من بود
وقتی که پیدا کردمت در خانه ی قلبم
آغوش تو امنیّت پاکیزه ی من بود

می خواستم باور کنم دردِ بزرگت را
وقتی که لبهایت سکوت لحظه را بوسید
وقتی که نزدیکم شدی در انتهای راه
قلبِ زمین در دست های آسمان پوسید

از دست می رفتی تو را فریاد می کردم
تطبیق می دادم خودم را با پریشانی
از دست می رفتی و من با گریه می ماندم
در سرزمینِ عشق های رو به ویرانی

از زنده ماندن زیر این آوار می ترسم
دریاب مرگِ بی صدا خوابِ عمیقم را
از معبدِ خاموشِ رویایت مرا راندند
وقتی شکستم حرمتِ عهد عتیقم را


#صنم_نافع


@asheghanehaye_fatima
#8march_womensday
لابد از احوالم به تو آمار دادند
گفتند نزدیکش نشو، هشدار دادند

حتماً شنیدی زخمهای من عمیق است
مردانِ بسیاری مرا آزار دادند !

وقتی صدای ربنّا در آسمان ریخت
وقتی که در بُن بستمان افطار دادند

خون در سرم یخ زد، قبول افتاد دردم
هی گریه کردم، هی به من سیگار دادند

دستانِ بی رحمت گلویم را گرفتند
افکار منفی دست روحم کار دادند .

وقتی خدا از مهربانی شانه خالی کرد
گلهای پیچک تکیه بر دیوار دادند

#صنم_نافع


- چه داستان های خاموشی که در قلب زنان می گذرد، بی آنکه دیگران چیزی از آن بدانند و یا خود غالبا بتوانند در دل بدانها اعتراف کنند.

#رومن_رولان


@asheghanehaye_fatima