@asheghanehaye_fatima
مردها دو وطن دارند!
یکی سرزمینی که در آن زاده شده اند
و دیگری
پیراهن زنی که دوستش دارند!
من اما
اگر قرار باشد از سرزمینم رانده شوم
اگر قرار باشد
بین وطنم و وطنم یکی را انتخاب کنم
پیراهنت را بر میدارم
سرزمینم را بر میدارم
و دور می شوم...
#محمد_عسکری_ساج
مردها دو وطن دارند!
یکی سرزمینی که در آن زاده شده اند
و دیگری
پیراهن زنی که دوستش دارند!
من اما
اگر قرار باشد از سرزمینم رانده شوم
اگر قرار باشد
بین وطنم و وطنم یکی را انتخاب کنم
پیراهنت را بر میدارم
سرزمینم را بر میدارم
و دور می شوم...
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
صندلی
ادامه ی درخت است
سیگار
ادامه ی مزرعه ی تنباکو
و مرگ
ادامه ی زندگی
به من بگو
تنهایی ادامه ی چه چیزی ست
جز تنهایی!
#محمد_عسکری_ساج
صندلی
ادامه ی درخت است
سیگار
ادامه ی مزرعه ی تنباکو
و مرگ
ادامه ی زندگی
به من بگو
تنهایی ادامه ی چه چیزی ست
جز تنهایی!
#محمد_عسکری_ساج
▫️▫️▫️
نمیتوانم به تو فکر کنم
اتاق من کوچک است
و غـم تو
بــزرگـــ...
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
نمیتوانم به تو فکر کنم
اتاق من کوچک است
و غـم تو
بــزرگـــ...
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
به کشورم بیا
تا مرگ را فراموش کنیم
تا جنگ پیراهنش را دربیاورد و دوش بگیرد
صلح دختری باکره باشد
با سینه هایی جوان
که میدود در خیابان
با خودت غذای سگ بیاور
و کمی شراب
ما گرسنگی را فراموش میکنیم
مثل مردی که زنی را فراموش می کند
و در مستی برایش اشک میریزد
یک بسته سیگار اصل بیاور
و مشتی ساحل ماسه ای با زنان نیمه عریان
تا سرطان اصل بگیریم
و مثل نهنگی که آفتاب می گیرد
دراز بکشیم در ساحل
کیف دستی ات را پر کن از بیرون
اینجا چیزهای زیادی کم دارد
ما در خودمان زندگی می کنیم
و خالی
بیرون است!
#محمد_عسکری_ساج
به کشورم بیا
تا مرگ را فراموش کنیم
تا جنگ پیراهنش را دربیاورد و دوش بگیرد
صلح دختری باکره باشد
با سینه هایی جوان
که میدود در خیابان
با خودت غذای سگ بیاور
و کمی شراب
ما گرسنگی را فراموش میکنیم
مثل مردی که زنی را فراموش می کند
و در مستی برایش اشک میریزد
یک بسته سیگار اصل بیاور
و مشتی ساحل ماسه ای با زنان نیمه عریان
تا سرطان اصل بگیریم
و مثل نهنگی که آفتاب می گیرد
دراز بکشیم در ساحل
کیف دستی ات را پر کن از بیرون
اینجا چیزهای زیادی کم دارد
ما در خودمان زندگی می کنیم
و خالی
بیرون است!
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
تمام عمر به همین فکر کرده ام
به اینکه راهی پیدا کنم در غروب
از زیبایی ات فرار کنم
بروم
و سیگاری روشن کنم…
نقشه ی جهان را باز می کنم
.
.
می بندم
.
.
نقشه ی دیگری را باز می کنم
.
.
می بندم
.
.
نقشه ی دیگری…
.
.
نقشه ها را تو کشیده ای
راه های فرار را تو بسته ای
زیبایی تو بن بست است
#محمد_عسکری_ساج
تمام عمر به همین فکر کرده ام
به اینکه راهی پیدا کنم در غروب
از زیبایی ات فرار کنم
بروم
و سیگاری روشن کنم…
نقشه ی جهان را باز می کنم
.
.
می بندم
.
.
نقشه ی دیگری را باز می کنم
.
.
می بندم
.
.
نقشه ی دیگری…
.
.
نقشه ها را تو کشیده ای
راه های فرار را تو بسته ای
زیبایی تو بن بست است
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanegaye_fatima
می دانست
روزی با تو روبرو می شویم
و این پرنده ی کوچک
پرواز را به یاد خواهد آورد
برای همین
در سینه هایمان قفس ساخت!
#محمد_عسکری_ساج
می دانست
روزی با تو روبرو می شویم
و این پرنده ی کوچک
پرواز را به یاد خواهد آورد
برای همین
در سینه هایمان قفس ساخت!
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
بی هیچ ردی
ردپایی
اثر انگشتی
کسی وقتی نبوده ام
چیزهایی را در من جابجا کرده
چیزهایی را به هم ریختهو
رفته است!
#محمد_عسکری_ساج
بی هیچ ردی
ردپایی
اثر انگشتی
کسی وقتی نبوده ام
چیزهایی را در من جابجا کرده
چیزهایی را به هم ریختهو
رفته است!
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
دنیا پر از حفره هاییست
که بهم میرسند
و راههای فرار
ما را به زندان بزرگتری می برند
و تنهایی
از تنهایی بزرگتری سر درمیآورد!
#محمد_عسکری_ساج
دنیا پر از حفره هاییست
که بهم میرسند
و راههای فرار
ما را به زندان بزرگتری می برند
و تنهایی
از تنهایی بزرگتری سر درمیآورد!
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
صندلی
ادامهٔ درخت است
سیگار
ادامهٔ مزرعهٔ تنباکو
و مرگ
ادامهٔ زندگی
به من بگو
تنهایی ادامهٔ چه چیزیست
جز تنهایی!؟
#محمد_عسکری_ساج
صندلی
ادامهٔ درخت است
سیگار
ادامهٔ مزرعهٔ تنباکو
و مرگ
ادامهٔ زندگی
به من بگو
تنهایی ادامهٔ چه چیزیست
جز تنهایی!؟
#محمد_عسکری_ساج
🍃
وقتی برای همیشه رد پاهایمان
از زندگی همدیگر پاک شده بود.
صمیمی ترین دوستم زیر
گوشم زمزمه می کرد:
او خیلی هم زیبا نبود...
و همیشه در هر فرصتی این
جمله را به شکل های مختلف تکرار
می کرد تا شاید از نگاه خودش برای
من تسکینی باشد.
اما تو زیباتر از آن بودی که بشود انکارت کرد!
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
وقتی برای همیشه رد پاهایمان
از زندگی همدیگر پاک شده بود.
صمیمی ترین دوستم زیر
گوشم زمزمه می کرد:
او خیلی هم زیبا نبود...
و همیشه در هر فرصتی این
جمله را به شکل های مختلف تکرار
می کرد تا شاید از نگاه خودش برای
من تسکینی باشد.
اما تو زیباتر از آن بودی که بشود انکارت کرد!
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
یک اتاق
سقف
و دیوارهای خودش را دارد
که خودش
چیزی غیر از اینهاست
سقف را اگر بتکانی
پنجرهها را اگر بیرون بکشی
دیوارها را اگر فروبریزی
فضایی خالی باقی میمانَد
که اتاقیست
با سقف
دیوار
و پنجرههایاش
سرم را
دستهایام را
پاهایام را اگر جدا کنید
تکهتکهام اگر کنید
و آنقدر ریزریز شوم که باد
به هر سمت که بخواهد برود
با خودش مرا ببرد
فضای خالییی باقی میمانَد
که منام
آنقدر خالی
که با هیچ چیز پر نمیشود.
#محمد_عسکری_ساج
یک اتاق
سقف
و دیوارهای خودش را دارد
که خودش
چیزی غیر از اینهاست
سقف را اگر بتکانی
پنجرهها را اگر بیرون بکشی
دیوارها را اگر فروبریزی
فضایی خالی باقی میمانَد
که اتاقیست
با سقف
دیوار
و پنجرههایاش
سرم را
دستهایام را
پاهایام را اگر جدا کنید
تکهتکهام اگر کنید
و آنقدر ریزریز شوم که باد
به هر سمت که بخواهد برود
با خودش مرا ببرد
فضای خالییی باقی میمانَد
که منام
آنقدر خالی
که با هیچ چیز پر نمیشود.
#محمد_عسکری_ساج
@asheghanehaye_fatima
می دانست
روزی با تو روبرو می شویم
و این پرنده ی کوچک
پرواز را به یاد خواهد آورد
برای همین
در سینه هایمان قفس ساخت!
#محمد_عسکری_ساج
می دانست
روزی با تو روبرو می شویم
و این پرنده ی کوچک
پرواز را به یاد خواهد آورد
برای همین
در سینه هایمان قفس ساخت!
#محمد_عسکری_ساج