@asheghanehaye_fatima
من همان عاشق دیرینم
و عصرهای دیدار همانگونه دلپذیر و خاکسترین
اگر هوای دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن
که در گذرگه متروک
تمشکهای وحشی گسترانیدهاند
از بانگ سگها آشفته مشو
دیریست که بوی تو را میجویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده میدهند .
#فرخ_تمیمی
من همان عاشق دیرینم
و عصرهای دیدار همانگونه دلپذیر و خاکسترین
اگر هوای دوباره آمدنت هست
دامن بلند بپوش و سندل به پای کن
که در گذرگه متروک
تمشکهای وحشی گسترانیدهاند
از بانگ سگها آشفته مشو
دیریست که بوی تو را میجویند
این وفاداران
حضور دوست را بر من مژده میدهند .
#فرخ_تمیمی
@asheghanehaye_fatima
من دستهای بدرقه را دیدم:
بیمارگونه بود
وقتی که دست من
انگشتهای سرد و بلندش را
که از تبار آن نیِ نالان نشانه داشت
غم جاودانه داشت
در پنجه میفشرد
پشتِ قلم شکست
و درد
چون قطرهٔ سیاه مرکب
بر قلبهای کاغذی ما دو تن چکید!
من دستهای بدرقه را دیدم؛
بیمار گونه بود
نا آشنا به عشق و سخاوت
دست زمانه بود
تاریخِ قلب کاغذی ما را
با نی نوشتهاند
و بندبند نی
از
مثنوی نالهٔ ما شکوه میکند!
خطهای دست تو
این جادههای در هم و پر پیچ
در چشمم آشناست
باور کن ای رفیق
خطهای دست تو
از خط دستهای خودم آشناترست...
آه...!
دانستم
ای رفیق
ما را هزار سال ازین پیش توامان
در گور کردهاند
وین دوستی
مردگی قرنهای قرن!
ما دست های بدرقه را دیدیم :
بیمار گونه بود
دست زمانه بود
دست هزاره بود...
#فرخ_تمیمی
من دستهای بدرقه را دیدم:
بیمارگونه بود
وقتی که دست من
انگشتهای سرد و بلندش را
که از تبار آن نیِ نالان نشانه داشت
غم جاودانه داشت
در پنجه میفشرد
پشتِ قلم شکست
و درد
چون قطرهٔ سیاه مرکب
بر قلبهای کاغذی ما دو تن چکید!
من دستهای بدرقه را دیدم؛
بیمار گونه بود
نا آشنا به عشق و سخاوت
دست زمانه بود
تاریخِ قلب کاغذی ما را
با نی نوشتهاند
و بندبند نی
از
مثنوی نالهٔ ما شکوه میکند!
خطهای دست تو
این جادههای در هم و پر پیچ
در چشمم آشناست
باور کن ای رفیق
خطهای دست تو
از خط دستهای خودم آشناترست...
آه...!
دانستم
ای رفیق
ما را هزار سال ازین پیش توامان
در گور کردهاند
وین دوستی
مردگی قرنهای قرن!
ما دست های بدرقه را دیدیم :
بیمار گونه بود
دست زمانه بود
دست هزاره بود...
#فرخ_تمیمی