@Asheghanehaye_fatima
.
.
تو مرگ و عشق را هنوز نميشناسي
و سايه ات برابرت ايستاده است
که نيمي ازدرونت را ازدنيا، دريغ ميکند.
ميان مرگ وعشق حايلي نيست
صدا که بر مي آيد ازيکي
طنين مي اندازد در ديگري
کسي مي آيد پاي دار
و برگ #سبزي برپايه اش ميخ ميکند
.
.
چگونه دست هاي روشنت را دراز خواهي کرد
که تکه اي از #آفتاب را روي،چشم هايم بگذاري
واز چراغ قرمز بگذريم.
.
.
#محمد_مختاري
در "سحابي خاکستري"
ص70
.
.
تو مرگ و عشق را هنوز نميشناسي
و سايه ات برابرت ايستاده است
که نيمي ازدرونت را ازدنيا، دريغ ميکند.
ميان مرگ وعشق حايلي نيست
صدا که بر مي آيد ازيکي
طنين مي اندازد در ديگري
کسي مي آيد پاي دار
و برگ #سبزي برپايه اش ميخ ميکند
.
.
چگونه دست هاي روشنت را دراز خواهي کرد
که تکه اي از #آفتاب را روي،چشم هايم بگذاري
واز چراغ قرمز بگذريم.
.
.
#محمد_مختاري
در "سحابي خاکستري"
ص70
@asheghanehaye_fatima
#اسفند ،
خواهشي تازه ست
در پيچش بخاري کز چوبي نمناک برخاسته ست.
آشفته پلک خسته ي سردابه ي قديمي
و #آفتاب
بر پايه هاي کهنه قدم هايي مطمئن برميدارد.
اسفندماه 1366
#محمد_مختاري
در "سحابي خاکستري"
#اسفند ،
خواهشي تازه ست
در پيچش بخاري کز چوبي نمناک برخاسته ست.
آشفته پلک خسته ي سردابه ي قديمي
و #آفتاب
بر پايه هاي کهنه قدم هايي مطمئن برميدارد.
اسفندماه 1366
#محمد_مختاري
در "سحابي خاکستري"
@asheghanehaye_fatima
پروانه اي ست آنجا که بال گشوده ست
در وزن مردمک هاي آرام
سايه به سايه درطلب آفتاب
تا لب اين بام.
بوي سلام ،گل به گل آيين خواهش و گرايش
شکل دوام درحجمي ناپايدار
انگار برگ در گذر ِنور به خود مي آيد.
.
.
صوت و سکوت درآغوش هم
آيينه اي برابر آيينه اي
عکسي درون عکسي
واژه اي درون واژه اي
درک حضور در نفس شبنمي که ميلرزد
زيرنگاه نور.
آسايش است اين و ثمردادن گياه است
آزادي زمين است
تکثير آن که ميشنود
در گلوي آن که ميگويد.
از شعربلند #گلدان_آبي
در سحابي خاکستري
#محمد_مختاري
پروانه اي ست آنجا که بال گشوده ست
در وزن مردمک هاي آرام
سايه به سايه درطلب آفتاب
تا لب اين بام.
بوي سلام ،گل به گل آيين خواهش و گرايش
شکل دوام درحجمي ناپايدار
انگار برگ در گذر ِنور به خود مي آيد.
.
.
صوت و سکوت درآغوش هم
آيينه اي برابر آيينه اي
عکسي درون عکسي
واژه اي درون واژه اي
درک حضور در نفس شبنمي که ميلرزد
زيرنگاه نور.
آسايش است اين و ثمردادن گياه است
آزادي زمين است
تکثير آن که ميشنود
در گلوي آن که ميگويد.
از شعربلند #گلدان_آبي
در سحابي خاکستري
#محمد_مختاري
@asheghanehaye_fatima
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
@asheghanehaye_fatima
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
@asheghanehaye_fatima
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
@asheghanehaye_fatima
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
_
.
.
عشق از من است و من
ازخواب هاي ماه که براقيانوس رها گشته ام.
هرجا که رفتم آمد و هرجا که رفت رفتم.
هرگز رها نگشت و رهايم نکرد.
و ذره هاي سرخ برانحناي رويا مي دمند
تا خاطر زمين را تسکيني يابند.
با چشم باز رويايي ديده ام
باچشم باز در آب غوطه خورده ام.
و آب لايه لايه برافروخته ست
در پرده هاي شسته ي چشم.
زهدان هنوز تازه پذيرا شده ست
کز تاب تاب رويا روشن مي گردد.
اين نطفه آدمي را
در گردشي معاينه مي بيند.
آرام پرده هاي افق را پس مي زند
تا پرده هاي ديگر را بگشايد.
.
.
کسي براي تماشا نيامده ست
و آنکه آمده ست سکه ي عشق را در جويي گم کرده ست.
#محمد_مختاري
مهر65
_