عاشقانه های فاطیما
807 subscribers
21.2K photos
6.48K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




درسینه اش آتش فشانی شعله ور دارد

رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد


من می روم از این حوالی دورتر باشم

بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد!


آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد

حالا که می آید به سوی من، تبر دارد!


با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم

گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد


یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد

این رود تشنه درسرش شور خزر دارد


دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است

دلتنگم و این درد ازحالم خبر دارد،


مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی ست

اما برایش آب مثل سم ضرر دارد

#رویا_باقری
@asheghanehaye_fatima




زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دست‌های من نگیری دست‌هایت را

دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را
من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را

از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد
بادی که می‌دزدد برای من صدایت را

روی زمین بودی و من در ماه دنبالت
باید ببخشی شاعر سر به هوایت را

تسخیر تو سخت است آنقدری که انگار
در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را

زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دست‌های من نگیری دست‌هایت را

هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت
انگار می‌بینند در من رد پایت را

بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی
گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را

وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من
باید بنوشی با خیال تخت چایت را !

#رویا_باقری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزی که رفتی زیر چترش،
با خودم گفتم

تا عمر دارم ظلم باران را نمی بخشم!

#رویا_باقری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




آن‌قدر مرا با غم دوریت نیازار
با پای دلم راه بیا قدری و بگذار _

این قصه سرانجام خوشی داشته باشد
شاید که به آخر برسد این غم بسیار

این فاصله تاب از من دیوانه گرفته
در حیرتم از این همه دل‌سنگی دیوار

هر روز منم بی‌تو و من بی‌تو ولاغیر
تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...

من زنده به چشمان مسیحای تو هستم
من را به فراموشی این خاطره نسپار

کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد
با خلق نکرده ست؛ نه چنگیز، نه تاتار !

ای شعر، چه می‌فهمی از این حال خرابم ؟
دست از سر این شاعر کم‌حوصله بردار

حق است اگر مرگ من و عالم و آدم ،
بگذار که یک‌بار بمیریم؛ نه صدبار !

تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم ؛
یک دایره آن‌قدر بزرگ است که پرگار

اوج غم این قصه در این شعر همین‌جاست
من بی‌تو پریشان و تو انگار نه انگار ...

#رویا_باقری
@asheghanehaye_fatima




یک گوشه با من می نشیند سرد و ساکت
تنهایی ام کاری به این و آن ندارد..


#رویا_باقری
@asheghanehaye_fatima




از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست
اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست !
 
آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
 
یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
 
دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
 
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست

حالا چه خواهد شد پس از این؟هرچه باشد!
این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست

#رویا_باقری
#کافه_آرامش
@asheghanehaye_fatima



از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست
اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست !
 
آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
 
یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
 
دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
 
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست

حالا چه خواهد شد پس از این؟ هرچه باشد!
این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست

#رویا_باقری
@asheghanehaye_fatima


بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد

بگذارکه ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاه خداوند نباشد

یک بارتو درقصه ی پرپیچ و خم ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد

آشوب،همان حس غریبی ست که دارم!
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد

درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست،
در تک تک رگهای تو هرچند نباشد

وقتی که قرار است کنار تو نباشم
بگذار زمان روی زمین بند نباشد...



📖 #یک_بعدازظهر_ناخوانده
#رویا_باقری
@asheghanehaye_fatima



مى رسد روزي كه درد زخم ، كمتر مى شود
غلظت سمى كه در خون است
كم كم مى رود

مدعي را رنج دادن
رسم عاشق پروري ست
تا كه زخمى مي رسد از راه، مرهم مى رود...


#رویا_باقری
@asheghanehaye_fatima



مثـل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت

انگار از عاشق شدن ترسید ، برگشت

خوشبخـتی ام ایـن بـار می آمد بمانـد

یکدفعه از هم زندگی پاشید ، برگشت

مـانند گـنجشـکی کـه از آدم بتـرسـد

تـا از کنـارم دانه ای را چید ، برگشت

آن روز عزرائیـل مـی آمـد سـراغـم

دست تو را برگردنم تا دید برگشت !

اوهم فریب قاب عکسی کهنه را خورد

با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت

بعد از تو شادی بازهم آمد به خانه

اما نبودی، از همین رنجید ، برگشت

مثل فقیر خسته و درمانـده ای که

از لطف صاحب خانه ناامید برگشت

بعد از تو دیگر دشمنانم شاد بودند

اما غم من تازه از تبعید برگشت

بعد از تو هردفعه دلم هرجا که پر زد

مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت...!


#رویا_باقری