@asheghanehaye_fatima


بد عادتم ...
به دانه های نگاهت

وگرنه ،
این پرنده

هزار روز پیش
رفته بود ...


#نوشین_جمشیدی

@asheghanehaye_fatima



دل نداشتی
پشت در بمانم ،
هیچ ...
کلید زیر گلدان ها بود

امروز نه تو بودی
نه گلدان ... نه کلید هایت
فهمیدم ، این نیامدن
از آن نیامدن ها نیست




#نوشین_جمشیدی

صبح ساز می زند
زیر پنجره ام
آوازش،
صدای توست
وقتی می‌گویی
دوستت دارم، صدها بار...


#نوشین_جمشیدی


@asheghanehaye_fatima

@asheghanehaye_fatima




این روزها
چه تار می‌افتد
عکس مان
نور نیست...؟
فاصله زیاد است... ؟

یا که ما
تیـــره هستیم
با هم ...!

#نوشین_جمشیدی

@asheghanehaye_fatima



می نویسم
"عشق"

شکل "تو"
می شود ، شعرم


#نوشین_جمشیدی




...🚶...

از دور باید
دوست بدارم ات
مثل نسیم
مثل خدا

از نزدیک طوفانی
ویران می کنی
فقط
مرا !!



#نوشین_جمشیدی

@asheghanehaye_fatima

تو را ساده
دوست دارم
آسان
و بی هیاهو
ترا اندازه
انگشتانی که هنوز
کودکانه
وقت شمردن
کم می آورم دوست دارم

#نوشین_جمشیدی

@asheghanehaye_fatima

@asheghanehaye_fatima


تو یک
" ندانستن"
خاص بودی
میان انبوه پاسخ ها

روی لب ، یادم
می آمدی
مثل بوسه

می رفتی از خاطرم
با همه ..‌.
" نخواستن ها"


#نوشین_جمشیدی

@asheghanehaye_fatima



نیمی از عشق را
نداشتیم به هم !
نیم دیگر را هم
با دست پوشاندیم .

از هراس ِ شکستن ها
همیشه شکسته اند ... شاخه ها !




#نوشین_جمشیدی

صبح ساز می زند
زیر پنجره ام
آوازش،
صدای توست
وقتی می‌گویی
#دوستت_دارم، صدها بار...


#نوشین_جمشیدی

⚜

انتقام ِ
لحظه های خوب ِ "بودن" را
زندگی ،
با "نبودن" می گیرد!

دیدی زیبا ،
نبوسیدی ... وُ
شب ... تمام شد ؟



#نوشین_جمشیدی


@asheghanehaye_fatima

این روزها
چه تار می‌افتد
عکس مان
نور نیست...؟
فاصله زیاد است... ؟

یا که ما
تیـــره هستیم
با هم ...!

#نوشین_جمشیدی

@asheghanehaye_fatima

@asheghanehaye_fatima



حرف‌ها بسیارند
و سکوت بسیارتر
چشم‌ها ...
تنها چشم‌ها سیر نمی‌شوند از گفتن
و باز گفتن‌های خاموش ...!



#نوشین_جمشیدی

تو را ساده دوست دارم
آسان‌ و بی هیاهو ..
تو را اندازه
انگشتانی که هنوز
کودکانه وقتِ شمردن
کم می آورم دوست دارم ... ♥️

#نوشین_جمشیدی
#شما_فرستادید
#هادی_میرهادی

@asheghanehaye_fatima

@asheghanehaye_fatima


هر شب ،
چند اتفاق عجیب می افتد !
اما خواب نمی گذارد
هیچکدام را ببینم
به چشم هایم برمی گردم
به دروغ می فشارم شان به هم
شاید پلک می زنم
شاید چشمک
چه تفاوت دارد

خوابی که برای دیدن نباشد
باید فقط حرف اش را زد
آنهم با دهانی که صدای ریختن چای می دهد
وقت ِ خندیدن

باز چیزی از
بلندی خوابم می افتد
بیدار می شوم ،
می بینم
منم که تا صبح تکرار شده ام !

و این همان اتفاق عجیب است
که هر شب چند بار می افتد ،
و یاد ِ کسی نمی ماند




#نوشین_جمشیدی