@asheghanehaye_fatima.
اوایل دوست داشتن ات شدید تر بود.
رفتارهایت هم عجیب تر .
مثلا
گاهی بی مقدمه می آمدی و حالم رامی پرسیدی !
یا برای بیشتر حرف زدن با من ،
هزار مساله ی فیثاغورث را ردیف می کردی و
شروع می کردی به تحلیل های منطقی .
اوایل دلتنگ می شدی .
خیلی دلتنگ .
برای صدا زدنم .
برای شنیدن صدایم .
برای شعر خواندنم .
برای چشم هایم .
نفس هایم ...
اوایل ،
بیشتر بودی .
بیشتر از آفتاب ،
وقتی می خواهد غروب کند و دلش نمی آید .
بیشتر از ستاره ،
وقتی باید جایش را به روشنایی روز دهد و دلش نمی آید .
اوایل مهربان تر بودی .
چشم هایت .
دست هایت .
آغوشت .
اوایل مرا بیشتر می بوسیدی .
حتی از پشت پنجره .
از روی عکس هایم .
حتی اسمم را روی کاغذ می نوشتی و می بوسیدی .
اوایل دوست داشتی برایت شعر بگویم ،
شعر بخوانم .
بیشتر پیشت بمانم .
اوایل
آسمان آبی بود .
عاشقی قشنگ .
دریا آرام .
دیدارها نزدیک .
فاصله ها کوتاه .
دست ها مهربان ...
دست ها .
راستی یادت هست .
آن گرمای جادویی دستهایمان را .
دست ها ... اوایل
اسمم که از دهانت خارج می شد ،
گل می داد لبخندت ،
اوایل هوای حوصله ات آفتابی بود.
عطر پیراهنت
فراوان تر .
اوایل
من آهوی گریز پا بودم .
و تو
شکارچی قهار .
راستی ؟
یادم رفته !
من کی در حصار تو افتادم ؟
اوایل....
#شبنم_نادری
اوایل دوست داشتن ات شدید تر بود.
رفتارهایت هم عجیب تر .
مثلا
گاهی بی مقدمه می آمدی و حالم رامی پرسیدی !
یا برای بیشتر حرف زدن با من ،
هزار مساله ی فیثاغورث را ردیف می کردی و
شروع می کردی به تحلیل های منطقی .
اوایل دلتنگ می شدی .
خیلی دلتنگ .
برای صدا زدنم .
برای شنیدن صدایم .
برای شعر خواندنم .
برای چشم هایم .
نفس هایم ...
اوایل ،
بیشتر بودی .
بیشتر از آفتاب ،
وقتی می خواهد غروب کند و دلش نمی آید .
بیشتر از ستاره ،
وقتی باید جایش را به روشنایی روز دهد و دلش نمی آید .
اوایل مهربان تر بودی .
چشم هایت .
دست هایت .
آغوشت .
اوایل مرا بیشتر می بوسیدی .
حتی از پشت پنجره .
از روی عکس هایم .
حتی اسمم را روی کاغذ می نوشتی و می بوسیدی .
اوایل دوست داشتی برایت شعر بگویم ،
شعر بخوانم .
بیشتر پیشت بمانم .
اوایل
آسمان آبی بود .
عاشقی قشنگ .
دریا آرام .
دیدارها نزدیک .
فاصله ها کوتاه .
دست ها مهربان ...
دست ها .
راستی یادت هست .
آن گرمای جادویی دستهایمان را .
دست ها ... اوایل
اسمم که از دهانت خارج می شد ،
گل می داد لبخندت ،
اوایل هوای حوصله ات آفتابی بود.
عطر پیراهنت
فراوان تر .
اوایل
من آهوی گریز پا بودم .
و تو
شکارچی قهار .
راستی ؟
یادم رفته !
من کی در حصار تو افتادم ؟
اوایل....
#شبنم_نادری
@asheghanehaye_fatima
🍃
زنها نمیگویند "دوستت ندارم"
اما
وقتی کسی کوچ کند از دلشان ،
بافتنی میبافند
در عوض بافتن گیسوهایشان.
اگر کسی کوچ کند ،
ناخنهایشان را کوتاه میکنند،
موهایشان را قیچی.
شروع میکنند به
بستن دکمههای پیراهن ِ یقهسپید آویزان روی چوبلباسی.
شروع میکنند به ،
محکم کردن شال و روسریشان.
به جای آنکه موهایشان را روزی چند بار شانه کنند،
شانهشان را میشکنند.
به جای آنکه روزی چند ساعت روبروی آینه بایستند
مینشینند و انار دانه میکنند.
میروند و
ظرف میشویند.
خانهتکانی میکنند ،
حتی اگر عید نباشد.
به جای آنکه عطر بخرند،
کتاب شعر میخرند.
زنها
نمیگویند "دوستت ندارم"
اما وقتی "دوستت ندارند"
دیگر هیچ نخی
نمیتواند این دکمهی افتاده را ،
بدوزد به پیراهنِ خاطراتشان.
بعد میبینی ،
سالهاست گذشته است
و هنوز غبارِ نشسته روی قابِ عکس دونفرهتان
پاک نشده است.
#شبنم_نادری
#باران
از کتاب؛
#دوست_داشتن_با_طعم_شکوفه_های_گیلاس
🍃
زنها نمیگویند "دوستت ندارم"
اما
وقتی کسی کوچ کند از دلشان ،
بافتنی میبافند
در عوض بافتن گیسوهایشان.
اگر کسی کوچ کند ،
ناخنهایشان را کوتاه میکنند،
موهایشان را قیچی.
شروع میکنند به
بستن دکمههای پیراهن ِ یقهسپید آویزان روی چوبلباسی.
شروع میکنند به ،
محکم کردن شال و روسریشان.
به جای آنکه موهایشان را روزی چند بار شانه کنند،
شانهشان را میشکنند.
به جای آنکه روزی چند ساعت روبروی آینه بایستند
مینشینند و انار دانه میکنند.
میروند و
ظرف میشویند.
خانهتکانی میکنند ،
حتی اگر عید نباشد.
به جای آنکه عطر بخرند،
کتاب شعر میخرند.
زنها
نمیگویند "دوستت ندارم"
اما وقتی "دوستت ندارند"
دیگر هیچ نخی
نمیتواند این دکمهی افتاده را ،
بدوزد به پیراهنِ خاطراتشان.
بعد میبینی ،
سالهاست گذشته است
و هنوز غبارِ نشسته روی قابِ عکس دونفرهتان
پاک نشده است.
#شبنم_نادری
#باران
از کتاب؛
#دوست_داشتن_با_طعم_شکوفه_های_گیلاس