@asheghanehaye_fatima
حالم که بهتر شد، تصمیم گرفتم بروم، بروم خودم را گم بکنم، مثل سگ خوره گرفته ای که میداند باید بمیرد، مثل پرندگانی که هنگام مرگشان پنهان میشوند - صبح زود بلند شدم، لباسم را پوشیدم دو تا کلوچه که سر رف بود برداشتم و بطوریکه کسی ملتفت نشود از خانه فرار کردم. از نکبتی که مرا گرفته بود گریختم - بدون مقصود معینی از میان کوچه ها بی تکلیف، از میان رجاله هائی که همه آنها قیافه طماع داشتند و دنبال پول و شهوت میدویدند گذشتم - من احتیاجی به دیدن آنها نداشتم چون یکی از آنها نماینده باقی دیگرشان بود - همه آنها یک دهن بودند که یکمشت روده بدنباله آن آویخته شده و منتهی به آلت تناسلشان میشد.
#بوف_کور
#صادق_هدايت
حالم که بهتر شد، تصمیم گرفتم بروم، بروم خودم را گم بکنم، مثل سگ خوره گرفته ای که میداند باید بمیرد، مثل پرندگانی که هنگام مرگشان پنهان میشوند - صبح زود بلند شدم، لباسم را پوشیدم دو تا کلوچه که سر رف بود برداشتم و بطوریکه کسی ملتفت نشود از خانه فرار کردم. از نکبتی که مرا گرفته بود گریختم - بدون مقصود معینی از میان کوچه ها بی تکلیف، از میان رجاله هائی که همه آنها قیافه طماع داشتند و دنبال پول و شهوت میدویدند گذشتم - من احتیاجی به دیدن آنها نداشتم چون یکی از آنها نماینده باقی دیگرشان بود - همه آنها یک دهن بودند که یکمشت روده بدنباله آن آویخته شده و منتهی به آلت تناسلشان میشد.
#بوف_کور
#صادق_هدايت
او را نه تنها دوست داشتم بلکه همه ذرات تنم او را میخواست، مخصوصاً «میانِ تنم» چون نمیخواهم احساسات حقیقی را زیر لفاف لغات موهوم عشق و علاقه و اللهیات پنهان بکنم.
#بوف_کور
#صادق_هدايت
.
#بوف_کور
#صادق_هدايت
.
@asheghanehaye_fatima
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_ی_نمناک
اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه میدیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تفوی دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی میزده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت میکند ز آن عشق دیرینه
وز او پنهان به خاطر میسپارد گفتهاش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان میتاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک میدانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب میخوانم
که او هر نقش میبسته ست، یا هر جلوه میدیده ست
نمیدیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_نمناک
شعری که اخوان برای #صادق_هدايت سرود.
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_ی_نمناک
اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبار آلود کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست
هنوز از خویش پرسم گاه
آه
چه میدیده ست آن غمناک روی جادهٔ نمناک؟
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او
چنان چون پاره یا پیرار؟
سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟
اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر
به تلخی باخته دار و ندار زندگی را در قناری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش
هزاران قطره خون بر خاک روی جادهٔ نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده ی سودازده کافکا؟
همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟
درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصبانی اعصار
ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟
تفوی دیگری بر عهد و هنجار عرب، یا باز
تفی دیگر به ریش عرش و بر این این ایام؟
چه نقشی میزده ست آن خوب
به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جادهٔ نمناک؟
دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه
مگر، آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت میکند ز آن عشق دیرینه
وز او پنهان به خاطر میسپارد گفتهاش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان میتاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جادهٔ نمناک؟
هزاران سایه جنبد باغ را، چون باد برخیزد
گهی چونان گهی چونین
که میداند چه میدیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست
و طرف دامن از این خاک برچیده ست
ولی من نیک میدانم
چو نقش روز روشن بر جبین غیب میخوانم
که او هر نقش میبسته ست، یا هر جلوه میدیده ست
نمیدیده ست چون خود پاک روی جادهٔ نمناک
#مهدی_اخوان_ثالث
#روی_جاده_نمناک
شعری که اخوان برای #صادق_هدايت سرود.
@asheghanehaye_fatima
دیگر نمیتوانم دنبال این سایه های بیهوده بروم ، با زندگانی گلاویز بشوم ، کُشتی بگیرم - شماهائی که گمان میکنید در حقیقت زندگی میکنید ، کدام دلیل و منطق محکمی در دست دارید ؟
من دیگر نمیخواهم نه ببخشم و نه بخشیده بشوم ، نه به چپ بروم و نه به راست - میخواهم چشمهایم را به آینده ببندم و گذشته را فراموش بکنم ..
| زنده بگور |
| #صادق_هدايت |
دیگر نمیتوانم دنبال این سایه های بیهوده بروم ، با زندگانی گلاویز بشوم ، کُشتی بگیرم - شماهائی که گمان میکنید در حقیقت زندگی میکنید ، کدام دلیل و منطق محکمی در دست دارید ؟
من دیگر نمیخواهم نه ببخشم و نه بخشیده بشوم ، نه به چپ بروم و نه به راست - میخواهم چشمهایم را به آینده ببندم و گذشته را فراموش بکنم ..
| زنده بگور |
| #صادق_هدايت |