@asheghanehaye_fatima
من از فردا میترسم
از کم سو شدن چشمهایم !
روبه رویم بنشین
آنقدر
که اگر خواستم سالها بعد
به کوهها بیندیشم
شانه های تو از خاطرم عبور کنند
خواستم به جنگلها فکر کنم
دستها و انگشت های تو باشند.
روبه رویم بنشین
و در گوشم بخوان
دوستم داری
به جای صدای تمام باران های نباریده
به جای صدای جیک جیک گنجشکها
به جای صدای هوهوی باد
بگو دوستم داری
تا خون به شکل تازه ای به قلبم برسد
من به گوش هایم مشکوکم
به چشمهایم
میترسم تکه های تنم
مرا با خیال تو
تنها بگذارند.
#صدیقه_مرادزاده
من از فردا میترسم
از کم سو شدن چشمهایم !
روبه رویم بنشین
آنقدر
که اگر خواستم سالها بعد
به کوهها بیندیشم
شانه های تو از خاطرم عبور کنند
خواستم به جنگلها فکر کنم
دستها و انگشت های تو باشند.
روبه رویم بنشین
و در گوشم بخوان
دوستم داری
به جای صدای تمام باران های نباریده
به جای صدای جیک جیک گنجشکها
به جای صدای هوهوی باد
بگو دوستم داری
تا خون به شکل تازه ای به قلبم برسد
من به گوش هایم مشکوکم
به چشمهایم
میترسم تکه های تنم
مرا با خیال تو
تنها بگذارند.
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
بی تابم
شبیه زنی که کودکش را به خاک سپرده
وگهواره خالی اش را تاب می دهد
بی قرارم
شبیه زنی
که کودکش سقط شده
و دست می کشد
بر خالی تنش
بی قرارم
شبیه پیرزنی
که آلزایمر گرفته
و فراموش می کند
چای را
تنها برای یک نفر بریزد
بی قرارم
شبیه تمام زنان غمگین دنیا
وفراری
از دنیایی که باشد و
تو کنارم نباشی.
#صدیقه_مرادزاده
بی تابم
شبیه زنی که کودکش را به خاک سپرده
وگهواره خالی اش را تاب می دهد
بی قرارم
شبیه زنی
که کودکش سقط شده
و دست می کشد
بر خالی تنش
بی قرارم
شبیه پیرزنی
که آلزایمر گرفته
و فراموش می کند
چای را
تنها برای یک نفر بریزد
بی قرارم
شبیه تمام زنان غمگین دنیا
وفراری
از دنیایی که باشد و
تو کنارم نباشی.
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
می خواهم بخوابم
نه خوابی که با طلوع خورشید
پایان پذیرد
آنقدر که وقتی بر می خیزم
به جای این ساختمان
ایستگاهی باشد
که فرزندان تو از آن عبور می کنند
وبه جای این درخت تیر برقی
که تصویر تورا به تمام جهان
مخابره کند
می خواهم بخوابم
شاید خستگی سالها چرخیدن
از میان گرفتگی پاهایم
بیرون بریزد
شاید بتوانم در انزوای آغوشم
جز تو به کس دیگری فکر کنم
#صدیقه_مرادزاده
می خواهم بخوابم
نه خوابی که با طلوع خورشید
پایان پذیرد
آنقدر که وقتی بر می خیزم
به جای این ساختمان
ایستگاهی باشد
که فرزندان تو از آن عبور می کنند
وبه جای این درخت تیر برقی
که تصویر تورا به تمام جهان
مخابره کند
می خواهم بخوابم
شاید خستگی سالها چرخیدن
از میان گرفتگی پاهایم
بیرون بریزد
شاید بتوانم در انزوای آغوشم
جز تو به کس دیگری فکر کنم
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
برتن من
فصل ها جریان دارند
می گویی دوستم داری
بهار
از شانه هایم
بالا رفته
تا برای روزهای برفی ات
آشیانه بسازد
پاییز اما صدای پاهای توست
که دور می شود
دور
پاییز باد است که می وزد
تا خاطرات را بردارد
پاییز
صدای پای موریانه هاست
براستخوان های من
خش خش
پنجره را باز کن
بگذار باد بیاید
گوشه ای از خیالت
لای موهایم گیر کرده است.
#صدیقه_مرادزاده
برتن من
فصل ها جریان دارند
می گویی دوستم داری
بهار
از شانه هایم
بالا رفته
تا برای روزهای برفی ات
آشیانه بسازد
پاییز اما صدای پاهای توست
که دور می شود
دور
پاییز باد است که می وزد
تا خاطرات را بردارد
پاییز
صدای پای موریانه هاست
براستخوان های من
خش خش
پنجره را باز کن
بگذار باد بیاید
گوشه ای از خیالت
لای موهایم گیر کرده است.
#صدیقه_مرادزاده
در را به هم می کوبد
پرده را کنار می کشد
کتابها را ورق می زند
خانه را به هم می ریزد و
می گریزد
*
باد
چقدر شبیه توست .
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
پرده را کنار می کشد
کتابها را ورق می زند
خانه را به هم می ریزد و
می گریزد
*
باد
چقدر شبیه توست .
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
می ترسم از شعرهای ناب
وقتی از دهانی دیگر گفته شود
آنگاه شیرین زبانی ام را
در کدام حرف منطقی بگنجانم
و دوست داشتنت را
با کدام دهان
تعریف کنم
می ترسم
و خمیازه یعنی
بی تو
حوصله ی دنیا سر می رود
از شعرهای تازه می ترسم
از شاعران بعد از خودم
که تو را طوری دیگر به فکر ببرند
از #دستهای_تازه می ترسم
می ترسم
و این هراس
از من عاشقی دیوانه ساخته
و اين درد
از تو آرامشی عمیق
که با هیچ گریه ای
به هم نمی ریزد
#صدیقه_مرادزاده
می ترسم از شعرهای ناب
وقتی از دهانی دیگر گفته شود
آنگاه شیرین زبانی ام را
در کدام حرف منطقی بگنجانم
و دوست داشتنت را
با کدام دهان
تعریف کنم
می ترسم
و خمیازه یعنی
بی تو
حوصله ی دنیا سر می رود
از شعرهای تازه می ترسم
از شاعران بعد از خودم
که تو را طوری دیگر به فکر ببرند
از #دستهای_تازه می ترسم
می ترسم
و این هراس
از من عاشقی دیوانه ساخته
و اين درد
از تو آرامشی عمیق
که با هیچ گریه ای
به هم نمی ریزد
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
هفت سال عمری نیست!
چشم بر هم بگذاری
کودکت به مدرسه می رود
هفت ساعت وقت زیادی نیست
چشم باز کنی
باید به اداره ات بروی
هفت دقیقه اما
زمان زیادی ست
که منتظر مانده باشی
قطارها به ایستگاه رسیده باشند
کشتی ها لنگر بیندازند
و هواپیما مسافرانش را پیاده کرده باشد
تو اما
هفت دقیقه
تمام عمرت را پرسه بزنی
#صدیقه_مرادزاده
هفت سال عمری نیست!
چشم بر هم بگذاری
کودکت به مدرسه می رود
هفت ساعت وقت زیادی نیست
چشم باز کنی
باید به اداره ات بروی
هفت دقیقه اما
زمان زیادی ست
که منتظر مانده باشی
قطارها به ایستگاه رسیده باشند
کشتی ها لنگر بیندازند
و هواپیما مسافرانش را پیاده کرده باشد
تو اما
هفت دقیقه
تمام عمرت را پرسه بزنی
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
من از فردا میترسم
از کم سو شدن چشمهایم !
روبه رویم بنشین
آنقدر
که اگر خواستم سالها بعد
به کوهها بیندیشم
شانه های تو از خاطرم عبور کنند
خواستم به جنگلها فکر کنم
دستها و انگشت های تو باشند.
روبه رویم بنشین
و در گوشم بخوان
دوستم داری
به جای صدای تمام باران های نباریده
به جای صدای جیک جیک گنجشکها
به جای صدای هوهوی باد
بگو دوستم داری
تا خون به شکل تازه ای به قلبم برسد
من به گوش هایم مشکوکم
به چشمهایم
میترسم تکه های تنم
مرا با خیال تو
تنها بگذارند.
🍁 #صدیقه_مرادزاده
من از فردا میترسم
از کم سو شدن چشمهایم !
روبه رویم بنشین
آنقدر
که اگر خواستم سالها بعد
به کوهها بیندیشم
شانه های تو از خاطرم عبور کنند
خواستم به جنگلها فکر کنم
دستها و انگشت های تو باشند.
روبه رویم بنشین
و در گوشم بخوان
دوستم داری
به جای صدای تمام باران های نباریده
به جای صدای جیک جیک گنجشکها
به جای صدای هوهوی باد
بگو دوستم داری
تا خون به شکل تازه ای به قلبم برسد
من به گوش هایم مشکوکم
به چشمهایم
میترسم تکه های تنم
مرا با خیال تو
تنها بگذارند.
🍁 #صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
میترسم از شعرهای ناب
وقتی از دهانی دیگر گفته شود
آنگاه شیرینزبانیام را
در کدام حرف منطقی بگنجانم
و دوست داشتنت را
با کدام دهان
تعریف کنم؟!
میترسم
و خمیازه یعنی
بی تو
حوصلة دنیا سر میرود.
از شعرهای تازه میترسم
از شاعران بعد از خودم
که تو را طوری دیگر به فکر ببرند.
از دستهای تازه میترسم
میترسم
و این هراس
از من عاشقی دیوانه ساخته
و اين درد
از تو آرامشی عمیق
که با هیچ گریهای
به هم نمیریزد.
#صدیقه_مرادزاده
میترسم از شعرهای ناب
وقتی از دهانی دیگر گفته شود
آنگاه شیرینزبانیام را
در کدام حرف منطقی بگنجانم
و دوست داشتنت را
با کدام دهان
تعریف کنم؟!
میترسم
و خمیازه یعنی
بی تو
حوصلة دنیا سر میرود.
از شعرهای تازه میترسم
از شاعران بعد از خودم
که تو را طوری دیگر به فکر ببرند.
از دستهای تازه میترسم
میترسم
و این هراس
از من عاشقی دیوانه ساخته
و اين درد
از تو آرامشی عمیق
که با هیچ گریهای
به هم نمیریزد.
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
می ترسم از شعرهای ناب
وقتی از دهانی دیگر گفته شود
آنگاه شیرین زبانی ام را
در کدام حرف منطقی بگنجانم
و دوست داشتنت را
با کدام دهان
تعریف کنم
می ترسم
و خمیازه یعنی
بی تو
حوصله ی دنیا سر می رود
از شعرهای تازه می ترسم
از شاعران بعد از خودم
که تو را طوری دیگر به فکر ببرند
از دستهای تازه می ترسم
می ترسم
و این هراس
از من عاشقی دیوانه ساخته
و اين درد
از تو آرامشی عمیق
که با هیچ گریه ای
به هم نمی ریزد
#صدیقه_مرادزاده
می ترسم از شعرهای ناب
وقتی از دهانی دیگر گفته شود
آنگاه شیرین زبانی ام را
در کدام حرف منطقی بگنجانم
و دوست داشتنت را
با کدام دهان
تعریف کنم
می ترسم
و خمیازه یعنی
بی تو
حوصله ی دنیا سر می رود
از شعرهای تازه می ترسم
از شاعران بعد از خودم
که تو را طوری دیگر به فکر ببرند
از دستهای تازه می ترسم
می ترسم
و این هراس
از من عاشقی دیوانه ساخته
و اين درد
از تو آرامشی عمیق
که با هیچ گریه ای
به هم نمی ریزد
#صدیقه_مرادزاده
@Asheghanehaye_fatima
.
لحظه های نبودنت را پنهان می کنم
در تقویمی
که خوشی به خودش ندیده
اما
با تارموهای سفید چه کارکنم
با بغضی که هست
لبخندی که نیست
پنهان می کنم
تلخی نبودنت را
ومی دانم این ماه
پشت هیچ ابری نمی ماند
ماهی که دارد از سیاهی موهایم
بیرون می زند
و هیچ رنگ مویی نمی تواند
مهارش کند
#صدیقه_مرادزاده
.
لحظه های نبودنت را پنهان می کنم
در تقویمی
که خوشی به خودش ندیده
اما
با تارموهای سفید چه کارکنم
با بغضی که هست
لبخندی که نیست
پنهان می کنم
تلخی نبودنت را
ومی دانم این ماه
پشت هیچ ابری نمی ماند
ماهی که دارد از سیاهی موهایم
بیرون می زند
و هیچ رنگ مویی نمی تواند
مهارش کند
#صدیقه_مرادزاده
@Asheghanehaye_fatima
ما از عشق گذشتیم
به همان سرعت
که از جاده ها
گذشته باشیم
و عشق
از عمر ما گذشت
با همان سرعت!
حالا با لبخندی بر دندان
می توانیم از جمجمه هامان
عکس بگيريم
تا فراموش مان نشود
روزی همدیگر را دوست داشته ایم
#صدیقه_مرادزاده
ما از عشق گذشتیم
به همان سرعت
که از جاده ها
گذشته باشیم
و عشق
از عمر ما گذشت
با همان سرعت!
حالا با لبخندی بر دندان
می توانیم از جمجمه هامان
عکس بگيريم
تا فراموش مان نشود
روزی همدیگر را دوست داشته ایم
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
لب هایم را پررنگ تر می کنم...
تو دیگر
مرا نمی شنوی ...
چشم هایم را درشت تر می کشم
تو دیگر
مرا نمی بینی...
و هرقدر ...
روی ناخن هایم
ستاره و ماه نقاشی کنم
دستانم نه تو را...
به آسمان می برند
و نه زمین گیرت می کنند
این را فهمیده ام
از کفش های جدیدت ...
که این روزها...
شباهت عجیبی به رفتن دارند
و دستهایت وقت خداحافظی...
برف پاک کنی می شوند
تا خاطره ها را
دانه دانه پاک کنند ...
#صدیقه_مرادزاده
لب هایم را پررنگ تر می کنم...
تو دیگر
مرا نمی شنوی ...
چشم هایم را درشت تر می کشم
تو دیگر
مرا نمی بینی...
و هرقدر ...
روی ناخن هایم
ستاره و ماه نقاشی کنم
دستانم نه تو را...
به آسمان می برند
و نه زمین گیرت می کنند
این را فهمیده ام
از کفش های جدیدت ...
که این روزها...
شباهت عجیبی به رفتن دارند
و دستهایت وقت خداحافظی...
برف پاک کنی می شوند
تا خاطره ها را
دانه دانه پاک کنند ...
#صدیقه_مرادزاده
Forwarded from پیوند نگار
⚜
لب هایم را پررنگ تر می کنم...
تو دیگر
مرا نمی شنوی ...
چشم هایم را درشت تر می کشم
تو دیگر
مرا نمی بینی...
و هرقدر ...
روی ناخن هایم
ستاره و ماه نقاشی کنم
دستانم نه تو را...
به آسمان می برند
و نه زمین گیرت می کنند
این را فهمیده ام
از کفش های جدیدت ...
که این روزها...
شباهت عجیبی به رفتن دارند
و دستهایت وقت خداحافظی...
برف پاک کنی می شوند
تا خاطره ها را
دانه دانه پاک کنند ...
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
لب هایم را پررنگ تر می کنم...
تو دیگر
مرا نمی شنوی ...
چشم هایم را درشت تر می کشم
تو دیگر
مرا نمی بینی...
و هرقدر ...
روی ناخن هایم
ستاره و ماه نقاشی کنم
دستانم نه تو را...
به آسمان می برند
و نه زمین گیرت می کنند
این را فهمیده ام
از کفش های جدیدت ...
که این روزها...
شباهت عجیبی به رفتن دارند
و دستهایت وقت خداحافظی...
برف پاک کنی می شوند
تا خاطره ها را
دانه دانه پاک کنند ...
#صدیقه_مرادزاده
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام
یعنی روزی می رسد
که تورا به جا نیاورم
از کنارم رد شوی و
بوی عطرت را نشناسم
و صدای گامهایت را
فراموش کرده باشم
دکتر هاغلط کرده اند
تو غده ای هستی
که در خاطرات من ریشه دوانده ای
وهرروز بزرگتر می شوی
وقتی
صفحه ی مانیتور
پرمی شود از تصویر تو
که برای دکترها شکلک در می آورند
بگذار هرقدر دوست دارند
عکس بگیرند و
مدرک جمع کنند
این غده
هیچ چیز که نباشد
سردرد مهربانی ست
که تو را
به خاطرات فراموش شده ام
پیوند می زند
🍃 #صدیقه_مرادزاده
دکترها می گویند آلزایمر گرفته ام
یعنی روزی می رسد
که تورا به جا نیاورم
از کنارم رد شوی و
بوی عطرت را نشناسم
و صدای گامهایت را
فراموش کرده باشم
دکتر هاغلط کرده اند
تو غده ای هستی
که در خاطرات من ریشه دوانده ای
وهرروز بزرگتر می شوی
وقتی
صفحه ی مانیتور
پرمی شود از تصویر تو
که برای دکترها شکلک در می آورند
بگذار هرقدر دوست دارند
عکس بگیرند و
مدرک جمع کنند
این غده
هیچ چیز که نباشد
سردرد مهربانی ست
که تو را
به خاطرات فراموش شده ام
پیوند می زند
🍃 #صدیقه_مرادزاده