@asheghanehaye_fatima
آهای! شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکّه از تنت را میبوسم
و نوازشکنان به رختخواب میبرمت
و میخوابم آنسان که خاک خوابیده
درست نزدیک بهار.
#میلان_جورجویچ
#شعر_صربستان🇷🇸
ترجمه:
#حسین_مکی_زاده
آهای! شادی کوچک سرخ عیدانه
هر تکّه از تنت را میبوسم
و نوازشکنان به رختخواب میبرمت
و میخوابم آنسان که خاک خوابیده
درست نزدیک بهار.
#میلان_جورجویچ
#شعر_صربستان🇷🇸
ترجمه:
#حسین_مکی_زاده
Forwarded from اتچ بات
.
شادیِ کوچک ...
آری ، تو نیز می آیی سرانجام
شادیِ کوچکِ عادیِ روزانه
بُرشی از نانِ چاودار خواهی بود
یا لیوانی پُر از شیرِ خنک
و چون ابرهای تار در آسمان پرواز کنند
و خورشیدِ خندان سرک کشد
حس می کنم تو را ، روی زبانم ،
حتی بر سقفِ دهانم
پس مرا دختری می شوی با پستان های زیبا
آهای ! شادیِ کوچکِ سرخِ عیدانه
هر تکّه از تنت را می بوسم
و نوازش کنا ن به رختخواب می بَرَمت
و می خوابم آن سان که خاک خوابیده
دُرست کنارِ بهار ...
#میلان_جورجویچ
ترجمه : #حسین_مکی_زاده
@asheghanehaye_fatima
شادیِ کوچک ...
آری ، تو نیز می آیی سرانجام
شادیِ کوچکِ عادیِ روزانه
بُرشی از نانِ چاودار خواهی بود
یا لیوانی پُر از شیرِ خنک
و چون ابرهای تار در آسمان پرواز کنند
و خورشیدِ خندان سرک کشد
حس می کنم تو را ، روی زبانم ،
حتی بر سقفِ دهانم
پس مرا دختری می شوی با پستان های زیبا
آهای ! شادیِ کوچکِ سرخِ عیدانه
هر تکّه از تنت را می بوسم
و نوازش کنا ن به رختخواب می بَرَمت
و می خوابم آن سان که خاک خوابیده
دُرست کنارِ بهار ...
#میلان_جورجویچ
ترجمه : #حسین_مکی_زاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
□شعر عاشقانه
هیچِ عزیزم
با عشق و واژهها
سعی میکنم
نفسِ زندگی را در تو بدمام
با چنین همآغوشی
دارم تکًهای از تو میشوم
هیچِ عزیز من
دخترِ پوچیِ انسان
مرده و از دست رفته میخواهمات
اما تو فناناپذیر
لمسناشدنی
مثل هر چیزی که به خیال درآمده است
میشود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آوردهای
به شکل اشباح و هیولاها
همیشه همان قصه را
زمزمه میکنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم میریزی
بیآنکه لکههای خون را
از کودکیام پاک کنی
شیرینِ من بیشکل
بیخون و بیرنگِ من
بهترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاهات کنم
تا واقعا ببینمات
و چهرهات را به یاد آورم.
○■شاعر: #میلان_جورجویچ |صربستان، زادهی ۱۹۵۴ |Milan Đorđević |
○■برگردان: #حسین_مکیزاده
□شعر عاشقانه
هیچِ عزیزم
با عشق و واژهها
سعی میکنم
نفسِ زندگی را در تو بدمام
با چنین همآغوشی
دارم تکًهای از تو میشوم
هیچِ عزیز من
دخترِ پوچیِ انسان
مرده و از دست رفته میخواهمات
اما تو فناناپذیر
لمسناشدنی
مثل هر چیزی که به خیال درآمده است
میشود از تو آزاد شوم روزی، شاید؟
یا تو پنهان شوی
در ژرفای درونِ من
حالی که هر چیز اطراف مرا
تو به دنیا آوردهای
به شکل اشباح و هیولاها
همیشه همان قصه را
زمزمه میکنی
همان خاکسترِ سیاه را
بر سرم میریزی
بیآنکه لکههای خون را
از کودکیام پاک کنی
شیرینِ من بیشکل
بیخون و بیرنگِ من
بهترین عشق هیچ
با کدام چشم نگاهات کنم
تا واقعا ببینمات
و چهرهات را به یاد آورم.
○■شاعر: #میلان_جورجویچ |صربستان، زادهی ۱۹۵۴ |Milan Đorđević |
○■برگردان: #حسین_مکیزاده