عاشقانه های فاطیما
818 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
آفتاب دیگری در
آسمانِ لحظه خواهم کاشت
لحظه‌ها را در دو دستم، جای خواهم داد!
سوی خورشیدی دگر، پرواز خواهم کرد ...!

#خسرو_گلسرخی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


دوباره دست های تو
آن دست های قادرِ عاشق
هم سان یک شکوفه، یک گل
خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوش آفتاب،
همیشه بی غروب...




#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima



شب که می‌آید و می‌کوبد
پشتِ در را
به خودم می‌گویم:
من همین فردا
کاری خواهم کرد
کاری کارستان!


#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima

در دست های تو
دنیا دروغین است
چشمت همه آهن
پایت همه تردید
دستت همه كاغذ ...

این كه فراز دار می بینی
قلب بزرگ ماست

دریا درون سینه ام جاریست
با قایق تردید، با سرنشینی خسته و مغموم
با ارتفاع موج ها، شلاق
در من همه فانوس ها خاموش می گردند
گل ها معلق در فضا یكریز می گریند سنگین
یك چیدن سر پنجه بی اعتنای تست
و قلب مغموم كبوترها
در استكاك لحظه های دام
با سرخی شفاف
در انتظار مهربانی های چشمانند.

پایت همه خسته
دستت همه بسته
در من طنین آبشاران نیست
در دستهای تو دنیا دروغین است ...



#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima


دوباره
دست های تو
آن دست های قادرِ عاشق
هم سان یک شکوفه، یک گل خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوش آفتاب،
همیشه بی غروب...



#خسرو_گلسرخی
چشمانِ تو
سلامِ بهاری ست
در خشکسالیِ بیداد ...

#خسرو_گلسرخی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



دوباره دست‌های تو
آن دست‌های قادرِ عاشق
هم‌سان یک شکوفه، یک گل
خواهد شکفت
و خورشیدی خواهی گشت
بر فراز دیوارهای سیاه
همیشه خوش‌آفتاب،
همیشه بی‌غروب!

#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima



تو چهره ات شگفت ترین ست
وقتی تو حرف می زنی
آفتاب ،
از اوج شوکت خود به زیر می آید
تا آخرین پیام تو را
مانند برگِ کتاب مقدس
بر نیزه های نور هدیه کند

تا همسایه ها
از تصوّر بی باکی ِ ما بهراسند
و آن روز ِ خفته در حریر بیاید
که بوسه های دختران ِ عاشق ما
طعم ِ سپیده ی موعود ،
و رنگ پاک ترین لحظه را نشانه دهد

#خسرو_گلسرخی
@asheghanehaye_fatima

اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت ...




بر تپه ها بِایست
پریشان کن
اینک هجومِ فاصله ها را
ای آمده ز عمقِ فراموشی


در من عقابِ منقلبی هست
هرگز ز خستگی نرانده سخن
هرگز نگفته آری
از من مَخواه فرود آیم

بگذار
روی زردیِ بابک را
هرگز به یاد نیارند

در انزوا چه کسی خوابِ آفتاب دید
تا من به انتظار بمانم
کنارِ دریچه
و در خیالِ پاکِ کبوتر
سقوط کنم میانِ سیاهی


تنهاییِ عظیم نشسته برابرم
اینک
کجای جهان حرف می زنی
آیا همین آفتاب خسته ی شهرم
اجاقِ تو را
گرم می کند
و با هر اشاره ی دَستَت
دریا میانِ رَگم خواب می رود
ای مخملی که سَرو
گُلبوته های حرفِ تو را سبز می کند


از پله ها بیا
میانِ نیزه های نور و سپیده
دریاوار
نگاهِ منقلب را
ویران میانه ی دشت
دشتی که گونه های سوخته اش
چهره ی من است
که گیسوان به دستِ باد سپرده

دنیا
میانِ چَشمِ تو خفته ست ...


اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
یادآورِ شبی زمستانی است
من بی رَدا
بدونِ وحشتِ دشنه
شادمانه خواب می رفتم

اَبریشمِ سیاهِ دو چشمت
خانه ی من است
آن خانه ای
که در آن خواب می رَوم
و می میرم ...


#خسرو_گلسرخی