@asheghanehaye_fatima
لازم نبود حرف دلت را
در یک دروغ مصلحت آمیز
با شیوه های ناب بگویی
در چشم تو حقیقت تلخیست
که باید از طریق زبانت
با ترس و اضطراب بگویی
...
با (دوستت ندارم)ات اما
شاید شکست قلب زلالم
شاید رخم چروک شود چون
تحقیق ها بیانگر این اند
مولکول ها به گریه می افتند
حرف بدی به آب بگویی
...
سوزن نزن تورم من را
زحمت نکش عزیز دلم تا
اشکی به گونه هام ببینی
کافیست روبرو بنشینی
و حرف منفجر شدنش را
آرام با حباب بگویی
...
تو زنده ای که رنج ببینم
من بوف کور مرده ی خود را
با بغض بسته ام به گلویم
با صادق هدایت قلبم
تا واپسین دقایق عمرش
باید که از عذاب بگویی
...
این رود رو به راه خودش بود
این کوه تکیه گاه خودش بود
سرگرم اشتباه خودش بود
لازم نبود بابت رفتن
هر بار بی مقدمه با من
از پوچی سراب بگویی
...
آیا چگونه می شود آخر
با (یک نفر که هر شب و هر روز_
مجبور بود دوست بدارد_
عمر درون شیشه ی خود را_
در دست دختری لب دره).،
از حق انتخاب بگویی؟
#مسعود_یزدانی
لازم نبود حرف دلت را
در یک دروغ مصلحت آمیز
با شیوه های ناب بگویی
در چشم تو حقیقت تلخیست
که باید از طریق زبانت
با ترس و اضطراب بگویی
...
با (دوستت ندارم)ات اما
شاید شکست قلب زلالم
شاید رخم چروک شود چون
تحقیق ها بیانگر این اند
مولکول ها به گریه می افتند
حرف بدی به آب بگویی
...
سوزن نزن تورم من را
زحمت نکش عزیز دلم تا
اشکی به گونه هام ببینی
کافیست روبرو بنشینی
و حرف منفجر شدنش را
آرام با حباب بگویی
...
تو زنده ای که رنج ببینم
من بوف کور مرده ی خود را
با بغض بسته ام به گلویم
با صادق هدایت قلبم
تا واپسین دقایق عمرش
باید که از عذاب بگویی
...
این رود رو به راه خودش بود
این کوه تکیه گاه خودش بود
سرگرم اشتباه خودش بود
لازم نبود بابت رفتن
هر بار بی مقدمه با من
از پوچی سراب بگویی
...
آیا چگونه می شود آخر
با (یک نفر که هر شب و هر روز_
مجبور بود دوست بدارد_
عمر درون شیشه ی خود را_
در دست دختری لب دره).،
از حق انتخاب بگویی؟
#مسعود_یزدانی
@asheghanehaye_fatima
بخند اشک بریز و بخند اشک بریز
جنون چقدر به شخصیت تو می آید
برقص در وسط گریه گرد و خاک بکن
که هیچ مادری از جنس تو نمی زاید
بخند از تو تمام جهان یکی دارد
برقص قاتل یکتای قتل بی مضنون
تو اولین نفری که جنون پدید آورد
من آخرین نفر از نسل مرده ی مجنون
و این درست ترین راه مبتلا شدن است
که مرده های زیادی در اختیارت نیست
به جز دلت که دلم را فشرد، ثابت کن
که سنگ قبر کسی لوح افتخارت نیست
به چند قرن سوالی که بی جوابند و
هزار اصل در آن کشته شد جواب بده
برای اینکه تن هیچکس به تو نخورد
خودت برو و به من میوه ی خراب بده
که باز قفل شود روی تو همه در ها
که باز چشم کسی پشت اشک حصر شود
همه برای رهاییت سخت گریه کنند
کسی از آن ور شیشه ولی عصر شود
به خانه ای که تو را برده اند بدبینم
بگو که درد نداری...بگو که شک دارم
تو خسته از من و همدرد های من شده ای
من از کسی که تو را خلق کرد بیزارم
برو به اول خنده برقص و پای بکوب
و زیر گریه بزن تا تو را بیاغوشم
به زهرمار ترین شکل عشق بدمزه ام
منی که غیر تو از هیچ چی نمی نوشم
بیا به آخر گریه که قهقهه بزنیم
کلید را بزن و... غرق در سکوت شدن
بگو که درد نداریم...گرچه شک دارم
آخر این شعر خوب شد مثلا
#مسعود_یزدانی
بخند اشک بریز و بخند اشک بریز
جنون چقدر به شخصیت تو می آید
برقص در وسط گریه گرد و خاک بکن
که هیچ مادری از جنس تو نمی زاید
بخند از تو تمام جهان یکی دارد
برقص قاتل یکتای قتل بی مضنون
تو اولین نفری که جنون پدید آورد
من آخرین نفر از نسل مرده ی مجنون
و این درست ترین راه مبتلا شدن است
که مرده های زیادی در اختیارت نیست
به جز دلت که دلم را فشرد، ثابت کن
که سنگ قبر کسی لوح افتخارت نیست
به چند قرن سوالی که بی جوابند و
هزار اصل در آن کشته شد جواب بده
برای اینکه تن هیچکس به تو نخورد
خودت برو و به من میوه ی خراب بده
که باز قفل شود روی تو همه در ها
که باز چشم کسی پشت اشک حصر شود
همه برای رهاییت سخت گریه کنند
کسی از آن ور شیشه ولی عصر شود
به خانه ای که تو را برده اند بدبینم
بگو که درد نداری...بگو که شک دارم
تو خسته از من و همدرد های من شده ای
من از کسی که تو را خلق کرد بیزارم
برو به اول خنده برقص و پای بکوب
و زیر گریه بزن تا تو را بیاغوشم
به زهرمار ترین شکل عشق بدمزه ام
منی که غیر تو از هیچ چی نمی نوشم
بیا به آخر گریه که قهقهه بزنیم
کلید را بزن و... غرق در سکوت شدن
بگو که درد نداریم...گرچه شک دارم
آخر این شعر خوب شد مثلا
#مسعود_یزدانی
@asheghanehaye_fatima
بخند اشک بریز و بخند اشک بریز
جنون چقدر به شخصیت تو می آید
برقص در وسط گریه گرد و خاک بکن
که هیچ مادری از جنس تو نمی زاید
بخند از تو تمام جهان یکی دارد
برقص قاتل یکتای قتل بی مضنون
تو اولین نفری که جنون پدید آورد
من آخرین نفر از نسل مرده ی مجنون
و این درست ترین راه مبتلا شدن است
که مرده های زیادی در اختیارت نیست
به جز دلت که دلم را فشرد، ثابت کن
که سنگ قبر کسی لوح افتخارت نیست
به چند قرن سوالی که بی جوابند و
هزار اصل در آن کشته شد جواب بده
برای اینکه تن هیچکس به تو نخورد
خودت برو و به من میوه ی خراب بده
که باز قفل شود روی تو همه در ها
که باز چشم کسی پشت اشک حصر شود
همه برای رهاییت سخت گریه کنند
کسی از آن ور شیشه ولی عصر شود
به خانه ای که تو را برده اند بدبینم
بگو که درد نداری...بگو که شک دارم
تو خسته از من و همدرد های من شده ای
من از کسی که تو را خلق کرد بیزارم
برو به اول خنده برقص و پای بکوب
و زیر گریه بزن تا تو را بیاغوشم
به زهرمار ترین شکل عشق بدمزه ام
منی که غیر تو از هیچ چی نمی نوشم
بیا به آخر گریه که قهقهه بزنیم
کلید را بزن و... غرق در سکوت شدن
بگو که درد نداریم...گرچه شک دارم
بگو که آخر این شعر خوب شد مثلا
#مسعود_یزدانی
بخند اشک بریز و بخند اشک بریز
جنون چقدر به شخصیت تو می آید
برقص در وسط گریه گرد و خاک بکن
که هیچ مادری از جنس تو نمی زاید
بخند از تو تمام جهان یکی دارد
برقص قاتل یکتای قتل بی مضنون
تو اولین نفری که جنون پدید آورد
من آخرین نفر از نسل مرده ی مجنون
و این درست ترین راه مبتلا شدن است
که مرده های زیادی در اختیارت نیست
به جز دلت که دلم را فشرد، ثابت کن
که سنگ قبر کسی لوح افتخارت نیست
به چند قرن سوالی که بی جوابند و
هزار اصل در آن کشته شد جواب بده
برای اینکه تن هیچکس به تو نخورد
خودت برو و به من میوه ی خراب بده
که باز قفل شود روی تو همه در ها
که باز چشم کسی پشت اشک حصر شود
همه برای رهاییت سخت گریه کنند
کسی از آن ور شیشه ولی عصر شود
به خانه ای که تو را برده اند بدبینم
بگو که درد نداری...بگو که شک دارم
تو خسته از من و همدرد های من شده ای
من از کسی که تو را خلق کرد بیزارم
برو به اول خنده برقص و پای بکوب
و زیر گریه بزن تا تو را بیاغوشم
به زهرمار ترین شکل عشق بدمزه ام
منی که غیر تو از هیچ چی نمی نوشم
بیا به آخر گریه که قهقهه بزنیم
کلید را بزن و... غرق در سکوت شدن
بگو که درد نداریم...گرچه شک دارم
بگو که آخر این شعر خوب شد مثلا
#مسعود_یزدانی
@asheghanehaye_fatima
خواب است؟ نیستی؟ تو که اینجایی
پس من بگو دوباره چرا تنهام؟
پس من چرا که ریخته ام بر هم
حتما توهم است... کجا تنهام؟
دستم که لای موی تو است اینجا
بوی تنت مدام که هست اینجا
چشم مرا صدای تو بست اینجا
پیش منی ولی به خدا تنهام
امشب که لب به لب شدم از هذیان
من را بگیر در بغلت باران
باران ببار روی بدن هامان
محکم بگیر دست مرا... تنهام
گریه ست حرف هام فقط هق هق
پیش تو بی اساسم و بی منطق
امشب تویی که عاقلی و بالغ_
پیشم بمان که من همه جا تنهام
تب را عرق... عرق که پشیمانیم_
از روسریت ریخت به پیشانیم
از دامنت بِبُر که پریشانیم.....
مثل تمام پارچه ها تنهام
شاید سفید مثل کفن خوب است
شاید سیاه مثل تو مرغوب است
هرچند رنگ تیره ی تنهاییم
پاشیده روی صورت ساتن هام
تو مرده ای و رخت عروسی هم...
من مرده ای و رخت عزا دارم
صاحب عزای هرچه عزادارم...
من جای من، تو، ما و شما تنهام
من خالی از تو ام که پرم از درد
در من که مرده ای، به خودم برگرد
حال مرا گذشته ی تو بد کرد
حالم بد است...قدر خدا تنهام
#مسعود_یزدانی
#شعر #غزل #پارچه #سیاه #سفید #کفن #تنهام
خواب است؟ نیستی؟ تو که اینجایی
پس من بگو دوباره چرا تنهام؟
پس من چرا که ریخته ام بر هم
حتما توهم است... کجا تنهام؟
دستم که لای موی تو است اینجا
بوی تنت مدام که هست اینجا
چشم مرا صدای تو بست اینجا
پیش منی ولی به خدا تنهام
امشب که لب به لب شدم از هذیان
من را بگیر در بغلت باران
باران ببار روی بدن هامان
محکم بگیر دست مرا... تنهام
گریه ست حرف هام فقط هق هق
پیش تو بی اساسم و بی منطق
امشب تویی که عاقلی و بالغ_
پیشم بمان که من همه جا تنهام
تب را عرق... عرق که پشیمانیم_
از روسریت ریخت به پیشانیم
از دامنت بِبُر که پریشانیم.....
مثل تمام پارچه ها تنهام
شاید سفید مثل کفن خوب است
شاید سیاه مثل تو مرغوب است
هرچند رنگ تیره ی تنهاییم
پاشیده روی صورت ساتن هام
تو مرده ای و رخت عروسی هم...
من مرده ای و رخت عزا دارم
صاحب عزای هرچه عزادارم...
من جای من، تو، ما و شما تنهام
من خالی از تو ام که پرم از درد
در من که مرده ای، به خودم برگرد
حال مرا گذشته ی تو بد کرد
حالم بد است...قدر خدا تنهام
#مسعود_یزدانی
#شعر #غزل #پارچه #سیاه #سفید #کفن #تنهام
@asheghanehaye_fatima
تقدیم به دوستداران #سلطان_حسین_منزوی ⬇️ ⬇️ ⬇️
اگر درخت کمی شاخه اش خمید از من
اگر که میوه ی ناخوانده ای رسید از من
اگر خدا هم از این بار ها نچید از من
《مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمی برید از من》
گذر کنید، از این دشت سابق ذرت
که شد دیار ملخ ها ی پرخور و آفت
از این دقیقه از این ثانیه از این ساعت
《زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من》
رها کنید تنم را به حال مردن و باز
بیاورید خدا را به رگ، به گردن و باز
به انتظار بمانید در پی اعجاز
《عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من》
کجا محل فروشندگیست در دنیا
کجای لحظه ی دیروز و حال یا فردا
که با دو چشم خودم دیده ام شما حتی
《خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من》
شما در اوج و بلندای کوه و من در چاه
مسلّم است برای شما زیارت ماه
شما تمام ثوابید ، من تمام گناه
《شما هر آینه آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من》
به اسم و رسم شما خانه ام خود آراییست
کلاغ شکل سیاهی از اوج تنهاییست
که توی دفترتان اشتباه املاییست
《نه در تبرّی من نیز بیم رسواییست
به لب مباد که نامی بیاورید از من》
کلاغ غم زده ام مثل برده ی حبشی
حسین منزوی خسته ام که بر لبشی
که بر گلوش ندارد نشان خط و خشی
《اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما، ورید از من》
هزار درد در این شعر روبروی شماست
هزار شعر به تاثیر گفتگوی شماست
هزار قافیه مشغول جستجوی شماست
《چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من》
چه ساده است چه ساده چه ساده بانوی من
که قلب آهنی ام بی اراده بانوی من
بدل شده ست به تلّی براده بانوی من
《برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشنا ترید از من》
#مسعود_یزدانی
تضمینی از غزل حسین منزوی
تقدیم به دوستداران #سلطان_حسین_منزوی ⬇️ ⬇️ ⬇️
اگر درخت کمی شاخه اش خمید از من
اگر که میوه ی ناخوانده ای رسید از من
اگر خدا هم از این بار ها نچید از من
《مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمی برید از من》
گذر کنید، از این دشت سابق ذرت
که شد دیار ملخ ها ی پرخور و آفت
از این دقیقه از این ثانیه از این ساعت
《زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من》
رها کنید تنم را به حال مردن و باز
بیاورید خدا را به رگ، به گردن و باز
به انتظار بمانید در پی اعجاز
《عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من》
کجا محل فروشندگیست در دنیا
کجای لحظه ی دیروز و حال یا فردا
که با دو چشم خودم دیده ام شما حتی
《خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من》
شما در اوج و بلندای کوه و من در چاه
مسلّم است برای شما زیارت ماه
شما تمام ثوابید ، من تمام گناه
《شما هر آینه آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من》
به اسم و رسم شما خانه ام خود آراییست
کلاغ شکل سیاهی از اوج تنهاییست
که توی دفترتان اشتباه املاییست
《نه در تبرّی من نیز بیم رسواییست
به لب مباد که نامی بیاورید از من》
کلاغ غم زده ام مثل برده ی حبشی
حسین منزوی خسته ام که بر لبشی
که بر گلوش ندارد نشان خط و خشی
《اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه؟ تیغ از شما، ورید از من》
هزار درد در این شعر روبروی شماست
هزار شعر به تاثیر گفتگوی شماست
هزار قافیه مشغول جستجوی شماست
《چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من》
چه ساده است چه ساده چه ساده بانوی من
که قلب آهنی ام بی اراده بانوی من
بدل شده ست به تلّی براده بانوی من
《برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشنا ترید از من》
#مسعود_یزدانی
تضمینی از غزل حسین منزوی
@asheghanehaye_fatima
:
برقص ای گل پیچیده در لباس عروس
برقص شادیات از چشم شهر پنهان نیست
به فال نیک بگیر اشکهای امشب را
همیشه غصه دلیل دو چشم گریان نیست
تو دردهای بدون علاج این مردی
تمام درد تو بودم چقدر بیدردی
بگو چطور به این جشن فکر میکردی؟
که پیشبینی این اتفاق آسان نیست
همه شبیه به پروانه دور تو جمعاند
ولی تو شمع نباش و به جای گریه بخند
برقص خنده کنان کل بکش بلند بلند
که چاره غیر تظاهر جلوی مهمان نیست
نه هست موی تو در دستهام از فردا
نه جام بادهی مستی درون دست شما
تو را ندارم و تا انتهای عمر ، مرا_
چنین طریقهی رقصی میان میدان نیست
دلم، سکوت خیابان، عبور از این دو
کنار بغض خیابان نشستهام بی تو
گذشت یعنی از این دل برو بیا و برو
در این خصوص دلم کمتر از خیابان نیست
چقدر اشک بریزم؟ چقدر؟ تا به ابد؟
چقدر یاد تو از سقف شهر میبارد...
صدای رعد میآید در این شرایط بد
و غیر خاطره چیزی به دست باران نیست
قدم زدیم چقدر ابر با تو عاشق شد
چقدر چتر، عصا توی آن دقایق شد
نگاه کن که هوا آن هوای سابق شد
دلم گرفته و یک نیمه از دوتامان نیست
بخند، گریهی غمگین من بخاطر توست
بخند، شادی صد مرد و زن بخاطر توست
ببین که این همه شاعر شدن بخاطر توست
و دردهای من این بار رو به پایان نیست
#مسعود_یزدانی
:
برقص ای گل پیچیده در لباس عروس
برقص شادیات از چشم شهر پنهان نیست
به فال نیک بگیر اشکهای امشب را
همیشه غصه دلیل دو چشم گریان نیست
تو دردهای بدون علاج این مردی
تمام درد تو بودم چقدر بیدردی
بگو چطور به این جشن فکر میکردی؟
که پیشبینی این اتفاق آسان نیست
همه شبیه به پروانه دور تو جمعاند
ولی تو شمع نباش و به جای گریه بخند
برقص خنده کنان کل بکش بلند بلند
که چاره غیر تظاهر جلوی مهمان نیست
نه هست موی تو در دستهام از فردا
نه جام بادهی مستی درون دست شما
تو را ندارم و تا انتهای عمر ، مرا_
چنین طریقهی رقصی میان میدان نیست
دلم، سکوت خیابان، عبور از این دو
کنار بغض خیابان نشستهام بی تو
گذشت یعنی از این دل برو بیا و برو
در این خصوص دلم کمتر از خیابان نیست
چقدر اشک بریزم؟ چقدر؟ تا به ابد؟
چقدر یاد تو از سقف شهر میبارد...
صدای رعد میآید در این شرایط بد
و غیر خاطره چیزی به دست باران نیست
قدم زدیم چقدر ابر با تو عاشق شد
چقدر چتر، عصا توی آن دقایق شد
نگاه کن که هوا آن هوای سابق شد
دلم گرفته و یک نیمه از دوتامان نیست
بخند، گریهی غمگین من بخاطر توست
بخند، شادی صد مرد و زن بخاطر توست
ببین که این همه شاعر شدن بخاطر توست
و دردهای من این بار رو به پایان نیست
#مسعود_یزدانی
@asheghanehaye_fatima
به خاک مردهی در سطح شهر پاشیده
قسم که زندگیام مثل زندگیت بد است
مرا به خودکشیات در اتاق خواب ببر
که خوب شاعر تو راه مرگ را بلد است
مرا به گریهی خاموش قبل خواب ببر
به گوش کردن آهنگهای موقع درد
که هر چقدر فراموش میکنم همه را
نمیشود به تو از هر طریق فکر نکرد
مرا به دکلمههایت ببر که بغض کنم
به اشکهات برای کسی که غم زده است
بخوان و این همه شب را به بخت من بخوران
که گریههات جهان مرا به هم زده است
که درد، هق هق تندیست توی حنجرهات
همان علامت گنگی که سرد کرده مرا
ببلع این همه احساس را که خرج شده
که اژدهای تو مرد نبرد کرده مرا
خزعبل است تو را خواستن برای خودت
مزخرف است تو را خواستن برای تنت
فقط لباس عروسیت از تو جا مانده
و به جنازهی من هم نمیرسد کفنت
قشنگ مثل همان روزهای اولمان
نگاه کردن مردم به ما چقدر بد است
مرا به خودکشیات در اتاق خواب ببر
که خوب شاعر تو راه مرگ را بلد است
شبیه نطفهی از دست رفتهای سردم
که سوت میخورد انگار آسمان که بمیر
به دست هم نرسیدیم توی این دنیا
بیا و در دل آتش تن مرا بپذیر
جهنم است که تکرار میشود در ما
که کارمان فقط از دست عشق سوختن است
بیا و قسمتی از شب به ماه خود بخوران
که کار هر شبهام آسمان فروختن است
بیا و دست مرا توی دستهات بگیر
و بعد قول بده دردمان تمام شود
برای قسمت آخر بیا قدم بزنیم
نگاه کن که دل سرنوشت خام شود
بیا و دست مرا توی دستهات بگیر
قبول کن ته این زندگی به جز غم نیست
قبول کن که فقط مرگ ناجی من و توست
دلیل اینهمه ماندن زیاد محکم نیست
#مسعود_یزدانی
به خاک مردهی در سطح شهر پاشیده
قسم که زندگیام مثل زندگیت بد است
مرا به خودکشیات در اتاق خواب ببر
که خوب شاعر تو راه مرگ را بلد است
مرا به گریهی خاموش قبل خواب ببر
به گوش کردن آهنگهای موقع درد
که هر چقدر فراموش میکنم همه را
نمیشود به تو از هر طریق فکر نکرد
مرا به دکلمههایت ببر که بغض کنم
به اشکهات برای کسی که غم زده است
بخوان و این همه شب را به بخت من بخوران
که گریههات جهان مرا به هم زده است
که درد، هق هق تندیست توی حنجرهات
همان علامت گنگی که سرد کرده مرا
ببلع این همه احساس را که خرج شده
که اژدهای تو مرد نبرد کرده مرا
خزعبل است تو را خواستن برای خودت
مزخرف است تو را خواستن برای تنت
فقط لباس عروسیت از تو جا مانده
و به جنازهی من هم نمیرسد کفنت
قشنگ مثل همان روزهای اولمان
نگاه کردن مردم به ما چقدر بد است
مرا به خودکشیات در اتاق خواب ببر
که خوب شاعر تو راه مرگ را بلد است
شبیه نطفهی از دست رفتهای سردم
که سوت میخورد انگار آسمان که بمیر
به دست هم نرسیدیم توی این دنیا
بیا و در دل آتش تن مرا بپذیر
جهنم است که تکرار میشود در ما
که کارمان فقط از دست عشق سوختن است
بیا و قسمتی از شب به ماه خود بخوران
که کار هر شبهام آسمان فروختن است
بیا و دست مرا توی دستهات بگیر
و بعد قول بده دردمان تمام شود
برای قسمت آخر بیا قدم بزنیم
نگاه کن که دل سرنوشت خام شود
بیا و دست مرا توی دستهات بگیر
قبول کن ته این زندگی به جز غم نیست
قبول کن که فقط مرگ ناجی من و توست
دلیل اینهمه ماندن زیاد محکم نیست
#مسعود_یزدانی