عاشقانه های فاطیما
819 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




در ته فنجان ها زني ست
كه داغ داغ
قهوه ي چشم هايش
مي سوزاند
لب هاي مردي را
كه ديوانه وار به تو فكر مي كند!

جاي لب هايت را
از فنجان هاي شكسته بردار

و دهان كوچكت را به باد بسپار
كه دوستت دارم
زنان زيادي را ديوانه مي كند

زناني
كه براي فراموشي
دست به هر كاري مي زنند
گاهي از پيراهن زنانگي شان بيرون مي آيند
و چشم هايشان را
همچون يك حبه قند در فنجان ها مي اندازند

و تو مي تواني
از يقه ي اين زنان
شعرهاي زيادي در بياوري!

زناني
كه حسادتشان را
در پيراهن های گلدار قايم مي كنند
و شب و روز
در آينه هاي جيبي
دنبال زيبايي هاي گم شده مي گردند

و رژلب شان را
تنها مرگ پاك مي كند

مردهاي خسته
هميشه در ته فنجان شان
به زني فكر مي كنند
كه گيسوانش
مي تواند طناب دار شان باشد!!





#نرگس_دوست
از مجموعه
همه چيز از دهان اين زن شروع شد
@asheghanehaye_fatima



زن زيبايي هستم
با موهايي
كه بيشتر شب ها
به رنگ چشم هاي تو در مي آيند

چشم هاي تو
مرا ياد باران هاي ناگهاني مي اندازد

و مردهايي
كه چترهايشان را
همچون زني ،عاشقانه به آغوش مي كشند
و در خيابان ها
براي مانكن هاي غمگين دست تكان مي دهند
كه شباهت عجيبي به من دارند

و تنها آينه هاي جيبي مي دانند
دليل گاه به گاه
گونه هاي نمناك مرا
با زيبايي اندوهناكي
كه در خيابان ها
به مردهاي معمولي تعارفش مي كنم
نه به مردي كه ديوانه وار دوستم دارد،

مردهاي باهوش
وقتي زيبايي يك زن را مي شناسند
غمگين مي شوند

و تو غمگين ترين مرد جهان هستي
زني را دوست داري
كه هر روز موهايش را كوتاه مي كند
دامنش را كوتاه تر
و آينه ي جيبي اش را مي شكند

زني كه من باشم
و براي گردنم نقش هاي مختلفي بكشم
شعري براي روسري ام بنويسم
كه يك شب طناب دارم مي شود

زن غمگيني هستم
با لب هايي
كه هنوزبه بوسه هاي تو فكر مي كنند


#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



مرگ
اين عابر ولگرد
سر چهار راه ها ايستاده بود!

و به زنان زيبايي
كه پاييز
زيبايي شان را مي ريخت
آلوچه تعارف مي كرد

و هر روزعصر
كه من از خانه بيرون مي زدم
عاشقانه ترين حرفت اين بود
عزيزم
از آخرين اتوبوس كه پياده شدي
مواظب زيبايي ات باش

حتي تو هم نمي دانستي
هسته ي آلوچه ها
ناخن هاي بلند من هستند
كه روي انگشت هاي ظريف مرگ
خراش دلتنگي مي اندازند
روي پلك مردهايي
كه براي زيبايي از دست رفته ي
هر زن غمگيني
حواس شان پرت خيابان ها شده
و در دلتنگي هاي كوچك شان گم شده اند

كنار زيبايي هاي من
زنان زيادي فراموش مي شوند

و تو خوب مي شناسي
مرداني
كه زيبايي آلوچه هارا مي شناختند
دوست داشتند
دوست دارند

من اما هيچ كدام شان را به ياد نمي آورم
تنها از اين دلگيرم
چرا
مردي كه ديوانه وار
ناخن هاي بلند مرا دوست داشت
هسته ي آلوچه ها را شكست!



#نرگس_دوست



از مجموعه
مرگ من دندان لقی می شود
نشر ادریس
@asheghanehaye_fatima



زمستان های نبودنت
پالتوی تنهایی ام را می پوشم
و زیر بارانی که نیستی
با چترم قدم می زنم
در خیابان هایی
که یاد تو را
با من به خانه باز می گردانند

خانه هم نمی تواند
فراموشی بیاورد
هوای اتاقم آنقدر سردرد است
که با این شومینه هم گرم نمی شود
وقتی نیستی
چکار کنم
با پرده ای که مدام بادتکانش
می دهد
هیچ کاری از من بر نمی آید
فقط آخرین نخ سیگارم را
به یادت روشن می کنم!





#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima




نسل مردها دارد منقرض می شود
در کفش های چرمی
نسل زنان
در پالتو های پلنگی
و انسان
در شکل جانوری
بنام میمون
روی آخرین شاخه ی شاتوت ها
نشسته است
با سیگاری
که آواز پرندگان را دود می کند

اندوه بزرگ شان
در ماشین های آخرین مدل جابجا می شود
با تنهایی عجیبی
که آستین پالتوهایشان را گشاد

می بینی اندوه بند نمی آید

آه
نگاه کن مرا
می خواهم فرو روم
در پوست گوزنی
که جهان را
روی شاخ هایش نگه می دارد!

لبخند بزن
ای انسان آخرین
که زیباییت اندوهیگن منقرض می شود
و پوست غمگینت
لایه لایه تو را نشان می دهد!


#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



می بوسم
می بوسمت

آنقدرمی بوسم گلویت را
که نفست از نای هیچ نی لبکی بلند نشود
این بغض
بلوطی ست کهن سال
که دهان های زیادی را می سوزاند
و لب هایی که در باد/ ترک ترک
چقدر ترک برداشتند زنانی که در من
بغض کرده اند

تنها درخت های سوخته می توانند
گنجشک هایی را که رفته اند
به آشیانه
باز گردانند
برگرد
و به من بگو
روی شانه هایت لانه ی چه کسی ست؟
باد
یا زنی که پرنده شد!
پرنده ام
بادهانی که برای بوسیدن می آید
با دهانی که
دانه دانه آوازهایش را از سینه ی درخت ها جمع می کند
می بینی
زنانی را
که زمستان در بال هایشان گیر کرده
اما آواز هایشان خواب است و خلسه!
آخرین بوسه
چون پرنده ی کوچکی در گلویم گیره است!


#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



وقتی به پیراهن چهارخانه ات فکر می کند
خوشبخت ترین زن جهان است
تنى که خانه ندارد!



#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



دنیا
با چهره ی مورب
و دست های کج و کوله ی خود
به انگشتان تو
روی پوست نازک من احتیاج دارد

پوست مرا بکش
با نوازشی که در عضلاتت دگرگونم می کند
و ماهیچه هایت مرا هدایت
به عمق زن بود
زن بودن در شعر/زن بودن درتنم /
چقدر تنم به تنت می آید

نگاه کن
جهان در سینه زنی که دوستش داری به شکل اناری بزرگ شده !

انارها می ترکند /در دهانت
انارها بزرگ می شوند
در پیراهن چهارخانه ات
در پیراهن چهار خانه ات/ زن دیگری با تکه های اندامش
در باد گیر کرده!

زنان زیادی در باد گیر کرده اند
درخیابان گیر
در کوچه گیر
در خانه گیر
بگو خط های مورب کدام خیابان
مرا به تو می رسانند
اینجا
پشت همه ی چراغ ها/ قرمز که می شوند
به آخرین انار در پیراهنم فکر می کنم

دستت اگر برسد
به تنی که در پیراهنم گیر کرده
می بینی
دانه دانه بغض سرخ
نترکیده دارم



#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima

ازکارخانه های چوب بری
صدای اندوهیگن پرندگانی می آید
که آواز هایشان را
درسینه ی درختانی
جا گذاشته اند
که عاقبت شان بریدن است

بریده ام
همچون شاخه ی نازکی
ازدرختی تنومند
می خواهم
این بارتابوتی شوم
که فقط مرگ را جابجا می کند

ببین
چگونه درخت ها این همه تنهایی را
میز می شوند
صندلی
تختخوابی تک نفر

و آوازهایی که این زمستان درشومینه می سوزد
صدای بی بال پرندگانی است
که به درخت های سوخته فکر می کنند!


#نرگس_دوست
🍀🍀
@asheghanehaye_fatima




می بوسم
می بوسمت

آنقدرمی بوسم گلویت را
که نفست از نای هیچ نی لبکی بلند نشود
این بغض
بلوطی ست کهن سال
که دهان های زیادی را می سوزاند
و لب هایی که در باد/ ترک ترک
چقدر ترک برداشتند زنانی که در من
بغض کرده اند

تنها درخت های سوخته می توانند
گنجشک هایی را که رفته اند
به آشیانه
باز گردانند
برگرد
و به من بگو
روی شانه هایت لانه ی چه کسی ست؟
باد
یا زنی که پرنده شد!
پرنده ام
بادهانی که برای بوسیدن می آید
با دهانی که
دانه دانه آوازهایش را از سینه ی درخت ها جمع می کند
می بینی
زنانی را
که زمستان در بال هایشان گیر کرده
اما آواز هایشان خواب است و خلسه!
آخرین بوسه
چون پرنده ی کوچکی در گلویم گیره است!


#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



در خودم
خودكشی كرده‌ام
اين شعر ادامه‌ی نهنگی‌ست
كه از چشم های تو
بیرون می‌آید
شاید هم درختی
در جزیره‌ای دور
كه روزهای آخر عمرش را
به تو فكر می‌كند...

خودكشی
مثل رفتار زن ها عجیب است
گاهی آن قدر جيغ می‌كشد
كه مرگ روی صورتت می‌افتد
و ساعت ها اشک می‌ریزی
برای مردی كه دوستش داری..

خودكشی می‌تواند
سيگار تو باشد
كه در یک بعدازظهر
آرامش دریا را به هم می‌ريزد
و زنی كنار ساحل
ادامه‌ی مرگ را
صدف های خالی جمع می کند...

#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima





دنیا
با چهره ی مورب
و دست های کج و کوله ی خود
به انگشتان تو
روی پوست نازک من احتیاج دارد

پوست مرا بکش
با نوازشی که در عضلاتت دگرگونم می کند
و ماهیچه هایت مرا هدایت
به عمق زن بود
زن بودن در شعر/زن بودن درتنم /
چقدر تنت به تنم می آید

نگاه کن
جهان در سینه زنی که دوستش داری به شکل اناری بزرگ شده !

انارها می ترکند /در هانت
انارها بزرگ می شوند
در پیراهن چهارخانه ات
در پیراهن چهار خانه ات/ زنی با تکه های اندامش
در باد گیر کرده!

زنان زیادی در باد گیر کرده اند
خیابان ها آنها را نمی شناسد
و در خانه گیر کرده اند

بگو خط های مورب کدام خیابان
مرا به تو می رسانند
اینجا
پشت همه ی چراغ ها/ قرمز که می شوند
به آخرین انار در پیراهن زنانی فکر می کنم
که شبیه من ترک برداشته اند
بیا و چهره ی جهان را در هم بریز
دست های تو /اگر برسد
به تنی که در پیراهنم گیر کرده
می بینی
دانه دانه بغض سرخ
نترکیده دارم!



#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima


از کارخانه های چوب بری
صدای اندوهگین پرندگانی می آید
که آوازه هایشان را
در سینه ی درختانی
جا گذاشته اند
که عاقبت شان بریدن است

بریده ام
همچون شاخه ی نازکی
از درختی تنومند
می خواهم
این بار تابوتی شوم
که فقط مرگ را جابجا می کند

ببین
چگونه درخت ها این همه تنهایی را
میز می شوند
صندلی
تختخوابی تک نفر

و آوازهایی که این زمستان در شومینه می سوزد
صدای بی بال پرندگانی است
که به درخت های سوخته فکر می کنند!




📖 #من_چهره_ی_گوناگون_زنان_هستم
#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



مردی به کشتن من آمد
که نه خنجر داشت
نه گلوله
نه تفنگ
فقط با زخم هایش آمده بود
با زخم هایی
که همچون خنجر
در پهلویم فرو رفته اند

نمی توانم خنجر را در بیاورم
و نه رو بگردانم
این زخم ها باید سربسته بمانند!
وگرنه
در من
گوزن غمگینی می میرد

و از پوست من
لباس های زیادی می سازند
لباس هایی که دیگر گرم ات نمی کنند
تنها زمستان های آمده
و نیا آمده را به یادت می آورند

می بینی
باران بند نمی آید
و از پالتوی گوزنی ات صدا می آید
ناله ی کوه می آید
غرش شیر می آید

آنقدر
که پلنگ های وحشی به غارها پناه می برند!
زخم های تو
در پوستم فرو می روند!

و تو خوب می دانی
من گوزن جوانی بودم
که می خواستم
شاخ به شاخ گوزن ها
بهار را
از دل کوه در بیاورم

اما شاخ های مرا شکستی
در پهلویم فرو رفتی!
و این زخم
تمام سال ها روی گرده ی من می ماند
و تو می بینی
گوزنی را
که لنگ لنگان
از قله های بلند بالا می رود!




#نرگس_دوست

از مجموعه
من چهره ی گوناگون زنان هستم
@asheghanehaye_fatima




معشوق
بالا بلند من
چشم های سیاه درشت تو
از سینه ی زنان
پرندگانی سپید ،بیرون می آورد
زنانی که نیمه شان
مرگ است نیمه ی دیگرشان
زیبایی
در آینه های زرنگار
تکه
تکه شکست
یقه های دلبری
رژلب های بنفش
تا صبح خواب را
در چشمانت به تاخیر می اندازد
و به تکه تکه شدن زیبایی زنان
فکر می کند
این همه دلبری را
فقط شاخه گل های سرخ می فهمند
در انگشتان ظریف
آخرین زنی
که گیس بریده به دیدارت می آید

اما تو
برای زنی که من باشم
و نیمه ی مرگم
یک شمع کوچک و غمگین بیاور
لبه های مزارم را ببوس
و گریه کن
هر چقدر توانستی

که مرگ عمیق ترین شکاف ها را می گذارد!
در آغوش مان
به شکلی فجیع و سرکش
با چشم هایش
از هم جدایمان می کند
می بینی چطور
دست های زخمتش را زیر سرم می گذارد
همچون بالشی نرم
و من
رویاهای
مردهای زیادی را فراموش می کنم،

به هر طرف که نگاه می کنی
نبودن مرا می بینی
نبودن این زن چه شکلی ست

وقتی زنی نباشد؛چه بر سر شعر می آید
و آغوش تو

در اتاق خواب
انگار یک طرف تخت خواب را
با خود برده

در آشپزخانه
شعله ای روشن نیست

قطره های شیر آب
بی تاب از دلتنگی
خودشان در سینک می ریزند

خیابان
پیاده روها
شریک دیوانگی هایت می شوند
سیگار می کشی
و تف می کنی به جویی که همه چیز را
با خود می برد

در پارک ها
انگار همه ی نیمکت ها
جای خالی زنی را نشانت می دهند!
این مرگ
آنقدرغمگینت می کند
که به گریه کردن پناه می بری!

آیا من به عمق فاجعه پی می برم
میدانم که دیگر نیستم
برای بوسیدن لب های گوشتالویت

این شعر غم انگیز را
برای چه کسی می خوانی
جز برای استخوان هایی که فراموش شان نمی کنی
و هر پنج شنبه
با یک شمع
به دیدارشان می آیی!!




#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



دستانت حاشیه اند
در پیراهن زنی
که تو را
دوست دارد و ندارد
وقتی با دکمه های پیراهنش
قرار تازه ای نیست
کلافه می شوی
با لب های این معشوقه ی کوچک
لاغر
سیگارت
قرار تازه ای بگذار
خاطره ی هر سیگاری را
از دهانت بر می داری
و دل
به پیراهن زنی می بندی
که دوستت دارم هایت را
کنار دکمه هایش
جا گذاشته!


#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



روزی مردي
در تو به دنيا مي آيد
که ديوانه ي من مي شود
و با بوسه هايت
زني زیبا در من مي ميرد
که سال ها معشوقه ات بود
قرن ها بعد
ما برای عاشق شدن
دوباره متولد مي شويم
و این بار هيچ چيز نمي تواند
از هم جدایمان كند
من ماهی کوچکی می شوم
تو رود خانه ي سربه راهي
و من براي دوست داشتنت
خودم را به آب می زنم !




#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima



از کارخانه های چوب بری ...
صدای اندوهگین پرندگانی می آید
که آوازه هایشان را...
در سینه ی درختانی
جا گذاشته اند
که عاقبت شان بریدن است
بریده ام !
همچون شاخه ی نازکی
از درختی تنومند
می خواهم ...
این بار تابوتی شوم
که فقط مرگ را جابجا می کند
ببین ...
چگونه درخت ها ...
این همه تنهایی را
میز می شوند ...
صندلی...
تختخوابی تک نفر
و آوازهایی که ...
این زمستان ...
در شومینه می سوزد
صدای بی بال پرندگانی است ...
که به درخت های سوخته فکر می کنند!



#نرگس_دوست
@asheghanehaye_fatima


می بوسم
می بوسمت

آنقدرمی بوسم گلویت را
که نفست از نای هیچ نی لبکی بلند نشود
این بغض
بلوطی ست کهن سال
که دهان های زیادی را می سوزاند
و لب هایی که در باد/
ترک ترک
چقدر ترک برداشتند
زنانی
که در من بغض کرده اند

تنها درخت های سوخته می توانند
گنجشک هایی را که رفته اند
به آشیانه
باز گردانند
برگرد
و به من بگو
روی شانه هایت لانه ی چه کسی ست؟
باد
یا زنی که پرنده شد!
پرنده ام
بادهانی که برای بوسیدن می آید
با دهانی که
دانه دانه آوازهایش را از سینه ی درخت ها جمع می کند
می بینی
زنانی را
که زمستان در بال هایشان گیر کرده
اما آواز هایشان خواب است و خلسه!
آخرین بوسه
چون پرنده ی کوچکی در گلویم گیره است!


#نرگس_دوست
Forwarded from پیوند نگار
‍ ‍‍ همه ی زنان
دنبال یک پناهگاهند
آغوش مردی که دوستش دارند
یا خانه ی مردی
که دوستش ندارند

و پیراهن دلتنگی شان را
آویزان
زیر آفتابی
که پیراهن تو را هم خشک می کند

آغوش هر زن زیبایی
امن ترین جای دنیاست
برای مردانی
که تازه از جنگ برگشته اند
و تنهایی شان را
با ته مانده های سیگار زنی زیبا
دور می ریزند

اما همه ی زنان هنگام تنهایی شان
به چیزهای ساده و معمولی
پناه می برند
به آینه ی کوچک شان
شانه ی چوبی شان
و هر روز
موهایشان را شانه می کشند
به یاد مردی که دوستش دارند
تنهایی هر زن زیبایی
اندوه یک شعر را بیشتر می کند
وقتی به کلمه ها پناه می برند

اما بیشتر وقت ها
به اتاق کوچکی که نامش آشپزخانه است
پناه می برند
و به غذای روی اجاق فکر می کنند
که نسوزد
دلتنگی هایشان هم
از شیر آب قطره قطره می چکد
روی ظرف هایی
که به آب پناه آورده اند
با دست های ظریف کوچک شان
همه جای این خانه ی دلتنگ را
تمیز می کنند
به یاد مردی که سیگار به دست می آید

اما چه کسی می فهمد
زخم هایی را
که روی دست این زن مانده است
لبخند که می زند
با نمک ترین زن دنیاست
زنی که باید همیشه زن باشد
گوشه ای بنشیند
و غصه هایش را
همچون پیراهنی
با وصله های حسرت رفو کند
آنگاه بلند شود
با همان پیراهن دلبری کند

مثل ماهی
که باید همیشه ماهی باشد
اما خانه ی ماهی هابزرگ است
آنقدر که نه در آن گم می شوند
نه حوصله شان سر می رود
ماهی ها
شب و روز
به آب پناه می برند
آب اما
مردهای زیادی را غرق می کند
مردهای خسته
همیشه در ته فنجان شان
غرق می شوند
در چشم های یک زن غرق تر
و با زیبایی یک زن تنهاتر

ولی همه ی زنان
به اشک هایشان پناه می برند
و در اتاق خواب کوچک شان
گم می شوند
در آغوش مردی که دوستش دارند
شاید هم دوستش ندارند



#نرگس_دوست

@asheghanehaye_fatima