Forwarded from اتچ بات
.
#لورکا شاعر معروف اسپانیایی آخرین شعرش را درست روبروی جوخه اعدام سرود.
فاشیستهای طرفدار ژنرال فرانکو نهایتا در نبردی خونین با آنارشیستهای اسپانیایی در سالهای دهه سی میلادی پیروز شدند.
عکس لحظه اعدام #لورکا در اوت سال سی و شش میلادیست.
انسان بدون آزادی چیست؟
آه ماریانا بمن بگو
بمن بگو چگونه میتوانم عاشقت باشم
وقتی که آزاد نیستم
بمن بگو
چگونه قلبم را تقدیمت کنم
وقتی از آن من نیست!
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
#لورکا شاعر معروف اسپانیایی آخرین شعرش را درست روبروی جوخه اعدام سرود.
فاشیستهای طرفدار ژنرال فرانکو نهایتا در نبردی خونین با آنارشیستهای اسپانیایی در سالهای دهه سی میلادی پیروز شدند.
عکس لحظه اعدام #لورکا در اوت سال سی و شش میلادیست.
انسان بدون آزادی چیست؟
آه ماریانا بمن بگو
بمن بگو چگونه میتوانم عاشقت باشم
وقتی که آزاد نیستم
بمن بگو
چگونه قلبم را تقدیمت کنم
وقتی از آن من نیست!
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کسی عطرماگنولیای تنت رادر نیافت
کسی مینای عشق را
درمیان دندانهایت ندید
هزار مادیان ایرانی
دراصطبل ابروانت خفته اند
آن دم که چهار شب کامل
دست درکمرگاه تو
که دشمن برف است
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
کسی مینای عشق را
درمیان دندانهایت ندید
هزار مادیان ایرانی
دراصطبل ابروانت خفته اند
آن دم که چهار شب کامل
دست درکمرگاه تو
که دشمن برف است
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
من از اینکه مردها وصفم کنند خسته شده ام
از اینکه کلمات را برای تن من بیرون بریزند
دهانشان خیس شود
صورتشان سرخ شود بدم می آید
دوست دارم
اولین مردی که مرا می خواهد
بگیرتم درآغوشش
بوسه هایش را روی کاغذ سرخ کند
پیراهنم را که گشود
سینه هایم را درون دهان شعرهایش بلیسد
با موهایم بازی کند مست
مست مست مست
تار تارش را بنوازد یک تصنیف غریب
تصنیف بدیع
تصنیف لطیف
پیراهنش را بگشایم لخت لخت
بنویسم درون شعرهایم آرام آرام
جوهرش را بریزد
کناربافت های تنم که کلمه هستند
من از تن بودن خسته شده ام
از زن بودنم .....
#لورکا
من از اینکه مردها وصفم کنند خسته شده ام
از اینکه کلمات را برای تن من بیرون بریزند
دهانشان خیس شود
صورتشان سرخ شود بدم می آید
دوست دارم
اولین مردی که مرا می خواهد
بگیرتم درآغوشش
بوسه هایش را روی کاغذ سرخ کند
پیراهنم را که گشود
سینه هایم را درون دهان شعرهایش بلیسد
با موهایم بازی کند مست
مست مست مست
تار تارش را بنوازد یک تصنیف غریب
تصنیف بدیع
تصنیف لطیف
پیراهنش را بگشایم لخت لخت
بنویسم درون شعرهایم آرام آرام
جوهرش را بریزد
کناربافت های تنم که کلمه هستند
من از تن بودن خسته شده ام
از زن بودنم .....
#لورکا
آوازی
که هیچ گاه نخواهم خواند،
بر لبم به خواب رفته.
آوازی سرشار از لب
و کران های دوردست.
آواز ساعات دراز
که در سایه، داده ام از دست.
آواز ستاره ی زنده
بر روز جاودان.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#بیژن_الهی
#لورکا
@asheghanehaye_fatima
که هیچ گاه نخواهم خواند،
بر لبم به خواب رفته.
آوازی سرشار از لب
و کران های دوردست.
آواز ساعات دراز
که در سایه، داده ام از دست.
آواز ستاره ی زنده
بر روز جاودان.
#فدریکو_گارسیا_لورکا
#بیژن_الهی
#لورکا
@asheghanehaye_fatima