عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



.
زبانِ تو را می فهمم
مثل گلوله ای
که زبانِ تفنگ را می فهمد
.
مثل رودخانه ای
که زبانِ ماهی را می فهمد
زبانِ سنگ را
.
مثل پرچمی
که زبانِ باد را می فهمد...
فرقی نمی کند این باد
از کدام سرزمین می وزد،
من پرچمم
برای تو میرقصم.
.
زبان تو را می فهمم
مثل مادری
که زبانِ نوزادش را می فهمد
.
مثل درختی
که زبانِ سایه را می فهمد
زبانِ پرنده را...
.
فرقی نمی کند به کدام زبان،
تو یک شعرِ عاشقانه ای
من
ترجمه ات می کنم ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
تو یک شعر عاشقانه ای
من
ترجمه ات میکنم ...

#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنج

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



.
دوست داشتنِ تو
کشف یک قاره است، بی نقشه
سفر به آمازون است، بی اسلحه
رفتن به سیبری ست، بی پوست خرس.
دوست داشتن تو
عبور از رود نیل است بی قایق
نبرد در جنگ نُرماندی ست، بی سنگر
بودن در خط استواست، بی آب، بی غذا.
.
دوست داشتن تو
باز کردن شیر گاز است، به هنگام خواب
پریدن از پنجره ی طبقه ی پنجم یک خانه.
دوست داشتن تو
دوئل است، بی آنکه بدانی رقیبت زودتر برگشته.
.
دوست داشتن تو
تیغ است
گذشتن از میدان مین.
دوست داشتن تو
قوطیِ کبریت
بطری بنزین
یک بسته ی بزرگ قرص.
.
دوست داشتن تو
خطرناک است
کُشنده است
جان فرساست.
.
بگذار جور دیگری برایت بگویم؛
دوست داشتن تو
عبور یک اتوبوس از دره است، بی چراغ
بالا رفتن از صخره است، بی طناب.
دوست داشتن تو
گذشتن از مرز کشوری بیگانه است
بی آنکه حواسم به سرجوخه ها باشد
به برجک های دیدبانی
به تفنگ هایی که درست
پشت جمجمه ام را نشانه رفته اند
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم
نه برای بوسیدن ات
نه برای عطرِ پیراهن ات
نه برای تنهایی ام
نه ...

آغوشِ تو وطنِ من است
می خواهم در وطنم بمیرم ...

#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

.
موهایت
ادامه ی یک رودخانه است
و دستانت
ادامه ی یک درخت...
.
شانه هایت
کوه پایه است وُ
چشمانت
ادامه ی خورشید.
.
قلبت
انارِ ترک خورده ی کوردستان وُ
نامت
ادامه ی یک گیاه است
که در زمستان می روید
.
گریه ات
ادامه ی دریاست
و خشکی های بعد از آن.
خنده ات
ادامه ی شعرِ پل الوار است
وقتی
که تو را به جای تمامِ زنانی که ادامه نداده ام
ادامه می دهم.
.
نگاه که می کنی
نگاهت ادامه ی یک پنجره است
و چشم که می بندی
چهره ات
ادامه ی دیوار چین.
.
حرف که می زنی
صدایت
ادامه ی آواز پرندگان است
وقتی که شب خاموششان کرده است
و لب که میبندی
سکوتت ادامه ی کویر ...
.
تو ادامه ی همه چیز هستی
و سطر آخرِ هر شعر عاشقانه
در تو به پایان می رسد...
.
با ادامه ی این شعر راه برو
با ادامه ی این شعر نگاه کن
با ادامه ی این شعر حرف بزن
عاشق شو
ببوس

با ادامه ی این شعر زندگی کن
تو
ادامه ی من هستی

#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
@asheghanehaye_fatima



اگر تو بخواهی
با آخرین دسته ی پرندگان استوایی
به مهاجرت می روم و باز نمیگردم
.
اگر تو بخواهی
با تنها بازمانده های ببرهای دندان شمشیری
در چاه های قیر می افتم
.
اگر تو بخواهی
چشم به راه شهاب سنگ میشوم
تا با سایر دایناسورها برای همیشه ناپدید شوم
.
اگر تو بخواهی
با حلزون های پیش از تاریخ
بر سنگ های سخت فسیل می شوم
.
اگر تو بخواهی
با نادرترین گونه ی بوفالوها
خودم را از دره پایین می اندازم
.
اگر تو بخواهی
با آخرین نسل خرس های قطبی
در تَرَکِ یخ های غول آسا گیر می کنم
.
اگر تو بخواهی
تنها اگر تو بخواهی
با آخرین گله ی ماموت ها منقرض میشوم
تا هر وقت به یادم افتادی
یخ های سیبری را بشکافی
و گوشت بیست هزارساله ی تنم را
به دندان بکشی
باز گردی به غار
آتشی روشن کنی
و با زغال و خون بر دیواره ی غار
برای فرزندانت
داستان آخرین شکارت را ترسیم کنی
.
که دوستت داشت...
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima



(پیدایم خواهی کرد)
.
پیدایم خواهی کرد
هر جور که شده، پیدایم خواهی کرد
بی آنکه از کسی نشانی ام را بپرسی
بی آنکه شماره ام را داشته باشد
می آیی و پیدایم خواهی کرد
.
جای دوری نخواهم رفت
پیدایم خواهی کرد
حتی اگر اتاقِ کوچکی در یکی از شهرهای مرزی کرایه کرده باشم،
می آیی و پشت پنجره
صدایم خواهی زد
.
پیدایم خواهی کرد
حتی اگر یقه ی پالتویم را بالا بزنم
حتی اگر لبه ی کلاهم را روی صورتم بکشم
هنگام که از خیابانی در ورشو رد می شوم
.
پیدایم خواهی کرد
پشتِ یکی از ستون های معبد بودا
پیدایم خواهی کرد
کنارِ یکی از درختان سکویا
.
پیدایم خواهی کرد
در یکی از تاکسی های فرسوده ی کوبا
در داروخانه ای در دل فلوریدا
.
پیدایم خواهی
در صف یکی از نانوایی ها
بر روی یکی از صندلی های سینما
کنار آبخوری های ترمینال غرب
در میان تماشاچیان مسابقه ی شنا
.
می آیی و
پیدایم خواهی کرد
می آیی و دقیقا کنارم می نشینی
در یک تعمیرگاه در کرکوک
روی نیمکتی در پارک لاله ی تهران
پشتِ ویترینِ یک کتابفروشی در مسکو
روی عرشه ی یک کشتی در آب های بندر بارسلون
.
بی آنکه از کسی بپرسی
می آیی و پیدایم خواهی کرد
در کمپ شماره ی سه یکی از کوه های نپال
در یکی از روستاهای کردستان
در کلیسایی در شهر نُتردام
در کافه ای در پراگ
کنار ساحلی در مراکش
پشت پنجره ی مسافرخانه ای در کلکته
پیدایم خواهی کرد
.
دقیقا می آیی و صندلی کنارم می نشینی
در پروازِ هفت صبحِ شیراز_بندرعباس
.
دقیقا می آیی و در مطب دندان پزشکی
پیدایم خواهی کرد در هفتم خرداد
رأس ساعت چهار و نیم عصر
.
دقیقا می آیی و ماشینت را
کنار ماشینم پارک می کنی
در طبقه ی دوم پارکینگ طبقاتی همدان
.
دقیقا می آیی و با من اعزام می شوی
به پادگان سومِ جیرفت
.
دقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
وسط یک نزاعِ خونین .
دقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
آن سوی خیابان در حال قدم زدن از کنار ساختمانی در حال ساخت
.
دقیقا می آیی و زنگ سی چهارمِ
بلوک هجدهمِ خیابانِ یازدهمِ ساری را میزنی
و من در را برایت باز می کنم
و من کفش هایت را جفت میکنم
و من پالتویت را از تنت میگیرم
و من برایت چای می ریزم
و من برایت تلویزیون را روشن می کنم
و من برایت روزنامه می آورم
و من روبرویت می نشینم
و من دستانت را در دستانم میگیرم
و من زل می زنم به چشم هایت
و من آهسته می گویم:
.
خوش آمدی مرگ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
@asheghanehaye_fatima



(به چه درد می خورد این شعر؟)


به چه درد می خورد این شعر
اگر گلوله ای را از شلیک شدن باز ندارد؟
به چه درد می خورد این شعر
اگر پرندگان را به این درخت بازنگرداند
اگر بند نیاورد خون را از پای این سرباز
اگر پاک نکند اشک را از گونه های آن مادر
اگر نان را قسمت نکند میان کودکان
اگر ابرها را کنار نزند
و خورشید را نیاورد میانِ میزِ صبحانه
تا مثل زرده ی تخم مرغی نیم پز
سهیم شوند همگان در آن

به چه درد می خورد این شعر
اگر شب را به پایان نرساند
اگر فانوس ها را روشن نکند
اگر باد را آرام نکند
اگر دلِ طوفانیِ دریا را به دست نیاورد برای اطمینان ماهیگیران
اگر آب را بازنگرداند به این رودخانه
اگر با نوکِ کفشش پاک نکن این خطوطِ مرزی را
اگر دور نیندازد این سیم های خاردار را

بگو این شعر به چه درد می خورد
اگر
اگر
اگر جنگ تمام شود و لبخندی بر لبانِ معشوقه ات نیاورد

به چه درد میخورد این شعرها
وقتی مثل سکه هایی در جیبم خش خش میکنند
که سال هاست دیگر رواج ندارند؟


#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم
موهایت
ادامه ی یک رودخانه است
و دستانت
ادامه ی یک درخت...

#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


.
موهایت
ادامه ی یک رودخانه است
و دستانت
ادامه ی یک درخت...
.
شانه هایت
کوه پایه است وُ
چشمانت
ادامه ی خورشید.
.
قلبت
انارِ ترک خورده ی کوردستان وُ
نامت
ادامه ی یک گیاه است
که در زمستان می روید
.
گریه ات
ادامه ی دریاست
و خشکی های بعد از آن.
خنده ات
ادامه ی شعرِ پل الوار است
وقتی
که تو را به جای تمامِ زنانی که ادامه نداده ام
ادامه می دهم.
.
نگاه که می کنی
نگاهت ادامه ی یک پنجره است
و چشم که می بندی
چهره ات
ادامه ی دیوار چین.
.
حرف که می زنی
صدایت
ادامه ی آواز پرندگان است
وقتی که شب خاموششان کرده است
و لب که میبندی
سکوتت ادامه ی کویر ...
.
تو ادامه ی همه چیز هستی
و سطر آخرِ هر شعر عاشقانه
در تو به پایان می رسد...
.
با ادامه ی این شعر راه برو
با ادامه ی این شعر نگاه کن
با ادامه ی این شعر حرف بزن
عاشق شو
ببوس
بخند
.
با ادامه ی این شعر زندگی کن
تو
ادامه ی من هستی
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
@asheghanehaye_fatima
.
(پیدایم خواهی کرد)
.
پیدایم خواهی کرد
هر جور که شده، پیدایم خواهی کرد
بی آنکه از کسی نشانی ام را بپرسی
بی آنکه شماره ام را داشته باشد
می آیی و پیدایم خواهی کرد
.
جای دوری نخواهم رفت
پیدایم خواهی کرد
حتی اگر اتاقِ کوچکی در یکی از شهرهای مرزی کرایه کرده باشم،
می آیی و پشت پنجره
صدایم خواهی زد
.
پیدایم خواهی کرد
حتی اگر یقه ی پالتویم را بالا بزنم
حتی اگر لبه ی کلاهم را روی صورتم بکشم
هنگام که از خیابانی در ورشو رد می شوم
.
پیدایم خواهی کرد
پشتِ یکی از ستون های معبد بودا
پیدایم خواهی کرد
کنارِ یکی از درختان سکویا
.
پیدایم خواهی کرد
در یکی از تاکسی های فرسوده ی کوبا
در داروخانه ای در دل فلوریدا
.
پیدایم خواهی
در صف یکی از نانوایی ها
بر روی یکی از صندلی های سینما
کنار آبخوری های ترمینال غرب
در میان تماشاچیان مسابقه ی شنا
.
می آیی و
پیدایم خواهی کرد
می آیی و دقیقا کنارم می نشینی
در یک تعمیرگاه در کرکوک
روی نیمکتی در پارک لاله ی تهران
پشتِ ویترینِ یک کتابفروشی در مسکو
روی عرشه ی یک کشتی در آب های بندر بارسلون
.
بی آنکه از کسی بپرسی
می آیی و پیدایم خواهی کرد
در کمپ شماره ی سه یکی از کوه های نپال
درروستاهای کردستان
در کلیسایی در شهر نُتردام
در کافه ای در پراگ
کنار ساحلی در مراکش
پشت پنجره ی مسافرخانه ای در کلکته
پیدایم خواهی کرد
.
دقیقا می آیی و صندلی کنارم می نشینی
در پروازِ هفت صبحِ شیراز_بندرعباس
.
دقیقا می آیی و در مطب دندان پزشکی
پیدایم خواهی کرد در هفتم خرداد
رأس ساعت چهار و نیم عصر
.
دقیقا می آیی و ماشینت را
کنار ماشینم پارک می کنی
در طبقه ی دوم پارکینگ طبقاتی همدان
.
دقیقا می آیی و با من اعزام می شوی
به پادگان سومِ جیرفت
.
دقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
وسط یک نزاعِ خونین .
دقیقا می آیی و پیدایم خواهی کرد
آن سوی خیابان در حال قدم زدن از کنار ساختمانی در حال ساخت
.
دقیقا می آیی و زنگ سی چهارمِ
بلوک هجدهمِ خیابانِ یازدهمِ ساری را میزنی
و من در را برایت باز می کنم
و من کفش هایت را جفت میکنم
و من پالتویت را از تنت میگیرم
و من برایت چای می ریزم
و من برایت تلویزیون را روشن می کنم
و من برایت روزنامه می آورم
و من روبرویت می نشینم
و من دستانت را در دستانم میگیرم
و من زل می زنم به چشم هایت
و من آهسته می گویم:
.
خوش آمدی مرگ...
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد
نشر فصل پنجم
@asheghanehaye_fatima
.
دوست دارم
و هنوز خاطره ی موهایت
از لای انگشتانم رد می شود.

دوستت دارم
و به یاد می آورم که روزی
آهسته کنار گوش ات گفته بودم
در انبوه سیاهِ موهایت
چند تار سفید دیده ام

دوستت دارم
و هنوز با انگشتانم
به جای موهایت، هوا را شانه می کنم

دوستت دارم
همچون پیانیستی که پشت دیوارهای بلند زندان
کلیدهای سیاه و سفید پیانوش را
به یاد می آورد
و آهسته
آهسته
آهسته
با انگشتانش در هوا
سمفونی شماره ی نُه بتهوون را می نوازد
.
.
#بابک_زمانی
#مجموعه_شعر_اعداد