@asheghanehaye_fatima
خانم ب:" آقاي الف؟! بيداري؟! "
آقاي الف:" بله عزيزم. چرا نمي خوابي؟ "
ب:" عطر نفسهات داره روي ايوان قدم مي زنه؛
وسوسه ي بوسه هات داره زير بنا گوش م لالايي مي خونه؛ حوصله ي سر انگشتات، از بلندي موهام، سر اومده و حواس گيسم رو پريشون كرده!"
الف:" منم بي خواب شدم. مثل ماري به خودم مي پيچم تا هوس تو رو از سر بيرون كنم و خواب به چشمانم بياد و حواسم به موهاي تو!"
ب:" به كسي نمي گم هوس مرا دود مي كني ميان گلخانه تا نفس شمعداني ها به تنگ آيد و به خواب من سرايت كنند و بترسم كه بي من زندگي خواهد پژمرد. ولي اين همه دور كه منم!... "
الف:" خب گر گرفتند سر انگشتانم از حسرت لمس زنانگيت، ناخن هايم تير مي كشند تا بشكافم جامه از تنت وبوسه باران كنم سرزمين جانت را."
ب:" و من مغلوب وسوسه ي بوسه ات شوم و بر روي ناز بالش اين خانه، به خواب روم.
بيا كمي مهربان تر باش. اين بالشت پر قو از تو
آن ناز بالشت بازوهايت از من."
الف:" نمي داني در رگ نازك شب ياد تو جريان دارد."
ب:" پس به خواب من بيا؛
تو را به جانِ روياهاي مشتركمان، دست از هر چه آرزوست بكش. خودم برايت تمام زن هايي مي شوم كه در بيداري نديده اي."
الف:" تو را به جان آسمان بخواب. روي سرمان هوار مي شود از دلتنگي!"
ب:" شبت ستاره بارون. "
الف:" شبت ماه. "
#امیر_معصومی/آمونیاک
خانم ب:" آقاي الف؟! بيداري؟! "
آقاي الف:" بله عزيزم. چرا نمي خوابي؟ "
ب:" عطر نفسهات داره روي ايوان قدم مي زنه؛
وسوسه ي بوسه هات داره زير بنا گوش م لالايي مي خونه؛ حوصله ي سر انگشتات، از بلندي موهام، سر اومده و حواس گيسم رو پريشون كرده!"
الف:" منم بي خواب شدم. مثل ماري به خودم مي پيچم تا هوس تو رو از سر بيرون كنم و خواب به چشمانم بياد و حواسم به موهاي تو!"
ب:" به كسي نمي گم هوس مرا دود مي كني ميان گلخانه تا نفس شمعداني ها به تنگ آيد و به خواب من سرايت كنند و بترسم كه بي من زندگي خواهد پژمرد. ولي اين همه دور كه منم!... "
الف:" خب گر گرفتند سر انگشتانم از حسرت لمس زنانگيت، ناخن هايم تير مي كشند تا بشكافم جامه از تنت وبوسه باران كنم سرزمين جانت را."
ب:" و من مغلوب وسوسه ي بوسه ات شوم و بر روي ناز بالش اين خانه، به خواب روم.
بيا كمي مهربان تر باش. اين بالشت پر قو از تو
آن ناز بالشت بازوهايت از من."
الف:" نمي داني در رگ نازك شب ياد تو جريان دارد."
ب:" پس به خواب من بيا؛
تو را به جانِ روياهاي مشتركمان، دست از هر چه آرزوست بكش. خودم برايت تمام زن هايي مي شوم كه در بيداري نديده اي."
الف:" تو را به جان آسمان بخواب. روي سرمان هوار مي شود از دلتنگي!"
ب:" شبت ستاره بارون. "
الف:" شبت ماه. "
#امیر_معصومی/آمونیاک
@asheghanehaye_fatima
الان دقیقا نمی دونم درباره ی چی می خوام بنویسم؟! اما خوب می دونم از تو نوشتن کار راحتی نیست!
مهمترین رکن یک نامه، داشتن مخاطب هست، چیزی که این پاراگراف از زندگی من، نداره!
من اینجا به کسی سلام می کنم که نیست و جویایِ حال کسی هستم که نیست!
من اینجا بهانه ی دلتنگی از کسی می گیرم که نیست و برای آغوشی اشک می ریزم که نیست!
پنجره ی خونه ی من هر صبح به بهانه نفس تازه کردنِ کسی باز میشه که نیست و چای برای کسی می ریزم که نیست!
خورشت خونه ی من باب دندونه کسی هست که نیست و قد برنج، دلخواه اونی هست که نیست!
من لباسایی می پوشم، پسندِ کسی که نیست و ادکلنی می زنم، هوس برانگیزِ اونی که نیست!
عصرها من با کسی چت می کنم که نیست و شبها قبل از خواب موهای اونی رو شانه می کنم که نیست!
و شبها این همه نیست رو با هم به زیر یک لحاف می خوابونم
.
.
.
لحافی که کسی زیرش نیست!!!
#امیر_معصومی
الان دقیقا نمی دونم درباره ی چی می خوام بنویسم؟! اما خوب می دونم از تو نوشتن کار راحتی نیست!
مهمترین رکن یک نامه، داشتن مخاطب هست، چیزی که این پاراگراف از زندگی من، نداره!
من اینجا به کسی سلام می کنم که نیست و جویایِ حال کسی هستم که نیست!
من اینجا بهانه ی دلتنگی از کسی می گیرم که نیست و برای آغوشی اشک می ریزم که نیست!
پنجره ی خونه ی من هر صبح به بهانه نفس تازه کردنِ کسی باز میشه که نیست و چای برای کسی می ریزم که نیست!
خورشت خونه ی من باب دندونه کسی هست که نیست و قد برنج، دلخواه اونی هست که نیست!
من لباسایی می پوشم، پسندِ کسی که نیست و ادکلنی می زنم، هوس برانگیزِ اونی که نیست!
عصرها من با کسی چت می کنم که نیست و شبها قبل از خواب موهای اونی رو شانه می کنم که نیست!
و شبها این همه نیست رو با هم به زیر یک لحاف می خوابونم
.
.
.
لحافی که کسی زیرش نیست!!!
#امیر_معصومی