عاشقانه های فاطیما
781 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima

شب از آنجایی شروع می‌شود
که موهایت را باد
دانه دانه پریشان می‌کند
و ناگهان
دستم را سرنوشت از گریبانت
رها می‌کند

بدون تو
همان درخت ایستاده در دشتم
که باد
آخرین برگش را تکانده است

آرام
آرام
به خواب عمیقی فرو می‌روم
که سال‌ها پیش زنی زنده گی‌ام را
به دریا ریخت
و ماهیان در خونم شناور شدند

هنوز می‌توانم عاشقت باشم
با همان لبخند ساده ات
با همان چشم‌های که هنوز هم
در ابرها نقاشی می‌کنم

پرنده‌یی که از شانه کوه پریده است
به شاخه ی کوچکی می‌نشیند
ابری که از آسمان می گذرد
آب ها را تبخیر می‌کند
گلی که از زمین می‌روید
قلب دختری را می لرزاند
من اما
به همین ساده‌گی به تو فکر می‌کنم

مرا ببخش که غمگینم
و برف
آسمان را به زمین می‌آورد
تا تنهایی ام را سپید کند

همه چیز از تو شروع می‌شود
زخمی که روی سینه‌ام می‌گذارم
دستی که از کشتن‌ات بر می‌دارم
چشم‌های که به پنجره‌ها می‌دوزم
و سال‌ها بعد
تنهایی‌ام آنقدر قد می‌کشد
که سینه آسمان را می‌شکافد

زخمی که از تو به یادگار مانده است
می‌تواند
قلب کبوتری را در هوا زخمی کند

از این ها که بگذریم
آنقدر دوستت دارم که
نمی‌دانم کجای جهان ایستاده ام
و زمین هنوز هم
دور خودش می‌چرخد

#حبیب_نکیسا
#شاعر_افغانستان🇦🇫
@asheghanehaye_fatima



از مسیر دلم که گذشتی
تمام ریشه‌هایم در زمین
خشکیدند
و قدم‌هایت را شمردم که از قدیم
در مسیر نور
اقیانوس‌ها را به خواب عمیق دعوت می‌کردند

می‌خواستم لبخندت را
به دریا بریزم
تا تمام ماهیان به زیبایی زمین ایمان بیاورند
می‌خواستم از پله‌های چشمانت بگذرم
تا آسمان
تمام ستاره‌گانش را در دامنت حبس کند
تا کوه سینه آسمان را بشگافد
و مترسک
تنها پریدن گنجشک‌ها را بخاطر بسپارد

شب از موهایت آویزان بود
گندم‌زار از بوی تنت سبز شد
و باد
وزیدن را از چادرت آموخت
من که سر راهت سبز می‌شدم
جنگل آتش می‌گرفت

باد
بادبادک کودکی‌ام را
به سمت تو می‌چرخاند
کبوتران
در بام خانه‌تان برف می‌شدند
بچه ها در برف می‌نوشتند
آب ، نان ، انار
مادر بزرگ به قصه اش ادامه میداد:
زنان عاشق
زود می‌میرند

تو سبز پوشیدی
آسمان آبی شد
بیابان غبار را در سینه‌اش پنهان کرد
ابرها به کوه دل بستند
خورشید پشت تپه‌ها پنهان شد
و من فهمیدم
زنده گی جای قشنگی است
که زیر پیراهنت جا گذاشته ام

سال‌ها بعد
تو بزرگ شدی
برایم سیب سرخ تعارف کردی
دردهایت را دستمال دوختی
اشک‌هایت را در باران پنهان کردی
و من هنوز
همان کودکی بودم
که باد
بادبادک‌ کودکی‌اش را
به سمت تو می‌چرخاند

#حبیب_نکیسا
#زنان_عاشق_زود_می_میرند.
@asheghanehaye_fatima



شب از آنجایی شروع می‌شود
که موهایت را باد
دانه دانه پریشان می‌کند
و ناگهان
دستم را سرنوشت از گریبانت
رها می‌کند

بدون تو
همان درخت ایستاده در دشتم
که باد
آخرین برگش را تکانده است

آرام
آرام
به خواب عمیقی فرو می‌روم
که سال‌ها پیش زنی زندگی‌ام را
به دریا ریخت
و ماهیان در خونم شناور شدند

هنوز می‌توانم عاشقت باشم
با همان لبخند ساده‌ات
با همان چشم‌های که هنوز هم
در ابرها نقاشی می‌کنم

پرنده‌یی که از شانه کوه پریده است
به شاخه ی کوچکی می‌نشیند
ابری که از آسمان می‌گذرد
آب ها را تبخیر می‌کند
گلی که از زمین می‌روید
قلب دختری را می لرزاند
من اما
به همین سادگی به تو فکر می‌کنم

مرا ببخش که غمگینم
و برف
آسمان را به زمین می‌آورد
تا تنهایی‌ام را سپید کند

همه چیز از تو شروع می‌شود
زخمی که روی سینه‌ام می‌گذارم
دستی که از کشتن‌ات بر می‌دارم
چشم‌های که به پنجره‌ها می‌دوزم
و سال‌ها بعد
تنهایی‌ام آنقدر قد می‌کشد
که سینه آسمان را می‌شکافد

زخمی که از تو به یادگار مانده است
می‌تواند
قلب کبوتری را در هوا زخمی کند

از این‌ها که بگذریم
آنقدر دوستت دارم که
نمی‌دانم کجای جهان ایستاده‌ام
و زمین هنوز هم
دور خودش می‌چرخد.


#حبیب_نکیسا
شاعر افغانستانی