@asheghanehaye_fatima
🎀
آن گاه که درباره تو مي نويسم
با پريشاني،دلنگران دواتم هستم
و باران گرمي که درونش فرو مي بارد
و مي بينم که مرکب به دريا بدل مي شود
و انگشتانم ، به رنگين کمان
و غم هايم ، به گنجشکان
و قلم ، به شاخه زيتون
و کاغذم ، به فضا
و جسم ، به ابر
خويشتن را در غيابت از حضورت آزاد مي کنم
و بيهوده با تبرم بر سايه هاي تو بر ديوار عمرم حمله مي کنم
زيرا غياب تو ، خود حضور است
چه بسا که براي اعتياد من به تو
درماني نباشد به جز جرعه هاي بزرگي از ديدار تو
در شريان من
#غاده_السمان
ترجمه : #دکتر_عبدالحسین_فرزاد
🎀
آن گاه که درباره تو مي نويسم
با پريشاني،دلنگران دواتم هستم
و باران گرمي که درونش فرو مي بارد
و مي بينم که مرکب به دريا بدل مي شود
و انگشتانم ، به رنگين کمان
و غم هايم ، به گنجشکان
و قلم ، به شاخه زيتون
و کاغذم ، به فضا
و جسم ، به ابر
خويشتن را در غيابت از حضورت آزاد مي کنم
و بيهوده با تبرم بر سايه هاي تو بر ديوار عمرم حمله مي کنم
زيرا غياب تو ، خود حضور است
چه بسا که براي اعتياد من به تو
درماني نباشد به جز جرعه هاي بزرگي از ديدار تو
در شريان من
#غاده_السمان
ترجمه : #دکتر_عبدالحسین_فرزاد
@Asheghanehaye_fatima
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه🇸🇾
ترجمه:
#دکتر_عبدالحسین_فرزاد
کتاب :
#ابدیت_لحظه_ی_عشق
نشر :
#چشمه
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم!
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند، تا نترسد!
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه🇸🇾
ترجمه:
#دکتر_عبدالحسین_فرزاد
کتاب :
#ابدیت_لحظه_ی_عشق
نشر :
#چشمه
@asheghanehaye_fatima
آنگاه که خورشید پنهان می شود،
روز حقیقی من آغاز می گردد...
در آن لحظه که خورشید با تمامی نورش،
در دریا فرو می رود،
من بیدار می شوم،
با سایه ها
با اشباح و شاعران
و با زبان های رنج آورِ آمیخته با اسرار...
تنها عشق تو مرا از روزمره گی شبانه،
با شب زنده داری، بیرون می کشد،
آن گاه که تن در نور مهتاب می شویم
و بر جاروی جادوگران به پروازِ اساطیری می روم...
از آن روز که تو را شناختم،
و در نور سیمین و درخشان حضورت،
خویشتن شستشو دادم،
دریافتم که شب زنده داری شاعرانه ی جغدها،
تن شستن در نور مهتاب است،
و همسفری با جادوگران بر جاروهای پرنده،
به سوی اسرار...
زیباترین نکته در بهار این است،
که عشق هرگز تحقق نمی یابد،
و شکوفه ها هرگز به میوه بدل نمی شوند...
پس آیا به راستی،
وعده ی آینده،
شیرین تر از نومیدی تحقق یافته نیست؟
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه🇸🇾
کتاب :
#رقص_با_جغد
ترجمه :
#دکتر_عبدالحسین_فرزاد
t
آنگاه که خورشید پنهان می شود،
روز حقیقی من آغاز می گردد...
در آن لحظه که خورشید با تمامی نورش،
در دریا فرو می رود،
من بیدار می شوم،
با سایه ها
با اشباح و شاعران
و با زبان های رنج آورِ آمیخته با اسرار...
تنها عشق تو مرا از روزمره گی شبانه،
با شب زنده داری، بیرون می کشد،
آن گاه که تن در نور مهتاب می شویم
و بر جاروی جادوگران به پروازِ اساطیری می روم...
از آن روز که تو را شناختم،
و در نور سیمین و درخشان حضورت،
خویشتن شستشو دادم،
دریافتم که شب زنده داری شاعرانه ی جغدها،
تن شستن در نور مهتاب است،
و همسفری با جادوگران بر جاروهای پرنده،
به سوی اسرار...
زیباترین نکته در بهار این است،
که عشق هرگز تحقق نمی یابد،
و شکوفه ها هرگز به میوه بدل نمی شوند...
پس آیا به راستی،
وعده ی آینده،
شیرین تر از نومیدی تحقق یافته نیست؟
#غاده_السمان
#شاعر_سوریه🇸🇾
کتاب :
#رقص_با_جغد
ترجمه :
#دکتر_عبدالحسین_فرزاد
t
@asheghanehaye_fatima
به راستی،
آیا آنچه در شریانهای تو جریان دارد
خون است
یا عسل؟
آن گاه که با شهوت نوشتن برای تو
مشتعل می شوم
مرکب در میان دوات میجوشد
چون دیگی بر اجاق.
و قلم در دستم
به مشعلی بدّل میگردد
سپیدهدم مرا آواز می دهد: نارسیس!
نزدیک میآیم
و چهرهام را میبینم
در آب زلال دریاچه
و خوب خیره میشوم
چهره تو را میبینم
#غاده_السّمّان
ترجمه #دکتر_عبدالحسین_فرزاد
به راستی،
آیا آنچه در شریانهای تو جریان دارد
خون است
یا عسل؟
آن گاه که با شهوت نوشتن برای تو
مشتعل می شوم
مرکب در میان دوات میجوشد
چون دیگی بر اجاق.
و قلم در دستم
به مشعلی بدّل میگردد
سپیدهدم مرا آواز می دهد: نارسیس!
نزدیک میآیم
و چهرهام را میبینم
در آب زلال دریاچه
و خوب خیره میشوم
چهره تو را میبینم
#غاده_السّمّان
ترجمه #دکتر_عبدالحسین_فرزاد